داستانزد

مثل با داستانزد یا ضرب المثل، یعنی بیان یک آزمون زندگی در یک جمله کوتاه که در میان مردم شهرت دارد، ولی گاه نخست از قلم سخن وری تراوش می کند و شهرت می یابد و یا او به آنچه هست بیان بهتر و رساتری می دهد.

در میان منظومه های پارسی کتاب ویس و رامین و خمسه ی نظامی به نسبت، بیشتر از بقیه مثل دارد، ولی شاهنامه نیز از این بابت غنی است و مثل های آن که برخی مثل سائرند، عنصر مهمی در ساخت زبان مصور آنند. در اینجا گزینش کوچکی از برخی از آنها که بیشتر در یک مصراع بيان شده اند می آوریم.


همان برکه کارید خود بدرويد

پلنگ از پسِ پشت و صیاد پیش

گرش بار خارست خود کِشته یی + وگر پرنیان ست خود رشته یی

همی برکشیدند نان با درم

بگویش که از آمدن سر مخار

که گر سر به گل داری اکنون مشوی!

همی گوز بر گتبد افشانده یی

خورد گاو نادان ز پهلوی خویش!

بر این دشت هم دار و هم منبرست

بباید زدن سنگ را بر سبوی

همی طبل سازد به زیر گلیم

به دشت آهوی ناگرفته مبخش!

سر آب را سوی بالا مکن

که گر می بریزد، نریزدش بوی!

نه روبه شود از ستودن دلیر

کنون گاو رنجت به چرم اندرست!

ز باد آمده، بازگردد به دم

رهِ خشک را پیش باید گرفت

که دیوار دارد به گفتار گوش

همان برکه کاری، همان بدروی

سخن هرچه گویی همان بشنوی

چن اندیشه بد کنی، بد رسد!

به خرما چه یازی چو ترسی ز خار

نجوید کسی عاج بمیان شیز

مجوييد یاقوت در سرخ بید!

بینداخت باید، پس آنگه برید!

خورش بی بهانه، به ماهی مده

که خر شد که خواهد ز گاوان سروی ، به گاباره گم کرد گوش و بروی

گُل زهر خیره جه بویی همی

بر و آستی هم ز پیراهن است

جو ایوان بیابی ، نگار آنِ توست

...........................

بن مایه : شاهنامه ، پیرایش استاد جلال خالقی مطلق - انتشارات سخن

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی