کشوری کهن ، همگام با تاریخ ، با هزاران سال پیشینه ، با ملتی سرد و گرم چشیده ، با مردمی رنج بیش و کم دوران برده ، آشنا به زیر و بم آهنگ تاریخ ، چنین کشوری در زمره ی واقعیاتی است که نادیده اش نمی توان گرفت، گذشته اش را ناشنوده نمی توان گذاشت و دفتر روزگارانش را نانوشته نمی توان رها کردن. کشوری که دیر زیسته است و در بیش از نیمی از  عمر خویش کوس سروری زده، لاجرم از رشك بداندیشان، دستبرد متجاوزان ، و تاراج آزمندان در امان نمی ماند. از روزگار و از مردمان بدکردار چشم زخم بسیار می بیند و راه پایندگیش سخت پر فراز و نشیب می شود . چنین نیز بوده است.
با همه ی حوادثی که هر يك از آنها برای منهدم ساختن قومی و کشوری کفایت می کرد، مردم غیرتمند و شریف این ملك در کان بشریت همچون رگهای پربها از بامداد مدنیت تا به امروز امتداد یافته اند امروزشان از دیروز ، دیروزشان از پارو پیرار، و پار و پیرارشان از سد ها و هزاره های سرشار از بزرگی و برازندگیشان حکایت میکند و باز نوید شکوه و بزرگواری آینده را میدهد.
در طول سده ها و هزاره هایی که یکی پس از دیگری آمد و رفت، این بوم کهنسال فرزندان فرخنده خصال بیشمار به بار آورد. بسیاری از اینان در پربار کردن فرهنگ بالنده ی این سرزمین گهرخیز اهتمام فراوان به کار بردند و برگی بر صفحات زرین تاریخ آن افزودند. از بعضی از آنان کلام به یادگار ماند و از برخی پیام . یادگارها از گزند ایام به سلامت گذشت، سینه به سینه و نامه به نامه به آیندگان رسید .هر کلامی از آبشخوری مایه داشت و هر پیامی ازسرچشمه نشات می گرفت . کلام و پیامی که بسیاری را به تحسین و تقلید و جمعی را به حسدورزی و کین توزی واداشت.
چنین بود که دیگران هم، چه دوست و چه دشمن ، پیرامون حیات اجتماعی و فرهنگی این دیار بسیار گفتند و نوشتند. گفته ها و نوشته های آنان بازتابی از برداشتهای شخصی، دیدگاههای شکل گرفته بر اساس آموخته ها و شنیده ها، و احساسات برانگیخته شده به وسیله ی رویدادهای تجربه گردیده یا مصلحت شخصی و قومی بوده است - گاه مثبت، گاه منفی - زیرا که قلم همواره در اختیار دست پروردگان این ملك و در کف دوستانش نبوده است و نمی تواند باشد. بیگانگان و بدخواهانش هم خامه بر نامه کشیده اند و بسیاری کوشیده اند تا خورشید حقیقت را گل اندود کنند و راست را کژ جلوه دهند. اگرچه دیر نپاییده است.
جمعی نیز، هرچند خالی از بدنهادی، اما با سادگی و بی خبری ، یا به فرمان تعصب کورکورانه و اعتقاد به نادرست، در سیاه نمودن سپیدی اهتمام داشته اند. غافل از آن که فرهنگ و فرزندان فرزانه اش صافیهای راستین زمانه اند، پیامها را می پالايند ، صواب را از خطا و نکو را از نکوهیده باز می شناسند ، و سرانجام حقیقت را عریان در برابر چشمها نمایان می کنند .
گفته ها و نوشته های پیشینیان ، چه دور و چه نزديك ، روشنگر راهند - راه دیروز ، راه امروز - تاریکیها را می زدایند تا پویندگان زمان در پرتو دلنواز حقیقت بهتر به داوری بنشینند و در و گوهر از خزف باز شناسند. اما شرط  توفيق آن است که نامه و دفتر بیگانه و آشنا را به یکسان با دیده ی عبرت آموز فرو خوانیم، به پیشداوری راه ندهیم که فهممان را کور و شعورمان را تیره کند. نوشته ها را بخوانیم و با چشم باطن نانوشته ها را نیز دریابیم تا پرده ی پندار به کنار رود و ظواهر آمیخته با نیرنگ نیروی حقیقت سنجی را از ما وانستاند و دیده ی واقع بینمان را تار نگرداند. حقیقت همواره در فضای زندگانی موج می زند، گوهرشناس باید تا گوهر راستی را باز شناسد. نه آن که سخنش تمام مدح و ثنا است به حق سخن میگوید و نه آن جزعیب نمی بیند وجز نقص نمیشناسد، همیشه دروغ پرداز است. نه هرکه سخن تایید و تحسین پیش می آورد، درست است و نه هرکه تكذيب و تنقید میکند دشمن . نه هرکه قلم بر نامه میکشد پیام ماندنی دارد و نه هرکه زبان سخن می گشاید کلام شنودنی.

نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروی داند
غلام همت آن رند عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
مدار نقطه ی بینش ز خال تواست مرا
که قدر گوهر یکدانه جوهری داند
محك زدن یادگارها نظر گوهرشناس می طلبد
و دل درد آشنا می خواهد .

بخشی از پیشگفتار کتاب "سفر در ایران" نوشته ی گاسپار دروویل

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی