سخنرانی دكتر فدریكو مایور مدیر كل وقت سازمان جهانی یونسكو در كنگره هزاره تدوین شاهنامه
شاهنامه، این اثر ادبی فنا ناپذیر، با چنین شكوهی آغاز میشود، در این اثر جاودانه بیدرنگ در پی ستایش پروردگار، در همان نخستین صفحه به ابیاتی برمیخوریم كه لحظهای ما را حیران و شگفت زده برجای میگذارد، زیرا كه به طرزی نامنتظر، با مدح خرد روبرو میشویم.
بنام خداوند جان و خرد
شاهنامه، این اثر ادبی فنا ناپذیر، با چنین شكوهی آغاز میشود، در این اثر جاودانه بیدرنگ در پی ستایش پروردگار، در همان نخستین صفحه به ابیاتی برمیخوریم كه لحظهای ما را حیران و شگفت زده برجای میگذارد، زیرا كه به طرزی نامنتظر، با مدح خرد روبرو میشویم.
آیا چنین چیزی در خور تصور است؟ هزار سال پیش، قبل از رنسانس غرب، سدهها پیش از قرن هجدهم، قرن روشنگری، پیش از تولد دكارت و تولد ولتر، یك شاعر ایرانی، فراتر از هر چیز، اندیشه و خرد را ستوده است. شاعر ایرانی، این ستایش را با چنان اعتقاد و با چنان شور و وجدی بیان میكند كه خواننده را بی اختیار شیفته خود میسازد.
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
از او شادمانی، از اویت غم است
از اویت فزونی، از اویت كم است
این چنین، من از همان نخستین لحظه كه شاهنامه را گشودم، احساس كردم كه با یك اثر استثنایی و یك انسان استثنایی روبرو هستم. خردی كه فردوسی، به توصیف آن پرداخته، به معنای قوه ادراك به تنهایی نیست، بلكه قابلیت شناخت نیكیهاست، حكمتی ژرف و پهناور است، آرامش و طمأنینهای است كه از درون بر میخیزد و زاده تسلط بر نفس است. این مفهوم زیبا در سراسر شاهنامه چون خورشیدی تابان است. این نفخهای است كه به شاهنامه روح بخشیده است و خصلتی است كه شاهنامه آن را به اعلا درجه میستاید. در جهان و در تاریخ، كمتر اثری چون شاهنامه دیده شده است كه این چنین مظهر هویت ملی گردد.
شعر فردوسی، در عین حال كه بازتاب فرهنگی است كه در زمینههای گوناگون وحدت و یگانگی خود را به دست آورده است، انگیزه و الهام بخش این فرهنگ نیز به شمار می رود. شما بهتر از من آگاهید كه از نظر زبان، شاهنامه گنجینهای است و به عبارت دیگر، دایره المعارفی است جوشان از واژهها و اصطلاحهای زبان فارسی.
اما از دیدگاه تاریخی، شاهنامه گذشته وحال را به هم پیوند میدهد و سنتهای ایران باستان و رهآوردهای اسلام را در یك فرهنگ واحد ادغام می كند، كه این دستاوردی است كه شاید هنوز اهمیت آن روشن نشده است، زیرا ادغامی كه از این دو فرهنگ حاصل شد، بسیار بارآور، و سرشار از پیامدهای خلاق بود.
و سرانجام، از نظر ادبی، شاهنامه حماسهای است كه در آن، افسانه و واقعیت، امر محسوس و امر نامحسوس، در آن واحد، در هم آمیختهاند: فردوسی تاریخ و اسطوره را بهم پیوند میدهد. به كلام دیگر، گاه به «هومر» شباهت مییابد، گاه به «هرودت». آن جا كه فردوسی در نقش مورخ ظاهر میشود، حادثه تاریخی را با چنان شور و شیفتگی، روایت میكند كه گویا افسانه می سراید. آن جا كه فردوسی، اسطوره می سراید، ماجرا را با چنان دقت و ریزهكاری شرح میدهد كه گویی از امر واقع سخن میگوید.
این چنین است كه فردوسی، میراثی برای كشور خویش برجای نهاده است كه زنده و جاندار از نسلی به نسل دیگر، منتقل شده است. كمتر تمدنی یافت میشود كه در آن اثری شاعرانه این چنین «مردمی» شود، یعنی در عین حال كه از شهرت و اعتبار گستردهای برخوردار شده، محبوبیت عمومی نیز یافته باشد.
متاسفانه، ناآشنایی من با زبان فارسی مانع از آن است كه مسقیماً از ظرائف این اشعار، شكوه و جلال و موسیقی رازآمیز آنها بهرهگیرم. با این همه، ترجمه شعر فردوسی، سحر نهایی خود را حفظ میكند. شاهنامه كه اولین بار در قرن دوازدهم میلادی به زبان عربی برگردانده شد، در بیرون از مرزهای ایران همواره با استقبال گستردهای روبرو بوده و مورد بررسی و تفسیر فراوان قرارگرفته است.
مورخان، زبان شناسان، شاعران و نثرنویسان، نقاشان و مینیاتوریستها، نسل در نسل، خمیر مایه آثار خویش را از شاهنامه گرفتهاند.
در زبان فرانسه، «ژول مول» در قرن نوزدهم شاهنامه را به طور كامل ترجمه كرد، بر این گرانمایه مرد هزار درود كه سی سال از عمر خویش را صرف ترجمه شصت هزار بیت شعر كرد كه چند صد سال پیش از آن حماسه سرای طوس آنها را سروده بود.
این كار چنان كلان بود كه آخرین مجلدات آن، دو سال پس از مرگ مترجم انتشار یافت. «ژول مول» كه پا در جای پای شاعر بزرگ ایران مینهاد و شوق آن داشت كه دنیای شاهنامه را با وفاداری هر چه بیشتر به اصل، بازآفرین كند، الهام بخش بسی از مردان ادب و فرهنگ در اروپا شده است. وی به آنها مجال بخشید كه یكی از قلههای ادبیات جهانی را كشف كنند.
در روز یازدهم فوریه 1850، نویسنده و منتقد معروف فرانسوی «سنت بوو» در نشریهای كه خود منتشر میكرد، از قطع انتشار ترجمه شاهنامه «ژول مول» كه وی آن را كتاب شكوهمند می خواند ابراز تاسف كرد. «سنت بوو» در مقاله خود با تاكید بر شهرت بیكران شاهنامه در ایران با شور و شعفی زاید الوصف به معرفی سراینده و درون مایه و بخشی از حوادث شاهنامه پرداخته بود. این شور و شعف چنان گیرا و اثربخش بود كه «ماتیو آرنولد» شاعر و منتقد انگلیسی را برانگیخت تا با كارش در همه آثار تاریخی و جغرافیایی موجود درباره ایران و با مطالعه دوباره ایلیاد هومر در سال 1853 منظومه بلند «سهراب و رستم» را در بیش از هشتصد بیت بسراید. این منظومه كه از شاهكارهای ادبیات انگلیس به شمار میرود، سرنوشت فاجعهآمیز قهرمانی را شرح میدهد كه به دست خویش، در رزمگاه، ندانسته، فرزند خود را به قتل میرساند.
و سرانجام، در سال 1925 ترجمه كامل شاهنامه به زبان انگلیسی انتشار یافت. این كار عظیم، به وسیله برادران آرتور و ادموند وارنر انجام گرفت.
در آلمان، در آغاز قرن نوزدهم، غزلسرا و شرق شناس معروف، «فردریش روكرت» سوگواره رستم و سهراب رابه زبانی دلكش و زیبا با حفظ موسیقی كلام و وزن اثر اصلی، به آلمانی برگرداند. این ترجمه در آلمان و در سراسر اروپا با استقبال وسیعی روبرو شد و شاعر آلمانی دیگری بنام «شاك»، تمام بخش حماسی شاهنامه را به آلمانی ترجمه كرد كه در سال 1853 انتشار یافت.
ترجمه كامل شاهنامه، امروزه در تمام زبانهای زنده دنیا موجود است و ترجمه خلاصههایی از آن در چهل زبان دیگر. یونسكو در مجموعه آثار ملل، به زبان فرانسه، گزیدههایی از ترجمه «ژول مول» را كه پروفسور «ژیلبر لازار» انتخاب و با اصل مقایسه كرده بود به چاپ رساند و همچنین به زبان انگلیسی، بخشهایی از ترجمه، «روبن لوی» را كه آقای امین بنایی، آن را با اصل تطبیق كرده، منتشر ساخت.
كنفرانس عمومی یونسكو در سال 1989 (1368 شمسی) تصمیم گرفت كه در بزرگداشت هزاره شاهنامه مشاركت كند. یونسكو، در حقیقت، سنتی هزار ساله را تداوم میبخشد كه بیدرنگ پس از مرگ شاعر، فرهیختگان را واداشت كه به تجلیل حماسهسرای بزرگ برخیزند. فردوسی، شاهنامه، این گوهر گرانمایه را به سلطان اهدا كرده بود، اما او قدر و ارزش راستین این اثر را ندانسته بود. باری، در فراسوی مرزهای زبانی و فرهنگی، مردانی نسل به نسل به منظور بحث و فحص و تعمق در شاهنامه و مقایسه چهرههای گوناگون این اثر گرد هم میآیند.
چیست در شاهنامه كه این چنین جانها را بهم نزدیك میكند و دلها را به هیجان میآورد و سراینده آن را به زمان و مكان فایق میگرداند؟ از میان لحظههای بزرگ شاهنامه، برخورد رستم و پسرش، سهراب را یاد آوریم كه داستان دلشكن دو قهرمان است كه پیوند خونی دارند، اما دست تقدیر هر دو را به مصافی مرگبار میكشاند. پس از سوگواری «سوفوكل» درباره درد و رنج «اودیپ» كه پدر را كشت و مادر را به زنی گرفت، فردوسی، سوگواره رستم را به صحنه میآورد كه به دست خود پسر خود را به قتل رسانده است. این نمونه بارز آن چیزی است كه ارسطو، آن را تراژدی نامیده است، یعنی داستانی كه در ما، در آن واحد، ترحم و وحشت بر میانگیزد، زیرا رستم در سه روز مصاف، به خصوصیات حریف خود پی برده است: چالاكی، هوش و فراست در نبرد، و بخصوص بزرگواری و اصالت در رفتار كه خاصه شهسواران است. چندین بار هر دو به جایی می رسند كه یكدیگر را بشناسند. رجزهای جنگی آنها از ستایش یكدیگر و عطوفت نسبت به هم خالی نیست، اما تقدیر كار خود را میكند. وقتی سهراب زیر ضربههای سهمگین رستم جان میسپارد، و آن هنگام كه رستم بر هویت قربانی خویش پی میبرد، خواننده شاهنامه بر خود می لرزد و لحظهای خود را به جای رستم احساس میكند. میدانیم كه این درون مایة تراژیك، توجه شاعران را به هر زمان و به هر تمدنی كه تعلق داشتهاند، جلب كرده است: هیجانی كه این داستان بر میانگیزد، هیجانی متعلق به همه زمانها و به همه سرزمینهاست.
به مناسبت هزاره فردوسی در سال 1934 در مراسم بزرگداشتی كه در دانشگاه سربن برپا شد شعرای فرانسوی خواستند نشان دهند كه از خرد فردوسی تا چه حد بهره بردهاند.
نماینده آنها در این مجمع چنین گفت: «این شاعر، تنها سراینده نیست، دانشمندی است و تنها دانشمند نیست، حكیمی است و به راستی، حكیمی فرزانه. وی در گیروداری كه دیدگان ما را حیران ظرایف و شگفتی هایی ساخته كه از هر سو بر ما میبارد، روح و روان مان را نیز مسحور درسهای انسانی و سرشار از حكمت و فضیلت میسازد. پس از آنكه جادوی كلامش زایل شد و ما از جهان افسانهواری كه شاعر ما را به آن جا برده بود به جهان واقع بازگشتیم، به هیچ روی، احساس سرگردانی و گمگشتگی نمیكنیم، به عكس شاعر، ما را در همین جهان در صراطی مستقیم قرار می دهد.
این چنین، فردوسی، مظهر پنداری است كه ما از یك شاعر آرمانی در ذهن داریم، زیرا هم به ما میآموزد كه انسان چیست و هم میآموزد انسان چه باید باشد.»
شاهنامه، در حقیقت، آراسته به زیور داناییها و اندیشههای گرانقدر است. در این اثر، بسا پیش میآید كه داستانی كه روایت شده توصیف یك امر اخلاقی متداول است كه به زبانی بینهایت دلكش و گیرا بیان گردیده است، كه همین به آن امر اخلاقی جاذبه می بخشد. به عنوان نمونه، فردوسی با برداشت خاص خود از قدرت كه تماماً معطوف به خضوع و خدمت است، فرمانروایان را به فروتنی میخواند.
فردوسی میگوید:
«چه گفت آن سخنگوی با ترس وهوش
چو خسرو شدی بندگی را بكوش»
شاعر به حكام، خصلت ناپایداری همه چیز را خاطرنشان میسازد، همانند كسی كه در رم باستان وظیفه داشت، پشت سر فاتحان رومی در ارابه فتح و ظفرشان بایستد و لحظه به لحظه در گوش آنها چنین نجوا كند: «به یاد آورید كه بخاری بیش نیستید»، اما آنچه فردوسی را به چشم، چون شاعری به راستی امروزی جلوه گرد میسازد، بیتردید، در درجه نخست، ایمان او به این امر است كه انسان میتواند به یمن جوهرهای از برادری و همدلی، پا بر سر دشمنیها، كینهها و نفرت گذارد و بگذرد.
«لامارتین»، شاعر فرانسوی كه مجذوب صفات اخلاقی قهرمانان شاهنامه شده بود، نوشت: «قهرمانان فردوسی فراتر از پادشاهانند، زیرا پادشاهان بر زمان حال سلطنت میكنند و قهرمانان فردوسی بر آینده، فرمان میرانند.»
در شاهنامه، صحنههای نبرد، بیشمار است و زنده وسرشار، اما این صحنهها پوچی و بیهودگی جنگها و مناقشهها را یادآور می شود. دیدیم كه نبرد رستم و سهراب به چه فاجعه جانكاهی انجامید. در جای دیگر میبینیم اسكندر مقدونی بر بالین دشمن خود، دارا كه زخم مهلكی برداشته، حاضر میشود و سرشار از همدردی و مهربانی در برابر پادشاه محتضر متعهد میشود كه آرزوی وی را دایر بر برقراری صلح میان ایران و یونان به انجام رساند و پس از مرگ دارا، آیین تشییع مجللی برای او برپا دارد، و باز در جای دیگر، اسفندیار كه زخمی از رستم خورده، در چشم برهم زدنی، در مییابد كه رستم، كشنده او، مسؤول واقعی مرگ او نیست. از همین روی، پیش از آنكه جان به جان آفرین تسلیم كند، كار پروردن بهمن، پسرش را برای پادشاهی به رستم میسپارد. حرمت و احترام به دیگری به رغم اختلافهای مذهبی و قومی و اجتماعی و... این است پیام اصلی فردوسی.
ده قرن پس از فردوسی، این بار پیام از گاندی است. میگویند روزی هندویی به دیدار گاندی رفت و گفت طفل مسلمانی را كشته است و نمیداند این جنایت را چگونه جبران كند. گاندی پاسخ داد: «مسلمانزاده یتیمی را به فرزندی بگزین و او را به آیین مسلمانان بزرگ كن.»
آیا جای آن نیست كه این پیام كه آسیا قرنها، آن را به جهان ابلاغ كرد، با قدرت هرچه بیشتر در جامعه بشری نشر شود؟ ضرورت از دید من آن است كه شاهنامه از انتشاری هر چه گستردهتر برخوردار گردد. یونسكو به نوبه خود آماده است در این زمینه با همه امكاناتی كه در اختیار دارد بكوشد، زیرا این اثر نه تنها جزیی از میراث گرانبهای بشریت است، بلكه همچنین میتواند به انسان قرن بیستم، و حتی فراتر از این، به انسان قرن بیست و یكم یاری دهد كه از خود فراتر رود و با خود و با دیگران در صلح و صفا زیست كند. به ویژه آرزومندم كه شاهنامه در معرض استفاده جوانان سراسر دنیا قرار گیرد.
آشنا كردن جوانان با انسانیت فردوسی در حقیقت، پاشیدن بذر حكمت در كشتزارهای اذهانی است كه آینده را میسازند. فردوسی میگوید:
همه زآشتی كام مردم رواست
كه نابود باد آن كه او جنگ خواست
صلح و صفا، و نه خشونت و تجاوز، اعتدال و نه افراط، عفو و رحمت و نه بیرحمی و شقاوت.
به یاد آوریم صحنهای را كه در آن، ایرج جوان، صلحجوی و فرزانه وش، به دیدار برادران میرود و حال آنكه میداند آنان چه نقشه شومی در سر می پرورند. هنگامی كه یكی از برادران، با خشم و خروش، بر او زخمهای مهلك فرو میآورد، ایرج در نهایت ملایمت و عطوفت میگوید:
نیامدت گفت ایچ ترس از خدای
نه شرم از پدر، خود همین است رای؟
مكش مر مرا كت سرانجام كار
بگیرد به خون منت روزگار
پسندی و همداستانی كنی؟
كه جان داری و جان ستانی كنی؟
میازار موری كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شیرین خوش است
این عشق به زندگی، عشق به دیگری و به دیگران است. فردوسی، با آن كه شاعر ملی ایران است، اما عشق او به وطن، تجاوزگر نیست. ایران فردوسی هرگز با همسایگان خویش ناسازگاری ندارد. بر عكس، آغوش به سوی آنها میگشاید. دقیقاً از همین روست كه اعراب، تركها و هندیها، شاعر ملی ایران، فردوسی را از خود دانستهاند، شاهنامه را به زبانهای خود ترجمه كردهاند و به وفور از مضامین آن بهره جستهاند. از این دیدگاه میتوان گفت فردوسی یكی از پیشگامان جهان امروز است، جهانی كه در آن، وسوسه جنگ را جز با روح اعتدال و آزادمنشی نمیتوان عقب نشاند، جهانی كه از یونسكو خواسته است چنان عمل كند كه ملتها از طریق شناخت هر چه ژرفتر فرهنگهای یكدیگر، به همدلی و تفاهم برسند. در پایان بیمناسبت نمیدانم كه خاطره دلكشی را در این ارتباط برای شما زنده كنم.
روز سوم نوامبر 1985 بود. مراسم باشكوهی برای گشایش بنای مركزی یونسكو در پاریس در حضور «رنه كوتی»، رییس جمهوری فرانسه و «رادهاكریشنان» رییس جمهوری هند؛ و جمعی از شخصیتهای علمی و فرهنگی جهان معاصر برپا شده بود. در آنجا، نماینده ایران، دكتر رعدی آذرخشی، شاعر، در مقام رییس شورای اجرایی یونسكو مراسم را با این دو بیت از شاعر حكیم و فرزانه ایران به پایان برد:
بناهای آباد گردد خراب
زباران و از تابش آفتاب
پی افكندم از نظم كاخی بلند
كه از باد و باران نیابد گزند
اگر با این سخن گهربار فردوسی، یونسكو كار خود را در كاخ كنونی آغاز كرد، من نیز لحظه را مناسب میدانم كه آرزو كنم سازمان یونسكو بتواند كار و تلاش خود را با الهام از آرمانهای شاعر بزرگ ایرانی پیش ببرد. از جمله این آرمانها: اعتبار و حرمت انسان، خواست وقفهناپذیر عدالت، مدارا و آزادگی، همدلی با مظلومان، گذشت، خویشتنداری، فرزانگی، و در یك كلمه، خرد. خرد فردوسی.
بن مایه: كتاب مجموعه مقالات كنگره جهانی بزرگداشت فردوسی (هزارة تدوین شاهنامه)، دانشگاه تهران.
دیدگاهها
از کسب اطلاعات بسیار مفید شما سپاسگزارم و امیدوارم با توجه مقامات مسئول روزی این مطالب را در کتاب های فارسی خود بخوانیم تا هر ایرانی بداند که زبان فارسی میراث بزرگی از حکیم فردوسی است و فرزندان ایران با پیدا کردن ریشه های فرهنگ غنی خود با افتخار در برابر هجوم فرهنگهای غربی استوار بایستند .