درباره وجه تسمیه این ناحیه به خوارزم افسانه ها زیاد است از آن جمله گفته می شود، در زمان کیخسروین سیاوش بن کیکاووس که با جد خود افراسیاب دعوی خونخواهی پدرش سیاوش را می کرد مکرر میان ایرانیان و تورانیان جنگهای عظیم بوقوع پیوست.

فردوسی در شاهنامه این ماجراها را به زبانی شیوا سروده است یکی از جنگها آن بود که افراسیاب لشکری به سرداری ،شیده پسر خود که حال کیخسرو بود به جنگ ایرانیان فرستاد.

به شیده که بودش نبرده پسر

زگردان جنگی برآورده سر

بدو گفت کاین لشکر سرفراز

سپردم تو را راه خوارزم ساز

نگهبان آن مرز خوارزم باش

همیشه کمر بسته رزم باش

کیخسرو نیز با لشکری انبوه حرکت نمود و بر لب جیحون در زمینی وسیع و مسطح با سربازان شیده روبرو شد چون شیده به شجاعت خود مستظهر بود، از کیخسرو خواست خود با او بجنگد و هر کدام که کشته شدند پیروزی از آن قاتل باشد و بقیه لشکر در امان مانند و بدون جنگ به وطن خویش برگردند، کیخسرو ( فردوسی شاهنامه ،ج۵ ص ۸۹ داستان دوازده رخ) پسندید و در این باب پیمان بستند. امرا و پهلوانان ایران که از شجاعت و دلاوری کیخسرو بی خبر بودند، چون از این پیمان آگاهی یافتند دچار تشویش و نگرانی ،شدند، و هر چند کیخسرو را از جنگ تن به تن منع کردند نپذیرفت و گفت چاره ای نیست جز اینکه به تن خویش با شیده بجنگم سرانجام طبق ،پیمان شیده و کیخسرو با هم مبارزه کردند و برخلاف آنچه ایرانیان در سر می پروراندند و از آن نگران بودند کیخسرو بر شیده غالب شد و او را شکست داد.

چوشیده دل وزور خسرو بدید

ز مژگان سرشکش به خون بر چکید

پس از کشته شدن شیده بر او عزاداری کردند و سپاه ترکستان نیز چنانکه گفته ،آمد از مبارزه معاف گشتند و به آنان اجازه برگشت داده شد. با توجه به این داستان بعضی برآنند چون در لغت فارسی «خوار» به معنی سهل و کم و آسان و کار بی مایه و بی زحمت است و «رزم» به معنی جنگ و ستیز پس نظر به اینکه کیخسرو به آسانی و بدون زحمت و بی آنکه سربازانش در جنگ تلف شوند بر شیده دشمن خود تسلط یافت گفت در این زمین خوار رزمی شد

یعنی جنگی آسان و بی خونریزی در اثر گذشت زمان و بنابر قاعده زبان پارسی که چون یک حرف در واژه ای مکرر شود در بعضی موارد یکی را حذف و به دیگر اکتفا می نمایند، این واژه به خوارزم تبدیل شد و این نام بر آن سرزمین که جنگ گاه بود اطلاق گشت و چون به جیحون نزدیک بود و خاکی حاصلخیز داشت بتدریج مردم در آنجا سکونت اختیار کردند و خانه ساختند و تبدیل به ناحیه معروف خوارزم شد. اما اگر به داستان فردوسی در شاهنامه توجه کنیم میبینیم که در زمان کیخسرو و افراسیاب، خوارزم وجود داشته :

بخارا و خوارزم و آموی و زم

بسی یاد داریم با درد و غم

ز بیداد وز رنج افراسیاب

کسی را نبد جای آرام و خواب

یا همچنانکه در ابتدا گفته شد جنگ در زمین خوارزم اتفاق افتاده:

همه رزم بر دشت خوارزم بود

زچرخ آفرین بر چنان رزم بود

یا:

سوی مرز خوارزم پنجه هزار

کمر بسته رفت از در کارزار

سپهدارشان شیده شیر دل

کز آتش ستاند به شمشیر دل

بیابان که آن از در رزم بود

بدانجایکه مرز خوارزم بود

پس اگر بخواهیم به افسانههای شاهنامه متکی باشیم، روایت مذکور در باب وجه تسمیه خوارزم بی اساس و بی پایه است.روایتی دیگر در باب وجه تسمیه خوارزم است که قزوینی و دیگران آن را در کتب خود آورده اند و خلاصه آن چنین است:

یکی از پادشاهان بر گروهی قریب به چهارصد نفر از بزرگان مملکت خویش خشم میگیرد و دستور میدهد که آنان را به جایگاهی بسیار دور از وطن مالوف خویش تبعید کنند به گونه ای که بین آنها و شهرهای آباد حداقل صد فرسنگ فاصله باشد، بر این صفت محلی مییابند که آن را کاث Kath میگـ ن گفتند. این گروه در این محل تبعید میشوند که فاقد هر گونه زراعت و کشاورزی بوده است. مدتی بعد پادشاه از حال آنان میپرسد او را میآگاهانند که این گروه تبعیدی در این سرزمین خانه های کوچکی برای خود ساخته اند و از ماهی نیز تغذیه می کنند، ظاهر امر چنین است که آنان هیزم زیادی داشته اند که ماهی را بر آن بریان می کردند. شاه برای استفسار حالشان از نزدیک به محل آنان میرود و می پرسد چگونه اید و چگونه روزگار می گذرانید؟ در جواب میگویند ما ماهی داریم و هیزم ماهی را بریان ی کنیم و میخوریم چون گوشت در لغت آنها «خوار» گفته میشده و هیزم «رزم» بنابر این با توجه به گفتار آنان که ماهی داریم و هیزم این سرزمین به «خوارزم موسوم میگردد و سپس مخفف شده و یکی از دو (راء) آن حذف گردیده و خوارزم شده است، این ناحیه پس از آن رو به عمران و آبادی می گذارد و تبدیل به سرزمین مشهور و معروف خوارزم می گردد.

اگر چه روایت اخیر نیز همانند اولی مبنای دقیق علمی ندارد ولی پذیرفتن آن سهل است چون اولا، تعداد زیادی از تاریخ نویسان و جغرافیدانان به آن اشاره کرده اند ،ثانیاً در این روایت زمان پیدایش خوارزم مشخص نیست. ثالثا، به شهر کات که مدت زمانی پایتخت خوارزم بوده و هنوز هم خرابه های آن برجای است در این روایت اشاره شده که درست بودن روایت را به ذهن نزدیکتر میکند. گهگاه مورخان و جغرافیدانان که خواسته اند نامی از خوارزم برند از مرکز آن که اور گنج یا جرجانیه نام داشته یاد میکنند و برخی نیز چون از کات مرکز خوارزم نام میبرند منظورشان تمام ولایت خوارزم است. و بعضی اوقات خیوه را یا خوارزم یکی می دانسته اند چنانکه مرحوم دکتر معین در مقدمه برهان قاطع گوید: «خوارزم یا خیوه سرزمینی است در مجرای سفلای آمودریا و از قدیم در تمدن آسیای مرکزی مؤثر بوده است؛ اما در قرن هفدهم دیگر نامی از خیوه برده نمیشود و مردم کم کم از این ناحیه به سوی اور کنج میآیند این شهر به رونق و اعتبارش افزوده می شود.

 یاقوت به نقل از ابوریحان میگوید خوارزم را قبلا «فیل» می گفتند و این نیز از آن سبب بوده که یکی از شهرهای معروف خوارزم فیل نام داشته بنابر این به اعتبار نام این شهر ،معروف تمام خوارزم را فیل می نامیدند.

از نظر ضبط واژه خوارزم اغلب مورخان و جغرافیدانان بر همین شکل خوارزم Xarazmi – Khwarazm متفق القولند، فقط از کتابهای مورد مطالعه در جایی از تاریخ وصاف این واژه را به صورت خارزم Kharazm یافتم که مطابقت مکتوب با ملفوظ بوده است، وصاف حين توصیف حدود مملکت سلطان محمود می گوید:(...گاهگاه به لفظ گهربار آن پادشاه رفتی که مملکت ما را یک حد سپاهانست و دیگر ترمذ و سوم خارزم و چهارم آب کنگ...) اما همو در جای دیگر واژه خوارزم را مانند سایرین ضبط کرده و در مصراعی آورده است ((چو آزرم خوارزم در دل نداشت))

درباره بانی خوارزم و این که چه کسی برای اولین بار به این سرزمین توجه کرده و به عمران و آبادانی آن پرداخته تا اینکه به شکل شهر مشهور خوارزم درآمده آگاهی کامل نداریم چون مطالعه و بررسی در تمدن باستانی خوارزم قدیم کاری بسیار مشکل و صعب است و تنها آن رشته از تحقیقات و مطالعات متوالی خاورشناسان که تاکنون در این زمینه بعمل ،آمده دریچه امیدی بر روی محققانی که بخواهند در این زمینه بررسی کنند گشوده است و امید است که در آینده نزدیکی اطلاعات دقیقی درباره خوارزم داشته باشیم در اینجا فقط میگوییم این شهر قرن ها قبل از اسلام وجود داشته و دارای تمدن درخشانی بوده است.

خراسان بزرگ - محمد رنجبر

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی