پیرامون تاریخ کهن ایران و تیره ها و شخصیت های آن زمان سخنان فراوان و البته دگرگونه ای بیان می گردد . مهرمیهن همواره برترین دیدگاه ها از بهترین استادان ایرانشناس را در این پایگاه به نمایش در می آورد اما این شوند آن نمی شود که دیدگاه های دگرگونه و یا مخالف را نمایش ندهیم . در یکی از تارنگار های اینترنتی دیدگاه دگرگونه ای پیرامون کورش بزرگ و یکی بودن او با فریدون پدر آریاییان جهان بیان شده است که البته نوشتار درخور و دانشی ای می باشد . در اینجا این نوشتار را سر به سر بازگو می کنیم:
چرا نام کورش در شاهنامه تحت همین نام ذکر نشده است؟
______
خیلی هم عجیب نیست که ما ایرانیها و افغانها و تاجیکان (صرف نظر از من عاشق و مریض و معتاد استوره ها) نام شاهنامه ای کورش بزرگ را نمی شناسیم. اصلاً می دانیم که این کورش بزرگ، کورش سوم هخامنشی است یا پدر بزرگش کورش دوم خاندان هخامنشی؟
از سوی دیگر، مگر ما نامهای قهرمانان شاهنامه ای کیخسرو و گرشاسپ/رستم بزرگ شاهنامه ای و اوستایی را در عرصه تاریخ می شناسیم : اولی متعلق به ویرانگر امپراطوری بزرگ آشوریان یعنی کیاکسار مادی خبر هرودوت (در اصل کی آخسارو، یا کی خشثرو) همان هوخشتره است و دومی نخستین شکست دهنده ایرانی آشوریان که در پای حصار شهر آمل مازندران لشکریان متجاوز ایشان را کشتار کرد و خشتریتی (کیکاوس، سومین پادشاه بزرگ ماد/کیانیان) از محاصره نجات داد یعنی همان آترادات پیشوای مردان که کورش سوم را برای افتخار فرزند وی می خواندند و...
کلاً ما ایرانیها یا کشورهای فارسی زبان یک کتاب تاریخ اساتیری به نام شاهنامه داریم و یکی هم تاریخ مدون است که بر پایه منابع یونانی و رومی و اسلامی است که این یکی در مدارس و دانشگاهها تدریس میشود. واین دو به موازات هم موجود هستند ولی غالباً بیگانه از هم. قسمتش اول تاریخ اساتیری که با پیشدادیان و کیانیان و نوذریان باشند تا حال بیشتر افسانه تصور شده اند تا تاریخ...
در حالی که حقیقت این است که آن تاریخ افسانه ای شده کهن ایرانیان است و تنها احتیاج به غور و بررسی علمی تطبیقی دارد که بیش از آن که کار یک محقق صرفاً تاریخ دان باشد کار یک ریاضی دان است که افکارش با علم تطبیق ریاضی پرورده شده باشد و هر وجه اشتراک لفظ و واقعه و معنی را در این باب نه تنها نادیده نگیرد بلکه به دیده منت بنگرد.
با کنکاش در داستان کودکی کورش به نقل از هرودوت ، می توان شباهتهای بسیاری میان آن و داستان کودکی فریدون (یعنی جهانگشا از خاندان نوذری= پادشاهی جدید) داشت که در اوستا اسمش ثراتئونه (سومین"کورش") یا قوچ دوشاخ آمده است که این دومی را همچنین می توان معنی نام شاهنامه ای وی یعنی فریدون به شمار آورد. کلمه سرو (ثرو) به اوستایی به معنی شاخ است. همان کورشی که مولانا ابوالکلام آزاد به درستی با ذوالقرنین (یعنی قوچ دوشاخ) در قرآن یکی دانسته است. ولی وی هم که در راه این تحقیق سنگ تمام گذاشته، هنوز نمی دانسته که نام کوروش در زبان پارسی باستان و پهلوی (فارسی میانه) خود به معنی قوچ است. پدر بزرگ مادری کورش دوم یعنی آستیاگ اول (=تاجدار،منظور فرورتیش، فرائورت، سیاوش) و نواده اش آستیاگ دوم (آژدیاک= ثروتمند) را از قدیم از عهد لااقّل از عهد موسی خورنی مورخ ارمنی عهد قباد ساسانی با آژی دهاک (پادشاه ماروش= در اصل منظور مردوک خدای بابلیها و پادشاهان بابلی که با مادها متحد و خویشاوند شده بودند) یکی به شمار آورده اند.
داستان کودکی فریدون و کورش در اساس یکسان است: فرانک، مادر فریدون همان سپاکو (دایه شیر دهنده کورش) است. این نام از آنجا پیدا شده است که نام پارس به زبان سکایی به معنی پلنگ/یوزپلنگ (معروف به سگ بالدار) بوده است. پلنگی که پوستش بدنه درفش کاویانی فریدون/کورش تشکیل بوده است. ولی در اوستا و شاهنامه آژی دهاک (ضحاک، آستیاگ دوم) پدر بزرگ فریدون/کورش سوم نبوده است. و این درست است زیرا که این کورش دوم یعنی توس نوذری سپهسالار کیخسرو /کیاکسار بوده که نواده دختری آستیاگ اول (=تاجدار نخستین، فرائورت/سیاوش) بوده است. طبیعی است تشابه نامها، سبب یکی شدن اخبار مربوط به کورش دوم و نواده اش کورش سوم در قرون و اعصار بعد گردیده است.
چنانکه در کورشنامه گزنفون این دو کورش بزرگ تاریخ ایران یکی و یگانه شده و سردار همان کیاکسار (کیخسرو، هوخشتره) به شمار آمده است. کورش سوم این آستیاگ دوم پسر کی آخسارو را شکست داده و موجب قتل وی گردید، همانطوریکه در نقش ملی اش فریدون همین معامله را با اژی دهاک/ضحاک (خندان= آشّور، اسحاق) نمود.
سه پسر فریدون یعنی سلم (سرور بزرگ)، تور (وحشی) و ایرج (نجیب) به ترتیب به جای مگابرن ویشتاسپ (نخست فرماندار ماد سفلی و سپس در زمان کورش، فرماندار گرگان)، کمبوجیه سوم و گئوماته بردیه (ایرج، آرای آرایان، سپیتاک زرتشت، نخست حاکم آذربایجان و اران و ارمنستان و بعد زمان کورش حاکم بلخ و شمال غربی هندوستان) بوده اند که از این میان مگابرن ویشتاسپ و برادر کوچکش سپیتاک زرتشت (برمایون، داماد و پسرخوانده/برادر خوانده محبوب کورش) پسران سپیتمه جمشید (داماد و ولیعهد آستیاگ دوم) پادشاه ولایات جنوب قفقاز بوده است که کورش سوم برای زنده باقی نگذاشتن رقیب وی را هم مقتول ساخت ولی با همسر او آمیتیدا (دانای منش نیک، دختر آستیاگ) ازدواج کرده و دو پسرش را به حکمرانی گرگان و سمت هندوستان و بلخ بر گماشت و رسماً به پسر خواندگیشان پذیرفت.
بنابراین دو پسر خوانده کورش از جانب پدری از خاندان سپیتمه جمشید پیشدادی، از سوی دیگر از جهت مادر نسب از خاندان وجیه المله کیانی یعنی پادشاهان ماد (فرتریان= پادشاهان پیشین) و از جانب دیگر پسر خواندگان فریدون/کورش سوم هخامنشی بوده اند. البته دور از ذهن نیست که در نزد ایرانیان نام رسمی کورش سوم (سومین قوچ) در مقابل لقب پر طمطراق وی یعنی فریدون (جهانگشا) رنگ باخته و فراموش شده باشد.
از میان ایرانشناسان کارهای هرتسفلد و آرتورکریستن سن در باب تاریخ تطبیقی ایران باستان تحسین انگیزترین هستند. هرتسفلد بزرگ که نخستین کسی است که زرتشت بزرگ را در وجود سپیتاک بردیه داماد و پسر خوانده کورش سوم دیده (گرچه در صد کمی از شخصیت تاریخی وی را شناسایی نموده) و در باب خود کورش سوم کاملاً به خطا رفته و در عرصه اساتیر ملی شاهنامه و اوستا وی را با کیخسرو (در اصل کی خشثرو= هوخشتره) معادل دانسته است. آتوسا (ملقب به استر در تورات، در واقع ملقب به ایشتار الهه عشق) که در روایت خارس میتیلنی، رئیس تشکیلات دربار اسکندر در ایران همسر زریادر (زرین تن= زرتشت) بوده، همان همسر گئوماته بردیه / زرتشت است که در روایات زرتشتی در رابطه با زرتشت تحت لقب هووی (نیک نژاد، شاهدخت) دختر فرشوشتر (شهریار جوان، کورش نوذری) ظاهر شده است. داریوش قاتل گئوماته بردیه/زرتشت با همین همسر وی ازدواج نمود و از وی خشایارشا (بهمن اسفندیار) را به دنیا آورد. نام اسفندیار (سپنداته= مقدس) گسترش دهنده آیین زرتشتی را هم که کتسیاس طبیب و مورخ یونانی دربار پادشاهان میانی لقب گئوماته بردیه آورده هرتسفلد به نادرستی به قاتل و دامادش داریوش اول منتسب می نماید. این موضوعات مربوط به یکی بودن این آتوسا و آن مگابرن ویشتاسپ و سپیتاک زرتشت/اسفندیار پسران سپیتمه جمشید که در رابطه با هم ، هم در تاریخ اساتیری و هم در تاریخ مدون حضور دارند، این افراد مشترک تاریخ اساتیری و تاریخ مدون ایران با ردیف شدنشان کنار هم پرده از روی تاریخ اساتیری کهن ایران بر می دارند، و این امر را ایرانشناسان هرتل و هرتسفلد به طور ناقص ولی نخستین بار انجام داده اند.
دیدگاهها
متني كه فقط كپي بشه همينه ديگه
--------
سرپرست دیدگاه ها:
دوست ارجمند به جستارهای زیر سر بزنید
1 - جایگاه هخامنشیان در شاهنامه
https://www.mehremihan.ir/chandresanei/91-goftogoo/1219-hakhamaneshian-shahnameh.html
2 - کورش و داریوش در شاهنامه
https://www.mehremihan.ir/history/478-kdsh.html
اصولاً عراق به سرزمین دو سوی زاگرس اشاره دارد عراق عرب همان عراق امروزی و عراق عجم اراک و اصفهان و ...
کورش همان فریدون است
سلم = کمبوجیه
گیومات مغ = تور
بردیا = ایرج
سلم و تور ایرج را می کشند
داریوش = پشنگ داماد ایرج و از برادر زاده های فریدون کورش با کمک پسرش خشایارشا = منوچهر سلم و تور را می کشند
این از این نظر . حالا باستان شناسا میگن ک محل زاد کوروش در بخش جنوب غربی کنونی ایران بوده به احتمال زیاد
براساس روایاتی کورش عراقی است منشورشم تو عراق پیدا شد نه ایران
-------------------------
یعنی واقعا" تا به حال نقشه جغرافیایی قدیم را ندیده ای که با دیدن آن پهنای فلات ایران را دیده باشی!!!
نام کوروش در تاریخ ایران بنام کیاوروش آمده برادر شما کجا ها میگردی دنبالش؟
کیخسرو همان هوخشتره است ولی کوروش نبیره ی دختری کیخسرو است که در زمان بهمن به بابل درآمد و ...
فریدون کجا بود؟ فریدون گمونم هزارسال اونور تر باشه!
توی شاهنامه به هخامنشیان و اشکانیان پرداخته نشده ولی هخامنشیان رو بنام شاهسوس یا همون شوش خودمون مینامهو اشکانیان هم روی هم رفته 18-20بند در شاهنامه دارند و اسکندر هم که 14 سال پاهی کرده است اشکانی بوده است.
بدرود.
دوست ارجمند
در شاهنامه از هخامنشیان یاد شده است و داستان های داراب و دارای دارایان وابسته به دوران هخامنشیان است . از اشکانیان نیز اندکی در شاهنامه آمده است ولی به شوندهای سیاسی تاریخ اشکانیان از سوی ساسانیان و ... کمرنگ شد.
آژی دهاک همون ضحاکه
فریدون همون کوروشه
اشکال از اونجایی پیش میاد که شما هووخشتره یا کیخسرو رو با کیخسرو شاهنامه یکی می گیرید! هیچ ربطی به هم ندارند
ضمن اینکه در هر دو داستان وجود شخصی اهریمنی به نام اریکشاد وجود دارد که همواره راهنمای دو پادشاه(استیاگ و اژی دهاک)بوده است و شباهت اسمی مادران کوروش و فریدون را هم نیز خودتان میدانید
و نکته دیگر اینکه هم استیاگ و هم اژِیدهاک خوابی میبینند مبنی بر اینکه فردی میاد و بر حکومتشان پایان می بخشد
درود بر شما
نکته ای که در نوشتارهای شما اشاره شده است توجه به همانندی نام مادران کورش بزرگ و فریدون بزرگ است، پیداست که نام مادر فریدون فرانک و مادر کورش ماندانا است . آنگونه که در نگاه نخست بر می آید همانندی میان این دو نام دیده نمی شود .
نکته ی دیگر درباره ی بزرگنمایی یا اغراق فردوسی درباره ی ضحاک. نیک است یادآوری شود که فردوسی هیچ بزرگ نمایی نکرده است و در دیگر بن مایه ها به جز بن مایه ی شاهنامه (خدای نامک)نیز از ویژگی های ضحاک به مارهای دوشش اشاره رفته است و مارهای دوش ضحاک هرگز ساخته ی دست فردوسی نیست زیرا او امانتدار و پایبند به بن مایه ی منثور بوده است و چیزی از خود در نیاورده است.
شاد و پیروز باشید
جاویدایران زمین
درود بر شما هم میهن ارجمند
پیشتر در جستاری نشان داده شده است که از هخامنشیان در شاهنامه یاد شده است :
http://mehremihan.ir/history/478-kdsh.html
یکی از شوندهایی که از هخامنشیان کمتر از ساسانیان در شاهنامه آمده است ، این است که :
1 - بیشتر داده های نوشتاری و گنج نبشت ها از سوی اسکندر و یارانش از میان رفت و غارت شد .
2 - نام هخامنشیان در آن زمان روان نبوده است و پادشاهی هخامنشیان را بیشتر با نام هایی چون داراب و دارا می خواندند .
3 - بنابر چندی از داده های تاریخی ( کتاب " تاریخ و تمدن ایران کهن" نوشته ی دکتر هوشنگ طالع ) ساسانیان نیز در از میان بردن داده هایی پیرامون هخامنشیان نقش داشته اند .
اما بهترین داده و سند برای پادشاهی هخامنشیان ، همان است که از سوی خود هخامنشیان به یادگار مانده است و آن سنگ نبشته های پارسه ، منشور حقوق بشر کورش بزرگ ، سنگ نبشته های کانال سوئز ، یادگارهای به یاد مانده در شوش و بیستون و صدها یادگار ارزشمند دیگر است . و چنانچه یادآوری شد ، در شاهنامه و از بخش داراب که آغاز پادشاهی کورش بزرگ را نمایان می سازد اشاره های بسیاری به این پادشاهی بزرگ و جهانی شده است که می توانید بنگرید . گونه ای از اشاره ها :
کندن کانال سوئز بدست ایرانیان
جنگ بزرگ هخامنشیان با اسکندر گجستک
و ...
پیشنهاد می شود به پیوند جستاری که در بالاتر آورده شده است ، سر بزنید .
شاد باشید
ﺳﻮﺍﻝ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﻣﻄﺮﺡ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺩﺭ
ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﺧﻮﯾﺶ، ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ
ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ، ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﻭﺵ، ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﯼ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ، ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ
ﺷﻬﺮﺕ ﺍﺵ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﺩ. ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺳﺒﺐ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﺗﺎ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﺩﺭ
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﭘﺮﺩﺍﺯﯼ ﺯﻧﻨﺪ :
ﮔﺮﻭﻩ ﻧﺨﺴﺖ: ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺭﺍ ﺩﻟﯿﻠﯽ ﺑﺮ ﺳﺎﺧﺘﮕﯽ ﺑﻮﺩﻥ
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﺑﺪﯾﻦ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﻧﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ
ﺭﺍ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﯼ ﻧﺎﺳﯿﻮﻧﺎﻟﯿﺴﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﺪﯾﺪ ﻣﯽ
ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ.
ﮔﺮﻭﻩ دوم ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ، بعضی شخصیتهای شاهنامه را با کورش تطبیق میدهند
وﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ " ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ " ﻭ
ﺑﺮﺧﯽ " ﮐﯿﺨﺴﺮﻭ " ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ، ﻫﻤﺎﻥ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ
ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺗﻄﺎﺑﻖ ﮐﺎﻣﻞ ﺷﺮﺡ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭼﻪ
ﮐﻪ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ ﻭ ﮐﯿﺨﺴﺮﻭ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﻭ
ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ؛ ﻟﺬﺍ ﻭﺟﻮﺩ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺘﻪ ﮐﺎﻣﻠﻦ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ
ﻫﯿﭻ ﺗﺮﺩﯾﺪﯼ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺫﮐﺮ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ .
ﻻﺯﻡ ﺑﻪ ﺫﮐﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﯿﺎﻥ ﻧﻤﺎﯾﻢ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ
ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺮﯾﻔﺎﺕ ﻭ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭﯼ ﺍﺵ ﺩﺭ
ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ . ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺩﺭ ﻗﺮﻭﻥ
ﺍﺧﯿﺮ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﺭﺧﯿﻦ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ... ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ
ﻗﺪﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺭﺍ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ . ﺩﺭ ﺁﺛﺎﺭ ﻣﻮﺭﺧﯿﻦ ﻫﻢ ﻋﺼﺮ
ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﻭ ﺍﺷﮑﺎﻧﯿﺎﻥ ﭼﻮﻥ ﻫﺮﻭﺩﻭﺕ، ﮐﺘﺰﯾﺎﺱ، ﮔﺰﻧﻔﻮﻥ، ﭘﻠﻮﺗﺎﺭﮎ،
ﺍﺳﺘﺮﺍﺑﻮ، ﺩﯾﻮﺩﻭﺭﻭﺱ ﻭ ... ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻭ ﻧﺴﺐ ﻭ ﺍﻗﺪﺍﻣﺎﺕ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﯼ
ﮐﺎﻣﻞ ﻭ ﻣﻔﺼﻠﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻋﻬﺪ ﻋﺘﯿﻖ ﺷﺎﻣﻞ ﺳﯽ ﻭ ﻧﻪ ﮐﺘﺎﺏ
ﻣﻘﺪﺱ ﺍﺯ ﺍﻧﺒﯿﺎﯼ ﯾﻬﻮﺩ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﻨﺠﯽ ﻗﻮﻡ ﺑﻨﯽ
ﺍﺳﺮﺍﯾﯿﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﺍﻣﭙﺮﺍﺗﻮﺭﯼ ﺑﺎﺑﻞ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﻟﻮﺡ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﺳﺖ. ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺛﺎﺭ ﻣﻮﺭﺧﯿﻦ
ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﯽ ﭼﻮﻥ ﺍﺑﻮﺭﯾﺤﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻧﯽ، ﻣﺴﻌﻮﺩﯼ، ﻃﺒﺮﯼ، ﺍﺑﻦ ﺍﺛﯿﺮ، ﺣﻤﺰﻩ ﯼ
ﺍﺻﻔﻬﺎﻧﯽ ﻭ ... ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ
ﻣﻮﺭﺧﯿﻦ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﻭﺍﮊﻩ ﯼ ﺫﻭﺍﻟﻘﺮﻧﯿﻦ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻻﯾﻞ
ﻗﺎﺑﻞ ﻗﺒﻮﻟﯽ ﻣﺼﺪﺍﻕ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻨﺪ .
ﺍﻣﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﺻﻠﯽ: ﭼﺮﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺷﻬﺮﺕ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﺸﺎﯾﯽ، ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺩﺭ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟؟؟؟
ﭘﺎﺳﺦ :
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﯿﺪ، ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻔﺤﺎﺕ ﺍﻭﻟﯿﻪ ﻭ
ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺩﺭ ﻻﺑﻼﯼ ﺻﻔﺤﺎﺕ ﺩﯾﮕﺮ، ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ
ﻧﮕﺎﺭﺵ ﮐﺘﺎﺏ، ﺍﺯ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺧﺎﺻﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻭﯼ ﺑﻪ ﮐﺮّﺍﺕ، ﺑﻪ
ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺍﺵ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻮﻉ، ﭼﻬﺎﺭ ﻣﻨﺒﻊ ﻣﯽ
ﺑﺎﺷﻨﺪ ": ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺪﺍﯾﻨﺎﻣﮏ " ، " ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﺍﺑﻮﻣﻨﺼﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﻧﺜﺮ " ، " ﻣﻨﺎﺑﻊ
ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺮﺱ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﻣﻘﯿﻢ ﻃﻮﺱ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﻭﺳﺘﺎﯼ ﺯﺭﺗﺸﺖ "،
ﻭ " ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺳﻮﻡ ﻭ ﻋﺎﻣﯿﺎﻧﻪ " ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
ﺗﻮﺳﻂ "ﻧﻘﺎﻻﻥ " ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎﻥ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﭼﻮﻥ ﺭﺳﺘﻢ ﻭ
ﺳﻬﺮﺍﺏ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺳﯿﺎﺏ ﻭ ... ﺑﺎ ﺷﻮﺭ ﻭ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻋﺎﻣﻪ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ
ﺷﺪ.
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﺤﻘﯿﻘﯽ ﻣﺴﺘﻘﻞ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ
ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ، ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﯼ ﺑﺎﻻ ﺟﻬﺖ
ﺍﺣﯿﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻋﻼﯾﻖ ﻭﻃﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﻮﺩ.
چنانکه فردوسی در خصوص اشکانیان هم اطلاعات زیادی ندارد وخودش اعلام میکند که چیز زیادی از اشکانیان نمیداند
ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺁﺷﮑﺎﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﺷﮑﺎﻧﯿﺎﻥ ﺟﺰ ﻧﺎﻡ ﭼﯿﺰﯼ
ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺎﻡ ﭼﻨﺪ ﺗﻦ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺍﺷﮑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺫﮐﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ
ﮔﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﺁﺭﺵ ، ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ (ﮐﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﻫﻤﺎﻥ ﺍَﺭَﺷﮏ بنیانگذار سلسله اشکانی ﺍﺳﺖ .)
ﮐﻨﻮﻥ ﺍﯼ ﺳﺮﺍﯾﻨﺪﻩ ﻓﺮﺗﻮﺕ ﻣﺮﺩ
ﺳﻮﯼ ﮔﺎﻩ ﺍﺷﮑﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩ
ﭼﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺪﺭﯾﻦ ﻧﺎﻣﮥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ
ﮐﻪ ﮔﻮﯾﻨﺪﻩ ﯾﺎﺩ ﺁﺭﺩ ﺍﺯ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺳﮑﻨﺪﺭ ﺟﻬﺎﻥ
ﭼﻪ ﮔﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺭﺍ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﺨﺖ ﻣﻬﺎﻥ
...
ﭼﻮ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺷﺪ ﺷﺎﺥ ﻭ ﻫﻢ ﺑﯿﺨﺸﺎﻥ
ﻧﮕﻮﯾﺪ ﺟﻬﺎﻧﺪﯾﺪﻩ ﺗﺎﺭﯾﺨﺸﺎﻥ
ﺍﺯﯾﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻧﺎﻡ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﺍﻡ
ﻧﻪ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﮥ ﺧﺴﺮﻭﺍﻥ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ
ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﮤ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺷﮑﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯿﻢ ، ﻋﻤﺪﺗﺎً ﺑﺮ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻏﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ
ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﻫﻨﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﻭ ﺧﺪﻣﺖ ﻋﻈﯿﻢ ﻭﯼ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺁﻥ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺭﺍ ﯾﮏ
ﺟﺎ ﮔﺮﺩ ﺁﻭﺭﺩﻩ، ﺑﻪ ﻧﻈﻤﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺷﯿﻮﺍ ﻭ ﺩﻟﭙﺬﯾﺮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﻢ
ﺗﺮ، ﺑﺎ ﺑﻬﺮﻩ ﻣﻨﺪﯼ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺧﺮﺩﻣﻨﺪﺍﻧﻪ، ﺩﺭ ﻻﺑﻼﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻥ ﺍﺗﻔﺎﻗﺎﺕ
ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﺎﻥ ﺁﻣﻮﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻤﯽ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺧﺮﺩ، ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ، ﻋﺪﺍﻟﺖ
ﻭﺭﺯﯼ، ﭘﺎﮐﯽ، ﻫﻨﺮﻭﺭﺯﯼ، ﻣﯿﻬﻦ ﭘﺮﺳﺘﯽ ﻭ .... ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ
ﺩﻗﺖ، ﻋﻠﺖ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭﯼ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻫﺎ ﻭ ﻋﺪﻡ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭﯼ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺧﻮﺩ، ﻋﻤﻞ ﻭ ﯾﺎ ﻋﺪﻡ ﻋﻤﻞ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺫﮐﺮ ﻣﯽ
ﻧﻤﺎﯾﺪ.
ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ، ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺮﯾﺴﺘﻪ ﺷﻮﺩ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺫﮐﺮﯼ ﺍﺯ
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺫﮐﺮﯼ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ماد دیاکو هوخشتره فرورتیش و...ایلام، ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ مثل کورش کمبوجیه بردیا اردشیر خشایارو... ﻭنیز
ﺳﻠﻮﮐﯿﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﺩ . ﺑﻠﮑﻪ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻫﺎ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﺫﮐﺮ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ
ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ، ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺎ ] ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ ﺍﯼ [ ﻭ ﺑﻪ
ﺩﻭﺭﺍﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺎ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﺷﮑﺎﻧﯿﺎﻥ ] ﮐﻤﺘﺮ [ ﻭ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ
ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﺩﺍﺭﺩ .
ﺳﻮﺍﻝ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ: ﭼﺮﺍ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺫﮐﺮﯼ ﺍﺯ ﻧﺎﻡ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ ﺍﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ
ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﺩ؟
ﭘﺎﺳﺦ : ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﺫﮐﺮ ﺷﺪ، ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ
ﺗﻮﺳﻂ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺩﺭ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﻧﯿﺰ ﺫﮐﺮﯼ ﺍﺯ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﻭ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ
ﻣﯿﺎﻥ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﻌﺘا ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻣﯽ
ﺩﺍﻧﺴﺖ، ﻫﯿﭻ ﻣﻨﺒﻌﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺏ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺳﻮﺍﻝ: ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺑﻌﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﺭﺵ ﻣﻨﻈﻮﻡ
ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﻮﺩ، ﺫﮐﺮﯼ ﺍﺯ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ] ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ
ﮐﻮﺭﻭﺵ، ﺑﻨﯿﺎﻧﮕﺬﺍﺭ ﺳﻠﺴﻠﻪ [ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻠﻮﮐﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ
ﺍﺳﺖ؟؟؟ ﮐﻠﯿﺪ ﺣﻞ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﻤﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﻧﻬﻔﺘﻪ
ﺍﺳﺖ .
ﻧﺨﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﺍﺭﺩﺷﯿﺮ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ
ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ، ﺍﯾﺮﺍﻥ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﺗﺠﺰﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺑﻪ
ﭘﯿﺸﻮﺍﯾﯽ ﻣﻮﺑﺪ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ ﯾﻌﻨﯽ " ﺗﻨﺴﺮ "، ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ
ﺗﺤﺖ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺧﻮﺩ ﻣﺘﺤﺪ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ. ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ، ﺑﺎ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﺭ ﺁﻣﺪﻥ ﺍﺭﺩﺷﯿﺮ
ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﯽ ﺗﻨﺴﺮ، ﺍﺯ ﯾﮏ ﺳﻮ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﺍﯼ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺷﮑﻞ
ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ، ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎﺭ
ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺮ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺩﺭ ﺳﺮﮐﻮﺏ
ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﺷﺪ . ] ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺸﺘﺎﺭ
ﺑﺰﺭﮒ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻣﺎﻧﻮﯼ ﻭ ﻣﺰﺩﮐﯽ ﻭ ... ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ [ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ
ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﺷﮑﻞ ﮔﺮﻓﺖ، ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺑﺮﺧﻼﻑ ﺩﻭﺭﺍﻥ
ﮔﺬﺷﺘﻪ، ﺩﯾﻨﯽ ﺧﺎﺹ ] ﺯﺭﺗﺸﺖ ﯾﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺰﺩﺍﭘﺮﺳﺘﯽ [ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﯾﻨﯽ
ﺭﺳﻤﯽ ﺩﺭ ﮐﻠﯿﻪ ﯼ ﻗﻠﻤﺮﻭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ . ﺍﺗﺤﺎﺩ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ
ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺩﺭ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻃﯽ ﺳﺎﻟﯿﺎﻥ ﻣﺘﻤﺎﺩﯼ ﺗﺎ ﭘﺎﯾﺎﻥ
ﺍﯾﻦ ﺳﻠﺴﻠﻪ، ﺑﻪ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮﺩﻥ ﻧﺎﻡ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ
ﻏﯿﺮ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ، ﻧﺎﻡ ﻭ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ
ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻧﺶ ﺑﺎ ﻣﻄﻠﻖ ﮔﺮﺍﯾﯽ
ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ] ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺗﺴﺎﻫﻞ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﺩﯾﻨﯽ ﺧﺎﺹ
ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﯾﻨﯽ ﺭﺳﻤﯽ ﺍﻋﻼﻡ ﻧﻨﻤﻮﺩﻧﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﺩﺭ ﻗﻠﻤﺮﻭ
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺷﺎﻥ ﺍﺯ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻋﻤﻞ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ [ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ
ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺑﺎ ﺳﻠﻮﮐﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺩﺳﺖ ﻧﺸﺎﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﯾﻮﻧﺎﻥ ﭘﺲ ﺍﺯ
ﺳﻠﻄﻪ ﯼ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﺑﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ . ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻬﺖ
ﮐﻪ ﻫﻢ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﺑﻪ ﮐﺴﺐ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ
ﺩﯾﮕﺮ، ﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻧﺴﺒﺖ ﺩﻫﺪ، ﺩﺭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ
ﺑﺮﺩﻥ ﻧﺎﻡ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﻭ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻫﯿﭻ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﺍﯼ
ﻧﻨﻤﻮﺩ. ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻗﻮﺍﻡ، ﺑﻪ
ﺩﺷﻤﻦ ﺗﺮﺍﺷﯽ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺑﺎ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻭ
ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻧﯿﺰ ﺩﺳﺖ ﺯﺩ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﯾﮕﺎﻧﻪ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﯼ ﺑﺮ ﺣﻖ ﺑﺮﺍﯼ
ﺣﻔﻆ ﻗﺪﺭﺕ ﺷﺎﻥ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻭ ﻣﻠﯿﺖ ﻫﺎﯼ
ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺭﺍ ﺗﺤﺖ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯾﯽ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﻧﺪ . ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺎﻟﻪ
ﺳﺒﺐ ﻣﯽ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯﯼ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻭ ﻋﺎﻣﺪﺍﻧﻪ، ﺑﻪ
ﻃﻮﺭ ﻣﺸﺮﻭﻉ ﻭ ﻋﻮﺍﻡ ﻓﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﻭ ﯾﺎ ﺑﺎ ﻫﺪﻑ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺭﻋﺐ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ
ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ، ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﮐﻮﺏ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻗﺪﺍﻡ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ.
همچنین نابودی کتابهای ایرانی درحمله مقدونیها ونیز تغییر الفبا از میخی به الفبای پهلوی بی تاثیر نبوده.
ﺩیگر ﺁﻥ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻨﺒﻊ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺗﻮﺳﻂ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ
ﯾﻌﻨﯽ "ﺧﺪﺍﯾﻨﺎﻣﮏ )"ﺧَﻮﺩﺍﯼ ﻧﺎﻣﮓ ﯾﺎ ﺧَﺪﺍﯼ ﻧﺎﻣﻪ (، ﺑﻪ ﻣﻌﻨﯽ " ﮐﺘﺎﺏ
ﺷﺎﻫﺎﻥ " ﺗﻮﺟﻪ ﮔﺮﺩﺩ، ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﻬﻢﺗﺮﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ
ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﺎﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﺳﻠﺴﻠﻪﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﻭﻗﺎﯾﻊ
ﺩﻭﺭﺍﻥﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻣﯿﺨﺘﮕﯽ ﺑﺎ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎ، ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﺍﻥ
مادها ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﻭ ﺳﻠﻮﮐﯿﺎﻥ ﺿﺒﻂ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺗﺪﻭﯾﻦ "ﺧﺪﺍﯼ ﻧﺎﻣﻪ " ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ
ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﻧﻮﺷﯿﺮﻭﺍﻥ ] ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮﺧﯽ ﻣﻮﺭﺧﯿﻦ، ﺗﺪﻭﯾﻦ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﺴﺮﻭ ﭘﺮﻭﯾﺰ ﻧﺴﺒﺖ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ [ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺩﻓﺎﺗﺮ
ﺭﺳﻤﯽ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﻨﺖ ﻫﺎﯼ ﺷﻔﺎﻫﯽ ﻭ ﺭﺳﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ
ﺟﺪﺍﮔﺎﻧﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺯ ﻗﺒﯿﻞ ﻧﺴﺐ
ﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻓﻬﺮﺳﺖ ﺟﻨﮓ ﻫﺎ ﯾﺎ ﺷﻬﺮ ﻫﺎ ﻭ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻭﺟﻮﺩ
ﺩﺍﺷﺘﻪ، ﺧﺪﺍﯼ ﻧﺎﻣﻪ ﺗﺪﻭﯾﻦ ﺷﺪ. ﺗﺪﻭﯾﻦ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺪﺍﯼ ﻧﺎﻣﻪ، ﺩﺑﯿﺮﺍﻥ ﺷﺎﻫﯽ
ﻭ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻫﺎﯼ
ﭘﻬﻠﻮﺍﻧﯽ، ﻧﻘﺶ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ . ﻫﺪﻑ ﺍﻧﻮﺷﯿﺮﻭﺍﻥ ﺍﺯ ﺻﺪﻭﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺪﻭﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺘﺎﺑﯽ، ﺗﺪﻭﯾﻦ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻭ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻣﮑﺘﻮﺏ ﺑﺮﺍﯼ
ﮐﺸﻮﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺿﻤﻦ، ﺑﺎ ﻫﺪﻑ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺳﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ
ﻧﯿﺰ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
ﻣﻄﺎﻟﺐ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺪﺍﯾﻨﺎﻣﮏ: ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻫﺎ ﻭ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩﻫﺎﯼ ﮐﻬﻦ ﻫﻨﺪ ﻭ
ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥﻫﺎ ﺷﺮﺡ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎﻥ ﻗﺪﯾﻢ ﻭ
ﮐﺸﻤﮑﺶﻫﺎﯼ ﻗﺒﺎﯾﻞ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﻭ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺧﺪﺍﯾﺎﻥ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﯼ ﺍﺯ
ﭘﺮﺳﺘﻨﺪﮔﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﻭ ﻏﯿﺮﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﻧﻤﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﻬﻢ ﻭ ﯾﺎ ﺍﺳﺎﺳﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﻧﻤﻮﻧﻪ
ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭﺳﺘﺎﯼ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﻣﯽﯾﺎﺑﯿﻢ ) ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥﻫﺎﯼ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ
ﺟﻤﺸﯿﺪ ﻭ ﺿﺤﺎﮎ (، ﺭﻭﺍﯾﺎﺕ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺳﮑﺎﯾﯽ ] ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺳﺘﻢ ﺍﺯ
ﻫﻤﯿﻦ ﻗﻮﻡ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﯼ ﺳﯿﺴﺘﺎﻥ [، ﮐﯿﺎﻧﯽ ﻭ ﺍﺷﮑﺎﻧﯽ ] ﺍﺷﮑﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ
ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﯼ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ [ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ، ﺗﺪﻭﯾﻦ
ﺷﺮﺡ ﺣﺎﻝ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻭ ﻗﻬﺮﻣﺎﻧﺎﻥ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺟﻨﮓ ﻫﺎ ﻭ ... ﺩﺭ
ﻋﺼﺮ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻔﻊ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ. ﺑﺨﺶ ﺍﻋﻈﻤﯽ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﻨﺎﻣﻪ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ
ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺧﺪﺍﯾﻨﺎﻣﻪ ﻫﯿﭻ
ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﻭ ﺳﻠﻮﮐﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻻﯾﻞ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ ﻣﺬﻫﺒﯽِ ﯾﺎﺩ
ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﺩ . ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺩﺭ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯽ
ﻧﻤﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﯾﻨﺎﻣﮏ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺷﺮﺡ ﻭﻗﺎﯾﻊ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ
ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﻭ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﯼ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ
ﯾﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺪﻭﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺷﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ، ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺩﻭﻣﯿﻦ ﻣﻨﺒﻊ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻨﺒﻊ ﺗﺪﻭﯾﻦ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﻣﻨﻈﻮﻡ
ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ،ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﻣﻨﺜﻮﺭ ﺍﺑﻮﻣﻨﺼﻮﺭﯼ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ
ﺑﻪ ﮐﺮﺍﺕ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﻧﻤﺎﯾﺪ . ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﺍﺑﻮﻣﻨﺼﻮﺭﯼ، ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۳۴۶
ﻩ .ﻕ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺍﺑﻮﻣﻨﺼﻮﺭ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﻦ ﻋﺒﺪﺍﻟﺮﺯﺍﻕ ﻃﻮﺳﯽ، ﮐﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ
ﺳﺎﻣﺎﻧﯿﺎﻥ ﺳﭙﻬﺴﺎﻻﺭ ﮐﻞ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ] ﻭ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﯼ
ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﻭﯼ ﺭﺍ ﭘﻬﻠﻮﺍﻥ ﺩﻫﻘﺎﻥ ﻧﮋﺍﺩ ﻣﯽ ﻧﺎﻣﺪ [ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ
ﺍﺑﻮﻣﻨﺼﻮﺭ ﻣﻌﻤﺮﯼ، ﻭﺯﯾﺮ ﻭﯼ، ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡِ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺗﺪﻭﯾﻦ
ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺍﺻﻠﯽﺗﺮﯾﻦ ﻣﻨﺒﻊ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺩﺭ ﺗﺪﻭﯾﻦ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺭﺍ "ﻧﺎﻣﻮﺭ ﻧﺎﻣﻪ " ﻣﯽ ﻧﺎﻣﺪ [ ﺩﺭ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﯼ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﺑﻮ
ﻣﻨﺼﻮﺭﯼ، ﭼﻨﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ :
» ﻭ ﭼﺎﮐﺮ ﺍﻭ ﺍﺑﻮﻣﻨﺼﻮﺭ ﺍﻟﻌﻤﺮﻯ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺍﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﺲ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ
ﺑﻪ ﺷﻬﺮﻫﺎﻯ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﻭ ﻫﺸﯿﺎﺭﺍﻥ ﺍﺯ ﺁﻥﺟﺎ ﺑﯿﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺟﺎﻯ، ﭼﻮﻥ
"ﺷﺎﺝ ﭘﺴﺮ ﺧﺮﺍﺳﺎﻧﻰ " ﺍﺯ ﻫﺮﻯ ﻭ ﭼﻮﻥ " ﯾﺰﺩﺍﻥ ﺩﺍﺩ ﭘﺴﺮ ﺷﺎﭘﻮﺭ " ﺍﺯ
ﺳﯿﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﭼﻮﻥ "ﻣﺎﻫﻮﻯ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﭘﺴﺮ ﺑﻬﺮﺍﻡ " ﺍﺯ ﻧﺸﺎﺑﻮﺭ ﻭ ﭼﻮﻥ
" ﺷﺎﺫﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺑﺮﺯﯾﻦ " ﺍﺯ ﻃﻮﺱ . ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺷﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﮔﺮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻨﺸﺎﻧﺪ
ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺯﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﺎﻣﻪﻫﺎﻯ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﻭ ﮐﺎﺭﻧﺎﻣﻪﻫﺎﺷﺎﻥ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﻰ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ
ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﺁﺷﻮﺏ ﻭ ﺟﻨﮓ ﻭ ﺁﯾﯿﻦ ﺍﺯ ﮐﻰ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﻭ
ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﯾﯿﻦ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﻮﺭﺍﻥ ﭘﺪﯾﺪ ﺁﻭﺭﺩ ﺗﺎ ﯾﺰﺩﮔﺮﺩ
ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﮐﻪ ﺁﺧﺮ ﻣﻠﻮﮎ ﻋﺠﻢ ﺑﻮﺩ ... ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﺎﻡ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﻧﻬﺎﺩﻧﺪ ﺗﺎ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍﻥ ﺩﺍﻧﺶ ﺍﻧﺪﺭﯾﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﺎﻫﺎﻥ ﻭ ﻣﻬﺘﺮﺍﻥ ﻭ ﻓﺮﺯﺍﻧﮕﺎﻥ
ﻭ ﮐﺎﺭﻭﺳﺎﺯ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﻰ ﻭ ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻭ ﺁﯾﯿﻦﻫﺎﻯ ﻧﮑﻮ ﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ
ﺩﺍﻭﺭﻯ ﻭ ﺭﺍﻯ ﻭ ﺭﺍﻧﺪﻥ ﮐﺎﺭ ﻭ ﺳﭙﺎﻩ ﺁﺭﺍﺳﺘﻦ ﻭ ﺭﺯﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺷﻬﺮ ﮔﺸﺎﺩﻥ
ﻭ ﮐﯿﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﻭ ﺷﺒﯿﺨﻮﻥ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﺁﺯﺭﻡ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭﻯ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﯾﻦ
ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﺑﺪﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻧﺪﺭ ﺑﯿﺎﺭﻧﺪ . «
ﺍﻣﺎ ﻧﮑﺘﻪ ﯼ ﺣﺎﺋﺰ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﺍﺑﻮ ﻣﻨﺼﻮﺭ ﻧﯿﺰ ﺑﺮ
ﺍﺳﺎﺱ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺪﺍﯾﻨﺎﻣﮏ ﻭ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﺍﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ
ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺭﺍﯾﺞ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﭘﻬﻠﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺳﺮﺍﯾﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻋﺎﻣﻪ
ﺑﻪ ﺭﺷﺘﻪ ﯼ ﺗﺤﺮﯾﺮ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﺪﺍﯾﻨﺎﻣﻪ ﻫﯿﭻ ﺫﮐﺮﯼ ﺍﺯ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻭ
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﯿﺴﺖ . ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺩﯾﮕﺮ، ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ
ﺩﺷﻤﻨﯽ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺘﺤﺪﯾﻦ ﺩﯾﻨﯽ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﯼ
ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﮐﻪ ﻣﻬﺮﺁﯾﯿﻦ ﻭ ﯾﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺗﺴﺎﻫﻞ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ
ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﯾﮕﺎﻧﻪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﻗﺪﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﺗﻤﺎﻣﯽ
ﺁﺛﺎﺭ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﯼ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﻏﯿﺮ
ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺮﺩﻧﺪ، ﻟﺬﺍ ﻣﻨﺎﺑﻌﯽ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ
ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﻭ ﺁﺛﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺯ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﻭﺳﺘﺎﯼ
ﺯﺭﺗﺸﺖ، ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺗﻨﺴﺮ، ﺍﻧﺪﺭﺯﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺑﺰﺭﮔﻤﻬﺮ، ﺍﺭﺩﺍﻭﯾﺮﺍﻑ ﻧﺎﻣﻪ ﻭ ...
ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻫﺎﯼ ﻋﺎﻣﯿﺎﻧﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﻣﻮﺭﺩ
ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﯿﺮﺩ.
ﻣﻨﺒﻊ ﺳﻮﻣﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺩﺭ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺍﺯ ﺁﻥ
ﻫﺎ ﺳﺨﻦ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ، ﻣﻨﺎﺑﻌﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﺑﺪﺍﻥ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ
ﺍﻭ ﻧﻬﺎﺩ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯼ ﻧﺎﻣﻪ، ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻨﺒﻊ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ
ﯾﻌﻨﯽ " ﺍﻭﺳﺘﺎ " ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮﯾﻦ ﻣﻀﺎﻣﯿﻦ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ
ﭼﻮﻥ ﮐﯿﻮﻣﺮﺙ، ﺟﻤﺸﯿﺪ، ﻓﺮﯾﺪﻭﻥ، ﺳﺎﻡ، ﺁﺭﺵ ﮐﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭ، ﮔﺸﺘﺎﺳﺐ ﻭ
ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﮕﯽ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻇﻬﻮﺭ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﯼ
ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ . ﺯﺭﺗﺸﺘﯿﺎﻥ ﺯﺍﺩ ﺭﻭﺯ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺭﺍ ﺷﺸﻢ ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ
۱۷۶۸ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﻨﺠﻢ ﺩﯼ ﻣﺎﻩ ۱۶۹۱ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ
ﻣﯿﻼﺩ ﺫﮐﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺳﺎﻝ
550 ﺗﺎ 330 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﯿﻼﺩ ﻣﺴﯿﺢ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. ﻧﮑﺘﻪ ﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺁﻥ
ﮐﻪ ﺍﻭﺳﺘﺎﯼ ﺯﺭﺗﺸﺖ، ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻭ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻨﺒﻌﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﺍﺳﺎﻃﯿﺮﯼ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﯼ ﮐﯿﺎﻧﯽ ﻭ ﭘﯿﺸﺪﺍﺩﯼ ﺳﺨﻦ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ
ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺩ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻨﺒﻊ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﺳﺎﻃﯿﺮﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ
ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﮕﯽ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﻭﺭ، ﻗﺒﻞ ﺍﺯ
ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯿﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ . ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﻃﯿﺮ ﮐﻬﻦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯﻩ ﺑﺎﻗﯽﻣﺎﻧﺪﻩ
ﺑﯿﺶﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭﺳﺘﺎ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ . ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺍﺻﻼﺣﺎﺗﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻭ ﺩﺭﭘﯽ
ﺁﻥ ﺍﺳﺎﻃﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﭘﺪﯾﺪ ﺁﻭﺭﺩ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖﻫﺎﯼ ﻣﺘﺎﺧﺮ ﺍﻭﺳﺘﺎ
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﺸﺖ ﻫﺎ، ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﯾﻦ
ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﻨﺸﺎ ﻭ ﻣﻨﺒﻊ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺍﺳﺎﻃﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ
ﻣﯽﺭﻭﺩ . ﺍﺳﺎﺳﺎً ﺗﻀﺎﺩ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺗﻮﺭﺍﻥ، ﺑﻨﯿﺎﻥ ﺣﻤﺎﺳﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ
ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺮﺩﯾﺪ، ﺍﯾﻦ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﻮﺩﺍﺭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ
ﺑﺪﯼ ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻦ ﺯﺭﺗﺸﺘﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻭﺳﺘﺎ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﮑﺎﺭ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ
ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ، ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﯼ
ﺗﺎﺛﯿﺮ ﭘﺬﯾﺮﯼ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺍﺯ ﺍﻭﺳﺘﺎﺳﺖ.
ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻫﺎﯼ ﺷﻔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻮﺳﻂ "ﻧﻘﺎﻻﻥ " ﺩﺭ ﻣﺠﺎﻣﻊ
ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺰﺍﻧﻪ ﻣﻄﺮﺡ ﻣﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ،
ﭼﻬﺎﺭﻣﯿﻦ ﻣﻨﺒﻊ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﺑﯿﺎﻥ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ. ﺍﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ
ﺑﺎﺭﻩ ﺗﺤﻘﯿﻘﺎﺕ ﮔﺴﺘﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻤﮕﯽ ﺁﻥ ﺍﺳﻄﻮﺭﻩ ﻫﺎﯼ
ﺭﺍﯾﺞ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﻋﺎﺩﯼ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﯼ ﻧﻤﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﺪﯾﻦ
ﻣﺴﺎﻟﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ. ﺍﺯ ﺩﯾﺮﺑﺎﺯ ﻫﻨﺮ ﺑﻪ ﻭﯾﮋﻩ ﻫﻨﺮِ ﻗﺼﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺩﺭ
ﻣﯿﺎﻥ ﺳﺎﮐﻨﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﻭﺍﺝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻭﺭﻭﺩ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻣﺨﺘﻠﻒ، ﺑﻪ
ﻭﺍﺳﻄﻪ ﯼ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﺍﺕ ﻭ ﺍﺳﺎﻃﯿﺮﺷﺎﻥ، ﺍﯾﻦ ﻫﻨﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ
ﺭﻭﺍﺝ ﻭ ﺍﻭﺝ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺌﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﺠﻠﯽ ﯾﺎﻓﺖ.
ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﮐﻬﻨﯽ ﭼﻮﻥ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﺑﻪ ﻣﯿﺘﺮﺍ ﻭ ﺁﻧﺎﻫﯿﺘﺎ، ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ
ﺳﯿﺎﻭﺵ ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺳﯿﺎﺏ، ﺭﺳﺘﻢ ﻭ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﻭ ... ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﯼ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺍﺯ ﻗﺪﻣﺖ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭﻧﺪ. ﺣﺘﯽ
ﻣﺮﺍﺳﻤﯽ ﻧﯿﺰ ﻫﺮ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺩﺭ ﺳﻮﮒ ﺳﯿﺎﻭﺵ ﺑﺎ
ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺮﺍﺳﻤﯽ ﭼﻮﻥ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ
ﺳﻮﺭﯼ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺑﺎﺏ ﮔﺬﺷﺘﻦ ﺳﯿﺎﻭﺵ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺍﺛﺒﺎﺕ
ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﺍﺵ ﺭﻭﺍﺝ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ. ﻧﻘﺎﻻﻥ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﻗﺼﻪ
ﭘﺮﺩﺍﺯﯼ ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﻭ ﻧﺒﻮﻍ ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﺣﻤﺎﺳﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﻭﯾﮋﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﺭﺵ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﺎﺯﯼ ﻭ ﺗﺎﺯﻩ ﺳﺎﺯﯼ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ.
ﺩﺭ ﻣﺠﻤﻮﻉ، ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﺑﻌﯽ ﭼﻨﺪ ﺩﺭ ﻧﮕﺎﺭﺵ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ
ﻧﻤﻮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ، ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺍﺳﺘﺒﺪﺍﺩ ﻭ ﺳﺮﮐﻮﺏ ﺩﻭﺭﺍﻥ
ﺳﺎﺳﺎﻧﯿﺎﻥ، ﻫﯿﭻ ﻧﺎﻣﯽ ﺍﺯ ﺳﻠﺴﻠﻪ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ
ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺑﻪ ﻣﯿﺎﻥ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻫﻨﺮ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻫﻤﻪ
ﯼ ﺁﻥ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺩﺭ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﺭﺍ ﯾﮑﺠﺎ ﺟﻤﻊ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﺯﯾﺒﺎﯼ
ﺷﻌﺮﯼ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺩﺍﻧﺶ، ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻭﺭﺯﯼ، ﻋﺪﺍﻟﺖ ﻣﺪﺍﺭﯼ، ﺍﺧﻼﻕ،
ﺩﺍﻧﺎﯾﯽ، ﺣﺲ ﻭﻃﻦ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺴﻮﻭﻟﯿﺖ ﺩﺭﺁﻣﯿﺰﺩ ﮐﻪ ﺗﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ
ﺍﻭ ﺳﺎﺑﻘﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﺳﺖ
سلسله دیگریست پس چگونه میتوان این دوراباهم تطبیق داد!؟
کوروش هم چه بوده چه نبوده همین که به واسطه این فرد نام ایران به عنوات قدیمی ترین تمدن ایران شناخته میشود برای ما کافیست ...
چه پیغمبر باشد و چه سرباز و پادشاه بلارقیب ...
هرچه بوده اسطوره ای بزرگ بوده در یاد ما ایرانیان که آن را گرامی میداریم و بر قدمت این تمدن افتخار میورزیم
کوروش کبیر همان فریدون است...
چون فریدون در16سالگی از اجداد خود بی خبر بود وا وه و دشت پیش مادرش رفت
دقیقااا مثل کوروش
که در کودکی و نوجوانی پیش میترداس چوپان زندگی میکرد و بعد فهمید ک مادر و پدرش کسان دیگری هستند
تو کجای قرآن اومده؟
اگه منظورت ذوالقرنینه که هنوز معلوم نیس و هیچیکی هم تاییدش نکرده
چرا باید تو یک کتاب شعر و داستان حماسه و افسانه هایی چون سیمرغ ، رویین تن بودن ،رویش مار بر بدن و غیره اسم پادشاهان هخامنشی باشه ؟مگه شاهنامه دایره المعارف پادشاهان ایرانیه؟ سنی ها بهونشون همینه واسه قبول نکردن امام علی .که چرا تو قرآن اسمش نیومده .همون طور که قرآن دایره المعارف نیست و اسم شصت و نه پیامبر از صد و بیست و چهار هزار تا فقط توش اومده و اسم امامام توش نیست .شاهنامه کتاب داستان منظومه ،کتاب تاریخ پادشاهان نیست .سوال اشتباس اصلا واسه چی باید فردوسی اسم پادشاهان هخامنشو بیاره ،اگه میاورد میگفتن شاهنامه حوادث موجود درش افسانه ایه پس هخامنشم افسانس.
اون عده که میگن کوروش بزرگ وجود نداشته جدا از اینکه ایرانی نیستن، پس حتما اونزمان اسکندر مقدونی بجا جنگ با کوروش بزرگ و داریوش با اجنه و ارواح مشغول نبرد بوده حتما!
جوری که اسکندر بعد از نبرد و شکست ایران در اون زمان حتی از شخصیت کوروش بزرگ و داریوش به نیکی یاد کرد که در کتاب Alexander the great اسنادش موجوده
شماهم که همیشه اون شخص و تاریخ مملکتیو که بهمون تجاوز کرده رو خو همیشه قبول دارین خو پس کتابشونم صد در صد قبول دارین!
ما باید به دو نکته توجه کنیم:۱-شاهنامه ی فردوسی وحی منزل نیست که همه چی در اونه حقیقت محض باشه.۲-زمان نوشته شدن شاهنامه:فردوسی زمانی شاهنامه رو نوشت که بسیاری از کتاب ها و منابع تاریخی از بین رفته بودند و انچه که باقی مانده بود نیز در معرض نابودی بود و فردوسی با نوشتن شاهنامه از منحدم و نابودی انهاد جلوگیری کرد.منابعی که فردوسی از اون برای نوشتن شاهنامه بهره گرفت اکنون موجود نیست(بسیاری از منابع فردوسی رویات سینه سینه بود , و شاهنامهٔ ابومنصوری(که نیمه کاره بود) و بعضی از کتبی که امروز نابود شده اند) پس با در نظر گرفتن این موضوع طبیعیست که بعضی مطالب در شاهنامه نیومده باشه یا غلط باشه.(که این نکته خیلی حائز اهمیت است) در اینکه فردوسی ادم باسوادی بوده شکی نیست. اما نمیشه با قاطعیت گفت فردوسی به تمام منابع دسترسی داشته(مثل طبری و..... که بطور محدود در دسترس بود) و کوروش رو میشناخته.(چون سندی برای این حرف نیست) این یک فرضیست. حالا در ثانی اگر بپذیریم(فرض کنیم) که فردوسی به منابع یهود , طبری و... دسترسی داشته حق داشته در مورد کوروش سردرگمی داشته باشه .این منابع بطور کلی با هم متضادند و فردوسی با چندگانگی روبرو بوده. *مثلا شما همون روایت طبری رو نگاه کن.طبری برا داستان خیالی خودش اصلا سند موثقی ذکر نمیکنه . و داستان بطوریه که هضم اون برای خواننده مشکله.طبری کوروش رو دست نشانده و سردار بهمن اردشیر (اردشیر یکم هخامنشی)میدونه و در کمال تعجب کوروش رو پسر سام و پسر نوح میدونه!!!! (کوروش یک نام ایرانیست در حالیکه نسب نامش در تاریخ طبری اسراییلیست این اصلا قابل قبول نیست) *یا در روایت حذفیه که برادران این سایت بطور قاطع انرا رد کرده اند و معلوم نیست در چه زمانی این روایت جعلی وارد اسلام شده. *یا در کتاب اردشیرنامه و عزرانامه، کوروش حاصل ازدواج استر و اردشیر است!!!! یا درکتاب مقدس کوروش پادشاه ماد و فارس است. و.... این روایات متضاد کار را برای فردوسی مشکل مینمود و او با یک داستان درست و موثق روبرو نبود (مسلمانان هم که تورات نوشته دست یهود رو قبول نداشتند و اونو تحریف شده میدونستند) پس طبیعیست که فردوسی به سردرگمی شده باشد و در مورد کوروش سکوت کرده باشد (که من این مورد رو موثق نمیدانم چراشو توضیح خوام داد) **همانطور که شرح دادم در زمان فردوسی منابع کمی برای نوشتن شاهنامه وجود داشته. اگه در شاهنامه دقت کنیم میبینیم فردوسی علاوه بر کوروش , اسامی خیلی از پادشاهان ایرانو نیاورده مانند پادشاهان ایلام , پادشاهان ماد و بسیاری از پادشاهان هخامنشی(مانند خشایار شاه داریوش اول کمبوجیه و...) و حتی اشکانی(که وجودشان مسلمه). اگه فردوسی از کل تاریخ اگاهی داشت چرا نامی از این پادشاهان نیاورده ؟؟ این نشان میدهد که فردوسی از کل تاریخ کشور باخبر نبوده(اسنادی را نداشته).یکی از مدارکی که میتوان از خود شاهنامه ذکر کرد مسعله ی پادشاهی بهمن اردشیر بعد از گشتاسب است.گشتاسبی که فردوسی از ان صحبت میکند و زمان زندگی زرتشت را در زمان او میداند بر اساس تحقیقات تاریخی حدود ۴۰۰۰ سال پیش در شرق کشور بود و فردوسی بلافاصله بعد از او نام بهمن اردشیر را می اورد (حدود ۱۵۰۰ سال به یکباره گم میشود) این نقص شاهنامه بخاطر نبودن مدارک کافی تاریخیست. به همین دلیله که نام بسیاری از پادشاهان در شاهنامه نیامده و طبیعیست.(و این نظر درست است) *** در مورد پادشهان پیشدادی که در شاهنامه اومده نمیتوان به یقین نظر داد. از نظر فردوسی تمام این پادشاهان (از پیشدادیان گرفته تا ساسانیان ) همه منظم و بدنبال یکدیگر بوده اند یعنی فردوسی در تخمین زدن تاریخ کشورش دچار اشتباه شده که این اشتباه بخاطر فقدان منابع تاریخی در ان زمان بوده. **در مورد کتیبه کورش و منشورش نمیتوان به این راحتی اظهار نظر کرد. بسیاری از محققان و پزوهشگران این منشور و کتیبه ها را موثق میدانند و من در این نظر اکثریت رو قبول دارم.
کدوم عراق؟ اون عراقی که تو ازش حرف میزنی تو اون زمان دست ایران بوده و ایرانیا توش زندگی میکردن و متاسفانه بعد از گذر زمان دست عربا افتاد در ضمن باید بگم که کوروش پارس-ماد هستش
کوروش در بچگی در جنگل رها شده زال هم همینطور
یونانیان هم نوشته اند پدر کورش شاه نبوده است و داریوش حتی در نامیدن شاهان پیش از خود نامی از کورش نیاورده است نه از او نه کمبوجه.
کورش از انشان با لقب شاه بزرگ بود و هخامنشیان شاه شاهان بودن و انشان جزیی از پارس بود نه همه پارس.
کورش از طایفه ماردی یا امرده بود و سکایی بود چون خاندان رستم ولی هخامنشیان از قبیله پتیش هووری بودن و از نوذریان کیانی بودن پیشدادیان هم اون هخامنشیان از هخامنش تا چیش پیش پدر آریارمنه بودن و آریارمنه کی آرمین بود.
اینکه کورش شاه ایران بوده ۱۰۰ سال هست درست شده در حالیکه منابع هخامنشی یونانی و اسلامی هرگز او را شاه ایران نخوانده اند.
کورش امرده سپهسالار ویشتاسپ بود و تمام.
ژان پرو و فرانسوا والت کورش را غاصب تاج آرشام نوشته اند و کتسیاس هم اشاره ای به تصاحب پارس از سوی کورش کرده است پس از اینکه تاج آستیاگ را با نیرنگ گرفت.
به احتمال بسیار کورش توسط کی ویشتاسپ پدر داریوش به دلیل دست درازی به قدرت خاندان هخامنشی کشته شد.