برای بررسی تاریخ کانی‌شناسی در ایران ناچاریم به چگونگی پیشرفت علوم بطور اعم در ایران در دوران‌های مختلف نظری بیفکنیم.بنابراین تاریخ ایران را به دو دوره قبل و بعد از اسلام تقسیم نموده و اطلاعاتی که درباره پیشرفت علوم در هر دوره بدست آورده‌ام ذکر می‌نماییم.

1-قبل از اسلام

درباره پیشرفت علوم در ایران قبل از اسلام نظریات و عقاید مختلفی که گاهی باهم متناقض‌اند ذکر شده است. بعضی از این نظریات دلالت دارد بر اینکه علوم قبل از اسلام در ایران پیشرفت قابل توجهی داشته و بعضی عکس این نظریه را ابراز داشته‌اند. در اینجا سعی می‌نمایم حقایقی که در این باره وجود داشته است یادآوری نمایم.

نوشتن روی کاغذ پوست اولین دفعه در دوره مادها با الفبای میخی معمول گردید. البته در این دوره لوح‌های‌ گلی هنوز رواج داشته است.

هیچ‌گونه آثاری که دال بر آشنائی به علوم در این دوره در ایران باشد و همچنین هیچ‌گونه مدرکی از ادبیات در دست نیست. در اواخر این دوره مطابق نظر اکثر محققین مذهب زردشت ظهور نموده و کتاب اوستا تدوین گردیده است.

در دوره هخامنشی زبان آرامی زبان بین‌المللی بوده و همه اهل دیوان پارس خط آرامی بکار می‌بردند و گاهی فارسی باستان که با خط میخی نوشته می‌شد مورد استفاده قرار می‌گرفته است. راولینسن باستان‌شناس انگلیسی می‌نویسد اسنادی که در تخت جمشید پیدا شده تعدادی به آرامی و بقیه به ایلامی بوده و حتی یکی از آنها هم به پارسی نوشته نشده است.

در اوایل شاهنشاهی هخامنشی بطور قطع خواندن و نوشتن بین مردم شایع نبود و فقط موبدان و عده کمی از درباریان و افسران ارتش با سواد بوده‌اند. بعضی از محققین عقیده‌ای به پیشرفت علوم در دوره هخامنشی ندارند و به عنوان مثال ویل دورانت محقق آمریکائی در کتاب تاریخ تمدن چنین می‌نویسد: «چنان به نظر می‌رسد که ایرانیان قدیم جز هنر زندگی هیچ هنر دیگری به فرزندان خود نمی‌آموختند. ادبیات در نظر آنها هم چو تجملی بود که به آن کمتر نیاز داشتند و علوم را همچو کالائی می‌دانستند که وارد کردن آنها از بابل امکان‌پذیر بود».

بعضی دیگر که خوشبین‌تراند مثل ریچارد فرای در کتاب میراث باستانی ایران می‌نویسد: «ایران سرزمین مبادلات علمی مهمی در خاورمیانه بوده است یونانیان آسیای صغیر و مصری‌ها و بابلی‌ها و هندی‌ها که همه اتباع ایران بودند از اطلاعات هم استفاده می‌کرده‌اند و از این نظر می‌توان گفت ایران سهم زیادی در پیشرفت علوم قدیم داشته است» به هر حال تنها کتاب نوشته‌ای که از قرن هفتم قبل از اسلام تا دوره ساسانیان در دست است قسمتی از اوستاست و غیر از نبشته سنگ‌ها که جنبه علمی ندارد چیز دیگری باقی نمانده است.

 در اوستا مطالب مختصری درباره علوم وجود دارد که آن هم جنبه مذهبی دارد اوستا پزشکان را به سه دسته تقسیم نموده: آنهائی که با چاقو کار می‌کنند (جراحان) آنهائی که با گیاه کار می‌کنند (پزشك عمومی) و آنهائی که با کلام مقدس معالجه می‌کنند (رمال و دعانویس) مورخین می‌نویسند دسته سوم در بین مردم قدر و منزلت بیشتری داشته‌اند. مع‌هذا بعضی عقیده دارند که اوستا دارای نسك‌های علمی و فلسفی بوده که به علت بی‌اعتنائی موبدان زردشتی در دوره ساسانیان به کلیه کتاب‌هائی که در منافع آنها تأثیر نداشت از میان رفته است.

پاره‌ای از محققین و مورخین اسلامی درباره وجود کتاب‌هائی در دوره هخامنشی مطالبی نوشته‌اند که یکی دو مورد را در اینجا نقل می‌کنیم.

ابن الندیم در کتاب الفهرست که به وسيله آقای رضا تجدد به فارسی ترجمه شده است در مورد حمله اسکندر به اصطخر می‌نویسد: «از آنچه در خزینه‌ها و ایوانهای اصطخر بود رو نوشتی برداشت به زبان رومی و قبطی برگردانید و پس از اینکه از نسخه‌برداری‌های مورد نیازش فراغت یافت آنچه به خط فارسی که به آن گشتنج می‌گفتند آنجا بود در آتش انداخت. خواسته‌های خود را از علم نجوم و طب و طبایع گرفته و با آن کتاب‌ها و سایر چیزهائی که از علوم و اموال و گنجینه‌ها و علما بدست آورده بود به مصر ارسال داشت».

نظیر همین مطلب را طبری در تاریخ طبری نیز آورده است. ابن الندیم در جای دیگر می‌نویسد: «چون قبلا زردشت و جاماسب از حمله اسكندر خبر داده بودند ایرانیان از کتابهای خود نسخه‌برداری نموده و به هند و چین فرستادند و بعد اردشیر بابکان مأمورینی فرستاد و نسخ را جمع‌آوری نمود».

در مورد این پیشگوئی زردشت، مسعودی در کتاب مروج الذهب می‌نویسد که ساسانیان به عمد درگاه شماری میان اسکندر و اردشیر ساسانی غلط‌ها وارد کردند و آن را از ۵۱۰ سال به نیمی از آن رساندند زیرا بطوری که یکی از زردشتیان فارس نقل می‌کرد زردشت پیش‌بینی کرده بود که هزار سال بعد از او شاهنشاهی ایران تباه می‌گردد و ساسانیان برای اینکه مردم خطر را درک نکنند عمداً طول سلطنت اشکانیان را به غلط کوتاه‌تر در تذکره‌ها نوشتند. شاید هم به همین دلیل قسمتی از مدارك دوره اشکانیان به وسیله ساسانیان از میان برده شده و بطوری که بعداً خواهیم دید تاکنون فقط آثار ناچیزی از این دوره پانصد ساله به جای مانده است.

از نوشته‌های مورخین یونانی و رومی چنین استنباط می‌شود که در دوره هخامنشی کتاب و کتابخانه و بایگانی اسناد وجود داشته است. لوحه‌های بدست آمده در تخت جمشید حکایت از وجود بایگانی اسناد می‌کند. بعلاوه کتزیاس طبیب اردشیر دوم که خاطرات اقامت خود را در ایران نوشته می‌گوید اطلاعات خود را از دفاتر و اوراق سلطنتی ایران بدست آورده است. همچنین در تورات کتاب استر (فصل ششم آیه اول ترجمه فارسی) نوشته شده که خشایارشا چون نتوانست بخوابد «فرمود کتاب تذکره اخبار ایام بیاورند و در حضور او بخوانند.» از همه مدارکی که تاکنون بدست آمده معلوم می‌گردد که احتمال وجود کتاب‌های علمی در دوره هخامنشی بسیار بعید است و نوشته مورخین اسلامی شاید مربوط به اسناد و اوراق دفاتر سلطنتی و کتاب اوستا بوده است. موضوع دیگری که عدم پیشرفت علوم طبیعی را در دوره هخامنشی تاحدودی روشن می‌نماید ملیت پزشکان پادشاهان هخامنشی است.

هردوت در کتاب تاریخ خود می‌نویسد کورش کسی نزد آمازیس پادشاه مصر فرستاد که بهترین پزشک را برای معالجه چشمان او به ایران بفرستد. طبیب داریوش کبیر يك نفر ایتالیایی به نام دموکدس DEMOCEDES بود زیرا چون جراحان مصری نتوانستند او را معالجه نمایند دموکدس را احضار نمود و او پای داریوش را که پیچ خورده بود و همچنین بیماری آتوسا همسر داریوش را معالجه نمود. کتزیاس طبیب اردشیر دوم که در سالهای ۴۰۱ تا ۳۹۸ قبل از میلاد در ایران بود و کتابی درباره مشاهدات خود در ایران نوشته نقل می‌کند که طبیب یونانی دیگری به نام آپولونيدس APOLLONIDES پزشك آمیتس دختر خشایارشا این دختر را فریفت و چون مطلب فاش شد او را زنده به گور کردند. ضمناً افسانه‌هائی وجود دارد که پولهائی را که اردشیر برای بقراط طبيب مشهور یونانی فرستاد تا به ایران آمده و بیماری واگیرداری را که موجب تلفات زیادی در ایران شده بود معالجه نماید، نپذیرفت. این مطالب آشکار می‌سازد که لااقل در نیمه اول دوره سلطنت هخامنشی در ایران و بین ایرانیان اطبای حاذقی وجود نداشته و پادشاهان طبیب خصوصی خود را از بین مصريان، رومیان و یونانیان انتخاب می‌کردند و این خود وضع علوم طبیعی را تا حدودی در ایران این دوره روشن می‌نماید. هر چند که J-FILLIOZAT در کتاب تمدن ایرانی می‌نویسد: «ایران در تاریخ علوم از این جهت که در مقابل دانش یونانی علوم تمام مشرق زمین را جمع‌آوری نمود سهم بسزائی در پیشرفت علوم در قدیم داشته است.» ولی باید دانست که در حال حاضر کوچکترین اثر مدوّن از این جمع‌آوری علوم در این دوره در دست نیست.

***

از دوره سلوکی‌ها و پارت‌ها هیچ‌گونه اطلاعی درباره پیشرفت علوم در دست نیست. حتی باستان‌شناسی هم در مورد امور اجتماعی و اقتصادی این دوره نتوانسته است اطلاعات کافی بدست آورد. چیزی که روشن است این است که در این دوره فرهنگ یونانی در ایران پیشرفت نمود، زبان یونانی تاحدودی رایج بود. نام سکه‌ها یونانی شده و به زبان یونانی هم روی آنها نوشته شده است.

با مدارکی که تاکنون بدست آمده تاریخ این دوره ایران هنوز روشن نیست. در شاهنامه هم برای این مدت که تقریبأ ۵ قرن می‌شود فقط ۱۸ بیت سروده شده است. بنابراین هرگونه اظهار نظری نسبت به پیشرفت علوم در این دوره مبتنی بر مدارك قطعی نخواهد بود.

***

اینطور که معلوم می‌شود پیشرفت علوم در دوره ساسانی رونق بیشتری داشته است. به‌طوری که مورخین می‌نویسند اردشیر بابکان و پسرش شاپور اول به جمع‌آوری کتب فارسی خارج از کشور همت گماشتند. مسعودی مؤلف مروج الذهب آشنائی به فلسفه سقراط و افلاطون را به تنسر روحانی معروف عهد اردشیر بابکان نسبت می‌دهد و بعضی از مورخین نوشته‌اند شاپور پسر اردشیر اولین دفعه پزشکان یونانی را برای تعلیم علم پزشکی به ایران خواست و اولین دفعه او بود که دستور داد کتب یونانی به پهلوی ترجمه و در گندی شاپور نگهداری شود.

در این دوره چند مدرسه در ایران تأسیس گردیده است. مدرسه گندی – شاپور (جندی‌شاپور) را شاپور اول (۲۴۱-۲۷۱ میلادی) به وسيله اسرای رومی که ساختمان آن را به عهده داشتند بنا نمود و همچنین در نزدیکی ارّجان (جنوب غربی فارس) مدرسه ریواردشیر به وسیله اردشیر بوجود آمد.

محققین عقیده دارند در ابتدای تأسیس این مدارس تعلیمات به زبان سانسکریت انجام می‌گرفته و روش‌های طبی هندی بر سایر روش‌ها غلبه داشت ولی بعدا با بسته شدن مدرسه رها در سال ۴۳۹ میلادی بسیاری از معلمان یونانی آن به جندی‌شاپور شتافتند و بی‌شبهه روش‌های یونانی را هم در آنجا متداول ساختند.

صاحب‌نظران در تاریخ ساسانی معتقدند که سیر عقاید علمی و افكار فلسفی قبل از اسلام در ایران از دوره انوشیروان شروع شده است و او بود که پس از شاپور دستور داد کتب یونانی و سریانی را به زبان پهلوی ترجمه کنند. از قرار معلوم علوم طبیعی محصوصاً طب در این دوره پیشرفت‌هائی داشته است. رواج مذهب مسیحی و وجود اسرای رومی سبب گردید که نفوذ علوم یونان در ایران زیاد گردد. در مدارس عالی این دوره علوم یونانی و هندی تدریس می‌شده و کتب ارسطو و دیگر دانشمندان یونانی به پهلوی ترجمه و در دسترس دانشمندان ایرانی قرار گرفته است. می‌گویند بولص ایرانی کتابی درباره منطق ارسطو برای انوشیروان تألیف کرده است همچنین در دوره قباد بطوری که مؤلف تاریخ قم می‌نویسد کتابی درباره خواص شهرها نوشته شده بود. وی در کتاب تاریخ قم می‌نویسد: «کتابی نوشته شده بود درباره خواص شهرها که قباد آنرا از دیگر شهرها جدا کرده بود و ذكر وزن آب‌ها و خاك‌ها یا هر موضع که نیکوتر و بهتر باشد قباد شهری جهت منزل خود بنا نهد. چنین گوید مصنف ابن کتاب حسن بن محمد (مؤلف تاریخ) که من از این کتاب خواص قم برگرفتم».

در تواریخ از دانشمندان چندی از قبیل پرسوما - نرسی - فرهاد بولص ایرانی - برزویه - بوذرجمهر و غیره نام برده شده ولی متأسفانه آثار قابلی از تألیفات این اشخاص امروزه در دست نیست.

از دوره ساسانی غیر از کتب مذهبی کتاب‌هائی به نام خدای نامه، کلیله و دمنه، سندبادنامه، ویس و رامین، هزار افسانه و غیره در اوایل اسلام یافت می‌شده که به عربی ترجمه گردیده و اینك به فارسی برگردانده شده‌اند.

ابن الندیم در الفهرست (از قول ابن مقفع) می‌نویسد که «ایرانیان دارای هفت خط برای نوشتن بودند و در بین این خطوط خط نیم گشتنج که با آن طب و فلسفه و خط‌راس سهریه که با آن منطق و فلسفه را می‌نوشتند از قرار معلوم خطوط تحریر مطالب علمی تلقی می‌شده است.

* * *

بطور کلی می‌توان گفت که علوم مخصوصاً علوم طبیعی در دوره ساسانی نسبت به دوره هخامنشی و پارتی پیشرفت بیشتری داشته است ولی هنوز نسبت به کشورهای پیشرفته این دوره مثل يونان وهند علوم در ایران در سطح پائین‌تری قرار داشته است.

بعضی از نویسندگان درباره پیشرفت علوم در ایران این دوره غلو کرده‌اند و داستان هفت دانشمند یونانی را که در عهد انوشیروان به ایران آمده بودند شاهد قرار داده و می‌نویسند در ایران آن روز آزادی فعالیت‌های علمی و فلسفی از یونان بیشتر بوده و علوم بیشتر تشویق می‌شده است. در حالی که حقیقت غیر از این است. در موقعی که در زمان ژوستنین مکاتب معروف آتن بسته شد هفت نفر از دانشمندان یونانی که به آخرین افراد زنجیر طلائی مشهور بودند چون شنیده بودند پادشاه فیلسوفی در ایران سلطنت می‌کند و در نظر دارد در قلمرو خود نوشته‌های کتاب جمهوری افلاطون را تحقق بخشد در سال ۵۲۹ میلادی به ایران آمدند ولی پس از چندی تصمیم به بازگشت گرفتند، چون دیدند پادشاه نه تنها فیلسوف نیست بلکه مستبد است.

کریستن سن مستشرق دانمارکی درباره برگشتن این علما می‌نویسد: اما تنها این علت نبود که زندگی در ایران برای آنان ناگوار بود بلکه بیشتر از اصول طبقاتی ایران و فاصله‌ای که میان طبقات موجود بود و تنگدستی عامه منزجر شدند صاحبان قدرت به زیردستان ستم می‌کردند و اعمال دور از انصاف و انسانیت مرتکب می‌شدند.»

باتوجه به اوضاع و احوال اجتماعی ایران در دوره ساسانیان امکان پیشرفت سریع علوم در این دوره بعید به نظر می‌رسد. طب و ستاره‌شناسی که مورد احتیاج پادشاهان و روحانیون بود پیشرفتی داشته اما در سایر رشته‌ها اینطور که معلوم می‌شود - دانشمندان به ترجمه كتب علمی مشغول بوده‌اند و تصور نمی‌رود اثر جالبی از خود ابداع نموده باشند.

ریچارد فرای در کتاب میراث باستانی ایران تصور می‌کنم بهترین اظهار نظر را درباره پیشرفت‌های علمی دوره ساسانیان نموده باشد، او می‌نویسد: «دانش در دوره ساسانی گویا بیشتر گردآوری مطالب بوده (ترجمه از یونانی به پهلوی) تا نوآوری و تجدید حیات ادبی. در دوران خسرو بیشتر در کار به کتابت سپردن داستان‌های گوناگون، افسانه‌ها و غیره مشغول بوده‌اند.

۲- بعد از اسلام

تقریبا تا اوایل قرن دوم هجری در دنیای اسلام کتابی نوشته نشد و در این دوره مسلمین عقیده داشتند نوشتن کتاب باعث گمراهی مسلمانان می‌گردد. به همین مناسبت در اوایل اسلام پس از اینکه مسلمین شهری را فتح می‌کردند کتاب‌های موجود در کتابخانه‌های آن شهر را از بین می‌بردند ابن خلدون می‌نویسد: «بدانکه مابین مالی که اخبار و تاریخ ایشان به ما رسیده اقوامی که از همه بیشتر به علوم عقلیه توجه نموده‌اند همانا دو قوم بزرگ قبل از اسلام یعنی ایرانیان و یونانیان بوده‌اند ...)

اما ایرانیان اهمیت این علوم عقلیه نزد ایشان بی‌نهایت عظیم بود ... گویند که این علوم به یونانیان از جانب ایرانیان منتقل شده است وقتی که اسکندر دارا را بکشت و سلطنت کیانیان را منقرض نمود بر کتب و علوم ایرانیان که از حد و حصر بیرون بود استیلا یافت و وقتی که کشور ایران بدست اعراب مفتوح گردید کتب بسیاری در آن سرزمین بدست ایشان افتاد. سعد بن ابی وقاص به عمر بن الخطاب نامه نوشت و درباره ترجمه این كتب اجازه خواست عمر پاسخ داد که آنها را در آب افکن زیرا اگر این کتاب‌ها متضمن هدایت مسلمین باشد خداوند ما را به کتابی که راهنماتر از آن است هدایت کرده و اگر مایه گمراهی است خداوند ما را از شر آن محفوظ داشته است.»

از دورۂ بنی عباس که نفوذ ایرانیان در دستگاه خلیفه زیاد گردید توجه به علوم در کشورهای اسلامی آغاز شد. ابتدا در دوره منصور و سپس در دوره مأمون کتاب‌های علمی یونانی و هندی و سریانی و پهلوی به زبان عربی ترجمه شد و قسمت زیادی از این ترجمه‌ها به وسیله ایرانیانی از قبیل ابن مقفع - خاندان نوبخت ( نوبخت و پسرش ابوسهل) عمر بن فرخان - على بن زیاد تمیمی - ربن الطبري - محمد بن ابراهيم فزاری و دیگران به عمل آمد.

در این دوره ایرانیان پیشرو جنبش علمی در اسلام بودند. آزادی که در ایران پس از قرنها استبداد به وجود آمده بود و همچنین نفوذ ایرانیان در دستگاه حکومت سبب شد که مظاهر تمدن ایرانی آشکار گردد. در این باره حتی مورخین عرب هم به تأثیر ایرانیان به پیشرفت علوم در اسلام اشاره نموده‌اند از جمله ابن خلدون می‌نویسد: « از امور غریب یکی این است که حاملان علم در اسلام غالباً از عجم بودند خواه در علوم شرعی و خواه در علوم عقلی ... هیچ قومی به حفظ و تدوین علم قیام نکرد مگر عجمان و مصداق گفتار پیغمبر صلی الله عليه و آله و سلم آشکار شد آنجا که گفت اگر علم به اکناف آسمان باز بسته باشد قومی از اهل فارس بر آن دست خواهد یافت.»

قرن دوم و سوم هجری دوره ترجمه كتب علمی بودولی نوآوری و اعتلای علوم در کشورهای اسلامی بخصوص ایران در قرون چهارم و پنجم هجری است. در قرون اخیر دانشمندان با مطالعه ترجمۀ کتب علمی دارای اطلاعات وسیعی گردیده و شروع به تألیف کتب و رسالات و تذکره‌ها نمودند که بعضی از آنها تا قرن ۱۸ میلادی در کشورهای اروپا ترجمه و تدریس می‌گردید.

دانشمندان ایرانی قرون سوم و چهارم و پنجم هجری فراوان بودند و بعضی‌ها که شهرت بیشتری داشته‌اند عبارت بودند از: محمد بن موسی خوارزمی - احمد بن الطيب سرخسی - ابوالحسن صوفی رازی - ابومعشر بلخی - ابو العرفا محمد بن محمد برازجانی - احمدبن سهل بلخی - زکریای رازی - ابونصر فارابی - علی بن عباس مجوسی اهوازی - محمد بن طاهر بن بهرام بجستانی - ابوحیان توحیدی۔ ابن مسکویه - ابوالخير بن خمار - ابراهيم بن حسین ناتلی - ابوعلی سینا - ابوریحان بیرونی - عمر خیام و غیره.

اما از قرن ششم تا حمله مغول سرعت پیشرفت علوم محدود گردید. دانشمندان زیادی پا به عرصه وجود ننهادند علت هم شاید حکومت مقتدر سلجوقی در قرن پنجم و نفوذ ترکان در دستگاه خلیفه بوده باشد. در تاریخ ایران به کرات دیده می‌شود که در هر دوره‌ای که حکومت مرکزی قوی بوده در دوره بعد علوم رو به انحطاط گذارده است زیرا در دوره قدرت آزادی محدود شده و مانع رشد تفکرات علمی گردیده است. دانشمندان معروف این دوره انگشت شمارند و بعضی که خیلی معروف هستند عبارت‌اند از فخرالدین رازی، خواجه نصیرالدین طوسی.

بعد از حمله مغول متأسفانه پیشرفت علوم دچار رکود گردید دانشمندان بنامی ظهور نکردند و می‌توان شيخ بهاء الدین عاملی را که در ۱۰۳۲ هجری در شیراز از دنیا رفت آخرین دانشمند ایرانی در علوم عقلی دانست.

از دوره مغول به بعد تاریخ‌نویسی و ستاره‌شناسی پیشرفت داشته و پادشاهان این دوره به این دو ماده علاقه داشته‌اند و مخصوصاً پیشرفت در ستاره‌شناسی باعث پیشرفت علم نجوم گردیده است.

چگونگی پیشرفت علم کانی‌شناسی

همانطوری که گفته شد هیچ‌گونه آثاری که دلالت بر وجود کتاب با رساله علمی در زمان قبل از ساسانیان بنماید در ایران بدست نیامده است. بنابراین نمی‌توان انتظار داشت کتابی درباره شناسائی سنگ‌های معدنی نوشته شده باشد.

تنها مدرك نوشته کتاب مذهبی اوستا است که کتابت قسمت اعظم آن را به دوره پارت‌ها و ساسانیان نسبت می‌دهند. در این کتاب درباره حيوانات صحبت شده و جانوران مفید در فقره ۱۰ کرده يك فروردین یشت به ۵ دسته تقسیم شده‌اند و بهمن نگهبان جانوران معرفی شده است. درباره نباتات گفتگو شده و مرداد نگهبان آنها دانسته شده است. از بعضی فلزات مثل آهن زیاد صحبت شده و شهریور نگهبان فلزات معرفی گردیده و همچنین چند جا از سنگ خارا (مثلا در کرده ۱۴ از مهریشت) نام برده شده است. در یسنا ۱۱ فقره ۷ زمین به سه طبقه تقسیم گردیده، و درباره طبقات زمین صحبت شده همچنین است در فقره ۲ از کرده يك فروردین یشت و غیره. آب و آتش و خاك و هوا در اوستا ستوده شده‌اند و برای هر يك از این عناصر فرشته‌ای اختصاص داده شده است. در پانزدهمین یشت موسوم به رام یشت از هوا توصیف شده و ایزدو يوفرشته هوا معرفی گردیده و در یشت نوزدهم یا زامیادیشت فرشته خاك ستوده شده. اسفند نگهبان زمین، اردیبهشت نگهبان آتش، خرداد نگهبان آب بوده است.

مورخین یونانی به ارزشی که چهار عنصر برای ایرانیان داشت اشاره کرده‌اند. هردوت در کتاب اول تاریخ خود در بند۱۳۱ می‌گوید ایرانیان گذشته از زاوش (زؤس ستاره مشتری) که نزد آنان اسم سراسر آسمان است به آفتاب و ماه و زمین و آتش و آب و باد فدیه می‌فرستند. گزنفن و استرابون نیز در کتب خود از فدیه ایرانیان برای آتش پاد نموده‌اند. ولی از این چهار عنصر به عنوان تشکیل‌دهنده همه موجودات (من جمله سنگ‌های معدنی) بطوری که فلاسفه يونان معتقد بودند و بعداً دانشمندان اسلامی عقیده پیدا کردند ذکری نشده است. شاید هم منشأ این اعتقاد از کتاب اوستا سرچشمه گرفته باشد. بطوری که گفته‌اند اولین کسی که درباره شناسائی سنگ‌های معدنی کتابی نوشت ارسطو دانشمند معروف یونانی بود که معاصر آخرین پادشاهان هخامنشی است ولی تصور نمی‌رود در این دوره و دوره پارت‌ها این کتاب در ایران شناخته شده باشد.

در دوره هخامنشی و قبل از آن تعدادی از سنگ‌های معدنی را در ایران می‌شناختند بهره‌برداری از معادن و ذوب فلزات پیشرفت شایانی داشته است ولی با توجه به اوضاع و احوال اجتماعی این دوران و اینکه دانش در اختیار موبدان و امرای لشکر و درباریان قرار داشت و آشنائی به علوم غیر دینی برای آنها جالب نبود، وجود کتب علمی از جمله کتاب کانی‌شناسی مستبعد به نظر می‌رسد. از دوره پارت‌ها هم همانطوری که قبلا گفتیم اطلاعات کافی در دست نیست و تصور نمی‌رود در این دوره هم کتابی در این باره نوشته شده باشد.

دوره ساسانی - قبلا گفتیم که در دوره ساسانی مخصوصأ نيمه دوم این دوره ارتباطات زیادی بین ایران و روم وجود داشت بعضی از پادشاهان مشوق علوم بوده‌اند و به دستور آنها قسمتی از کتب علمی یونانی و رومی به زبان پهلوی ترجمه و در دسترس ایرانیان قرار گرفت. بعید به نظر نمی‌رسد که کتب دانشمندانی از قبیل تئوفراست THEOPHRASTOs پلین PLINIUs از طبیعی‌دانان و بقراط و دیسقوریدس و جالینوس از پزشکان به پهلوی ترجمه شده باشد بعلاوه در کتب جواهر، چه به زبان عربی و چه به زبان فارسی دیده می‌شود که قسمت زیادی از نام کانی‌ها و سنگ‌ها فارسی است که دانشمندان اسلامی آنها را معرب نموده‌اند. هر چند این دلیل کافی نیست ولی وجود کتابی در این زمینه در ایران این دوره بعید به نظر نمی‌رسد.

بعد از اسلام

از قرن دوم به بعد ترجمه کتب لاتینی و سریانی و هندی و پهلوی به عربی شروع گردید در بین کتبی که ترجمه شد در زمینه کانی‌شناسی از کتاب‌های ارسطو، تئوفراست و پلین می‌توان نام برد. کتابی به نام الاحجار به وسیله لوقابن سراپيون به عربی ترجمه شده و مترجم آنرا ترجمه کتاب ارسطو دانسته است ولی تصور نمی‌رود این کتاب متعلق به ارسطو باشد چه مطالب غیر علمی در آن به حدی است که انتساب آنرا به ارسطو مشكوك می‌سازد. ممکن است این اشتباه برای مترجم از اینجا ناشی شده باشد که مؤلف در چند جای کتاب از شاگرد خود به نام اسکندر نام برده است و مترجم تصور نموده این اسکندر همان اسکندر مقدونی است که شاگرد ارسطو بوده است. به هر حال ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر نسبت ترجمه لوقا را به ارسطو مشكوك دانسته است.

J. RUSKA مترجم آلمانی کتاب لوقا نیز همین نظر را داده است.

باوجود این امکان دارد ارسطو کتابی درباره سنگ‌های معدنی نوشته و این کتاب به عربی ترجمه شده باشد زیرا بعضی از مؤلفین کتب جواهر از جمله زکریای قزوینی در عجائب المخلوقات نقل قول‌هائی از ارسطو می‌کند که در کتاب لوقا وجود ندارد. به هر حال لوقا در این کتاب می‌نویسد که ارسطو از ۷۰۰ سنگ اسم برده ولی چون تعداد زیادی از آنها در کشورهای اسلامی معروف نبوده است، او فقط قسمت کمی از آنها (تقریبا یك دهم) را ترجمه نموده است.

یونانی دیگری که درباره سنگ‌شناسی کتابی نوشته تئوفراست است که علمای اسلامی وی را افرسطس یا ثاوفرسطس نامیده‌اند. اسم اصلی تئوفراست TYRTAMOS بود که بعداً نام خود را تغییر داده است. تئوفراست یعنی متکلم الهی. در سال ۳۲۲ قبل از میلاد یعنی پس از مرگ ارسطو در لیسه جانشین وی گردید. از تئوفراست در کتب کانی‌شناسی غربی و همچنین در کتب جواهر دانشمندان اسلامی نقل قول‌هائی شده ولی ترجمه کتاب او به عربی امروز در دست نیست و به ترجمه کتاب او به یکی از زبان‌های غربی دسترسی نیافتم.

شخص دیگری که درباره سنگ‌شناسی کتابی نوشته پلین رومی است (۲۳ – ۷۹ میلادی) این شخص در هنگام آتشفشانی کوه و زوو مدفون گردید. در کتاب پلین مطالب غیرعلمی زیاد به چشم می‌خورد. او از مشخصات فلزات-آلیاژها-مواد اولیه رنگ‌ها-سنگ‌های معدنی فلزی سنگ‌های معدنی شبه فلزی و همچنین سنگ‌های قیمتی گفتگو کرده است. کتاب پلین به عربی ترجمه شده و دانشمندان اسلامی از شخصی به نام بليناس اغلب نقل قول‌هائی نموده‌اند و پاره‌ای بليناس را همان پلین دانسته‌اند (مثلا آقای دکتر صفا در کتاب تاریخ علوم عقلی در اسلام و دائرة‌المعارف فارسی مصاحب) و بعضی مثل SYLVESTER DESACY بليناس را ترجمه نام APOLLONIUS DE THYANA (بليناس طوانه‌ای) دانشمند قرن اول میلادی دانسته‌اند.

دائرة‌المعارف بریتانیکا شخص اخیر را به عنوان يك طبیعی دان معرفی ننموده است. تألیفات وی بیشتر در زمینه الهیات و عرفان و غیره بوده و تصور نمی‌رود منظور از بليناس در کتب جواهر این شخص باشد.

پلین که نام لاتیني او GAIUS PLINIUS SECUNDUS همان بليناس مؤلف تاریخ طبیعی (HISTORIAE NATURALIS) است که مشتمل بر ۳۶ کتاب که کتاب‌های ۳۳ تا ۳۶ مربوط به معدنیات است.

غیر از دانشمندان فوق پزشکان یونانی و رومی قبل از میلاد و بعد از میلاد کتاب‌هائی درباره داروشناسی نوشته و در آنها از تعدادی از سنگ‌های معدنی که خواص دارویی دارند نام برده‌اند. این کتاب‌ها نیز به عربی ترجمه شده است و کانی‌شناسان اسلامی از آنها نیز نقل قول‌هائی نموده‌اند مهم‌ترین اینها بقراط -HIPPOKRATES  )۴۶۰-۳۵۵ قبل از میلاد).

ديسقوریدس العين زربی DIOSKURIDES D'ANZARBAS ' جراح لشکر نرون و پزشك معروف قرن اول میلادی (ترجمه کتابش به نام الحشائش یا ادوية مفرده به وسيله اصطفن بن بسيل در عهد مأمون به عربی انجام گردید( و جالینوسGALLIEN  (۱۳۰- ۲۰۱ میلادی). اینها هر کدام کم و بیش از ۸۰ سنگ معدنی که خواص داروئی داشته و شناخته بودند نام برده‌اند.

دانشمندان اسلامی با استفاده از ترجمه این کتاب‌ها كتبی درباره کانی‌شناسی نوشته‌اند که فهرست آنها بعداً خواهد آمد. هر چند در بعضی از این کتب مطالب غیرعلمی زیاد به چشم می‌خورد ولی پاره‌ای از آنها نقش بسیار مهمی در پیشرفت دانش کانی‌شناسی داشته است (مانند الجماهر ابوریحان).

متأسفانه از اواخر قرن هفتم کتاب‌هائی که نوشته شده اغلب اقتباس از کتب متقدمین است که بعضی تغییرات کوچك در آنها داده شده مثلا جواهر نامه سلطانی و عرائس‌الجواهر اقتباسی از کتاب تنسوق‌نامه خواجه نصیرالدین است و بعضی قسمت‌ها هم از الجماهر به آن اضافه نموده‌اند.

از اوایل قرن یازدهم هجری به بعد گویا دیگر کتابی در این باره نوشته نشده است. هر چند دوره صفویه یکی از دوره‌های شکوفان بهره‌برداری معادن در ایران است، مع‌هذا در این دوره و بعد از آن، کتابی نوشته و یا حتی اقتباس نشده است. از مسافرین خارجی که در این دوره به ایران آمده و خاطرات سفر خود را نوشته و گاه‌گاهی اشاره به نام مواد معدنی و سنگ‌های قیمتی نموده‌اند چنین استنباط می‌شود که حتی نام سنگ‌ها از این دوره به بعد نیز تغییر کرده و اصطلاحات تازه‌ای جایگزین اصطلاحات قدیمی گردیده است (همانطوری که نام خیلی از سنگ‌های معدنی در اروپا بین قرن ۱۶ و ۱۹ تغییر کرد. در عین حال اطلاعات جواهرسازان نیز رفته رفته درباره شناسائی سنگ‌های قیمتی و نام آنها کاهش یافته بطوری که جواهرسازان امروز به قسمت اعظم نام‌های فارسی سنگ‌های قیمتی که در سابق در ایران رواج داشته به هیچ‌وجه آشنا نیستند.

به این ترتیب مدتی از کتب کانی‌شناسی در ایران اثری دیده نمی‌شود و فقط در دوران قاجاریه با تأسیس مدرسه دارالفنون به همت امیرکبیر «معدن‌شناسی» یکی از رشته‌های شش‌گانه دروس این مدرسه گردید و معلمین خارجی عهده‌دار تدریس آن شدند.

***

در کتاب‌هائی که دانشمندان غربی درباره علوم کشورهای مسلمان نوشته‌اند و در اکثر فرهنگ‌ها و دائرةالمعارف‌ها غالباً بجای علوم مسلمين و دانشمندان اسلامی، نام از علوم عرب و دانشمندان عرب برده شده است، علت این اشتباه این است که اغلب دانشمندان غیر عرب کتب خود را به زبان عربی نوشته‌اند همانطوری که بعد از قرون وسطی تقریبا همه دانشمندان اروپا کتب خود را به لاتین می‌نوشتند. در اینجا باید خاطر نشان شود که سهم علمای غیر عرب در پیشرفت علوم در کشورهای اسلامی خیلی بیشتر از اعراب بوده است. خوشبختانه بعضی محققین غربی به این مسأله توجه کرده و حق مطلب را ادا کرده‌اند.

ادوارد براون در کتاب تاریخ ادبی ایران می‌نویسد: «اگر از علومی که عموماً به اسم عرب معروف شده است اعم از تفسیر و حدیث و الهیات و فلسفه و طب و لغت و تاریخ و تراجم احوال و حتی صرف و نحو زبان عربی آنچه را ایرانیان در این مباحث نوشته‌اند مجزی کنید بهترین قسمت آن علوم از بین می‌رود.» بعضی مثل PAUL DE LAGARDE از این هم فراتر رفته می‌نویسد: «از میان مسلمین که در راه علم مجاهدات نمودند حتی یک نفر هم از نژاد سامی نبوده است» هر چند این گفته کمی اغراق‌آمیز است ولی تا اندازه‌ای نمودار سهم عرب در پیشرفت علوم کشورهای مسلمان است. CYRIL ELGOOD در کتاب خود به نام میراث اسلام می‌نویسد: «این نکته مسلم است که کسانی که در داخل مرزهای ایران چشم به دنیا گشوده و در آن محیط زیسته و کار کرده‌اند از هر اصل و منشأیی بوده و به هر زبانی نوشته باشند اگر به نحوی خدمتی به علم کرده باشند افتخاری به افتخارات ایران افزوده و میراثی برای ما بجا گذاشته‌اند.

***

کتبی که مسلمین درباره سنگ‌های معدنی نوشته‌اند از نظر علمی در يك سطح نیستند بعضی مانند الجماهر تأليف ابوریحان بیرونی است که از نظر علمی برتر از سایرین است مطالب افسانه‌ای و غیر معقول در آن کم است در این کتاب ابوریحان وزن مخصوص ۱۸ کانی را نیز تعیین نموده که با وزن مخصوص امروزی آنها خیلی کم تفاوت دارد و به عنوان مثال از بعضی از آنها نام برده می‌شود:

شرح

وزن مخصوص ابوریحان

وزن مخصوص امروز

یاقوت آسمانی

SAPHIR

۹۷ر۳

۰۹-ر۴-۰۱ر۴

یاقوت سرخ

RUBIS

۸۵ر۳

۱۴ر۴-۹۵ر۳

لعل

SPINELLE

۵۸ر۳

۷ر۳-۵ر۳

زمرد

EMERAUDE

۷۵ر۲

۷۵ر۲-۶۵ر۲

عقیق سرخ

CORNALINE

۵۶ر۲

۸ر۲-۵ر۲

لاجورد

LAPIS-LAZULI

۶۰ر۲

۸ر۲-۴ر۲


بعد از الجماهر کتاب تنسوق‌نامه با تنسوخ‌نامه خواجه نصیرالدین طوسی است که مطالب غير معقول کمتر دارد در این کتاب از اطلاعات بیرونی استفاده شده ولی مطالبی هم دارد که در الجماهر یافت نمی‌شود. در بین این کتاب‌ها در عجائب‌المخلوقات زکریای قزوینی مطالب غیرعلمی بیشتر از دیگران دیده می‌شود بطور کلی محتوی بعضی از این کتب با همه مطالب سودمندی که دارد خالی از موهومات نیست، مثلا در آنها از سنگ‌های نام برده شده که طلا ـ نقره - قلع - سرب - استخوان - گوشت و غیره را جذب می‌کنند. و یا از سنگی نام برده شده که در روزهای هفته در حرکت و در شنبه‌ها آرام است حجر اليهود) و نظایر اینها. بعضی از نویسندگان این کتب مثل زکریای قزوینی بقدری در بعضی مطالب اغراق گفته‌اند که حتی خودشان هم متوجه شده‌اند و من باب مثال قزوینی در عجائب المخلوقات می‌نویسد: «... اما باید هر که در این کتاب نظر کند تعب مؤلف تصور کند و در امور تمشیت و تلفیق آن هر چند اموری که مخالف عادت باشد نبیند در او انکار نکند الا که قدرت قادر را در جميع مستولی داند و باید که عاقل صاحب نظر با قدرت خالق وجود مخلوقات از هر نوع مختلف هیچ صعوبتی و دشخواری نشمرند و آنچه در این کتاب ذکر کرده شده از عجائب صنع باریست عزاسمه ... خدای عزوجل گواه من است که در این کتاب هیچ خواص و حكايات و امثال از خود نگفته‌ام بلکه جمله را از کتب و روایات نقل کرده‌ام و هر که به چشم رضا دروی نگرد شرمساری بسیار یابد و چشم کریم از عیوب کور باشد و گوش او كر». علت وجود خرافات در این کتاب‌ها این است که بیشتر مؤلفين مطالبی را که شنیده‌اند حکایت کرده و اغلب سنگ‌ها را به چشم ندیده‌اند و یا دربارۀ صفات آنها آزمایش نکرده‌اند.

کانی شناسی در ایران قدیم - مهندس محمد زاوش

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی