ارزش راستین و شکوهمند این اعلامیه حقوق و عظمت واگذاری این آزادی مذهب و هدایت و رهبری و سرانجام «شبانی» ۲ بشر و احترام به شرافت و حیثیت انسانی بدست کورش هنگامی جلوه و نمود پیدا میکند ...

ارزش راستین و شکوهمند این اعلامیه حقوق و عظمت واگذاری این آزادی مذهب و هدایت و رهبری و سرانجام «شبانی» ۲ بشر و احترام به شرافت و حیثیت انسانی بدست کورش هنگامی جلوه و نمود پیدا میکند ، که بدانیم در قرن ششم پیش از میلاد و در زمانی نزديك به حیات کوروش در جهان چه می گذشت .

در این زمان کنفوسیوس در چین، بونا در هند ، وسلون در یونان بهسازی جامعه بشری را آغاز کرده بودند ، و مدتها بود که تعالیم ژرف و مقدس زردشت در ایران و آئین یهود در فلسطین رواج داشت .

از تعالیم کنفوسیوس و فلسفه بودا گرفته تا سرودهای زردشت و مزامیر داود و نغمات موسی همه پراز برابری و برادری ویگانگی بشر است . و همه دینها مردم جهان را به انصاف و یگانگی فراخوانده اند و سازش و همزیستی و یکپارچگی را دستور داده اند .

اما فرمان آزادی کورش دلپذیر تر و خوشایندتر و باروح خسته و فرسوده و اسارت کشیده بشر؛ در مرحله اجرا سازگارتر بود. زیرا همه پیامهای پیشین را در بر میگرفت و از این جا است که وی در طول ۲۵۰۰ سال تاریخ بصورت قهرمان جهانی در آمده و افسانه ساز این جهان بی آرام گردیده است .در آن روزگاران که کورش حکومت حق و عدالت خود را پی می ریخت اساس حکومت در همه کشورهای متمدن روش اعمال بی حد و حصر حق غالبیت و قدرت از طرف دول فاتح نسبت بكشورها وملل مغلوب بود در مصر ، آشور، در کلده ، در ایلام، در لیدی، همه جا اولین وظیفه ی پادشاهان فاتح اختناق مغلوبین و غارت و سوزاندن و کشتار دسته جمعی آنها و بردن افراد به اسارت بود . همه جا معابد کشور شکست خورده بسته و ویران میشد و خدایان آنها را بصورت خدایان مغلوب به پایتخت دولت فاتح می آوردند. برای آنکه گفته بالا تأئید شود و نیز مقایسه ای با اعلامیه ی کورش انجام گیرد ، چند کتیبه را که از کشور گشایان بزرگ آن روزگاران برجای مانده است در زیر می آوریم :

«بفرموده آشور و ایشتار خدایان بزرگ که حامیان من هستند بالشگریان و ارابه های جنگی خود بشهر گینا بو حمله بردم و آن را بيك ضرب شست کردم ٦٠٠ نفر از جنگیان دشمن را بیدرنگ سربریدم . سه هزار اسیر را زنده ، زنده طعمه آتش ساختم و حتی یکنفر را باقی نگذاشتم تا به گروگانی د. حاکم شهر را بدست خودم زنده پوست کندم و پوستش را بدیوار شهر آویختم از آنجا بسوی شهر طلا روان شدم مردم این شهر از در عجز و الحاح در نیامدند وتسليم من نشدند. لاجرم بشهر شان یورش بردم و آنرا گشودم. سه هزار نفر را از دم تیغ گذراندم بسیاری دیگر را در آتش کباب کردم. اسرای بیشمار را دست و انگشت و گوش و بینی بریدم و هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم . از اجساد کشتگان پشته ها ساختم و سرهای بریده را به تاکهای شهر آویختم .

 سال ٨٨٤ق.م از کتیبه آسور نازیر بال Assurnasirbal

بلی ، مشاهده میکنید که آسور نازیر بال مردمان را میکشد و آنها را به تاکها می آویزد . ولی کورش خود تاکی بود که برجهان سایه انداخت و مردم را در پناه گرفت.

می خوانیم :

( بر سی و چهار دز و شهرهای بی حسابی که تابع آنها بودند یورش بردم و آنها را در محاصره گرفتم و گشودم . آنگاه مردم این شهرها و قلعه ها را باسیری بردم و خانه هایشان را خراب کردم و بصورت تل خاکی در آوردم. همه را چنان آتش زدم که روزهای بسیار دود حریق مانند دود قربانی بزرگی رو بآسمان پهناور بالارفت. وقتی که بابل را گشودم و آتش زدم، نهر فرات را که در میان شهر روان بود ، روی خرابه ها باز کردم تا حتی آثار این ویرانه ها را نیز آب ببرد. )

سال ۶۸۹ از کتیبه سناخریب 

( خاك شهر شوستان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را به آشور کشیدم.در مدت يكماه و يك روز کشور عیلام را بتمامی عرض آن جارو کردم . این مملکت را از عبور حشم و از نغمات موسیقی بی نصیب ساختم بدرندگان و ماران و جانوران کویر اجازه دادم که آنر اسراسر فرو گیرند.)

سال ٦٤٥ قبل از میلاد از کتیبه آسوربانیپال Assurbanipal

( فرمان دادم که صدهزار چشم در آورند و صدهزار قلم پا را بشکنند . با دست خودم چشم فرمانده دشمن را در آوردم هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوختم. خانه ها را چنان کوفتم که دیگر بانگ زنده ای از آنها بر نخیزد).

سال ٥٥٦ پیش از میلاد از کتیبه بخت النصر Nabochodonosor »

همان قدر که در جهان خبر سقوط بابل مرکز بزرگترین و نیرومندترین و غنی ترین امپراطوريها عجیب و بهت آور بود ، روش وسیاستی را که کورش پس از فتح شهر پیش گرفت و بتمام بابل و همه مردم آن امان داد ، شگفتی بیشتری داشت .

سردار فاتح وارد شهر شد اما نه مانند فرماندهان فاتح پیش از خود که بايك شكوه فریبنده شیطانی ، بشهرها قدم میگذاشتند ، بلكه با يك جلال و جبروت و شکوه آسمانی نه فرمان قتل عام داد، نه آتش بخانه ای انداخت ، نه پوست کند ، نه پسر و دختر را سوزاند ، نه چشم و زبان در آورد و نه قلم یا شکست . بلکه آرامش و صلح و آزادی عنایت فرمود ، و فرمود تا پرستشگاهها را بسازند و اسیران را از تنگنای زندانها آزاد کنند.

گواه گفته ما نوشته پیشوای روحانی ملتی است که تا جاودانه همچون حماسه سیاسی و دینی ارزنده ای در میان اسرائیل پاینده و پابرجا خواهد بود. ( . . . . . تاکلام خداوند به زبان ارمیا کامل شود ، خداوندروح کورش پادشاه پارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی فاقد کرده و آن را نیز مرقوم داشت و گفت :

کورش پادشاه پارس میفرماید : یهوه ، روی زمین را به من داده و مرا امر فرموده است که خانه ای برای وی در اورشلیم که در یهود است بنا کنم است بنا کنم. پس کیست از شما در میان همه قوم او که خدایش باری باشد ، او به اورشلیم که در یهودا است برود وخانه يهونه ، که خدای اسرائیل و خدای حقیقی است بناکند. از اینجا روشن میشود که خط مشی کورش مبتنی بر حفظ آزادی عقاید و احترام به سنن مردم بوده است و در همین حال توجه داشته است که خدای اسرائیل خدای واقعی است. همبستگی ایرانیان آن روز با یهودیان در این نکته است که میان آئین زردشت و آئین یهود از نظر یکتاپرستی همانندی وجود داشته است.

یهودیان کورش را مسیح ، کمر بسته خداوند ، شبان خدا ، وشاهين شرق میدانند.

این عناوین بویژه عنوان مسیح از نظر دینی حد اعلای احترام و بزرگداشت نسبت بيك فرد انسان است، زیرا کورش رفتار ظالمانه و مستبدانه را به سیاست مهر و مدارا تبدیل کرد و به مقدسات ملل احترام گذاشت، پرستشگاههای ویران را ساخت و آراست . بر اثر این شیوه رفتار معتدل و انسانی و صدور این فرمانها بود که هزاران یهودی سرگردان و غارت شده ، تحت حمایت و كمك دولت ایران و با نظارت مأموران ایرانی به فلسطین رهسپار شدند و همچنان تا زمان اردشیر دوم ، زیر سرپرستی حکومت ایران بودند و وضع آنان مورد رسیدگی شاهنشاهان ایران قرار می گرفت . عظمت و بزرگواری کورش در راه و روشهای انسانی است ، نه از جهت پیکار و جهانگیریهای او .

دیپلماسی دولت هخامنشی – نصرالله بختور تاش

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی