اسماعیل حاکمی

تاریخ کهن و فرهنگ و تمدن ایران تنها به بقایای کاخ ها و آتشگاه ها و سنگ نبشته ها و دیگر آثار باستانی آن از قبیل تخت جمشید، نقش رستم، بیستون و مانند اینها محدود نمی شود بلکه افکار بلند و اندیشه های والای انسانی و سخنان بزرگان و کارنامه درخشان دانایان و اندیشمندان این مرز و بوم را نیز در بر می گیرد.

اگر تاریخ گذشته ایران را ورق بزنیم، با پیروزی ها و شکست ها، کامیابی ها و ناکامی ها روبرو می شویم. هر چند گاه یکبار قومی بیگانه به سرزمین ما آمده و سالیانی چند فرمانروایی کرده اند همچون: یونانی ها، مغولان، تاتارها و دیگران. اما بعد از چندی همه رنگ و خوی ایرانی گرفته و خود در نشر افکار و اندیشه های قوم ایرانی کوشیده اند و حتی برخی از آنان به زبان پارسی کتاب نوشته یا شعر سروده اند. آری، اقوام مختلف بیگانه به این سرزمین سرازیر شده و از کشته پشته و از سرها مناره ها ساخته اند، بیدادها نموده و بنیادها بر انداخته اند، اما، درخت بارور فرهنگ اصیل و ریشه دار ایران را با هیچ وسیله مخربی نتوانستند از پای در آورند.

ایران در طول تاریخ ممتد و پر از حادثه خود که فراز و نشیب و صعود و نزول فراوان داشته، شخصیت و فرهنگ خود را حفظ کرده و به وسیله آن فرهنگ بر مهاجمین چیره شده و آنها را در خود مستحیل ساخته است». پس این فرهنگ ایران بود که قبایل وحشی و یغماگر را در بوته افکار عالی و قریحه های افروخته ایران ذوب کرد و به مردمی متمدن و علم دوست و ادب پرور مبدل ساخت».

برخی از اقوام و ملل را می شناسیم که در قدرت و زورمندی شهره آفاق بوده اند ولی امروزه اثری از آنها بر جای نمانده است و اگر چیزی هست به جز نام نیست. و به قول صاحب چهار مقاله: «از ایشان آثار نیست و از خدم و حشم ایشان دیار نه». شادروان ذکاءالملک فروغی در مقاله ای با عنوان: «ایران را چرا باید دوست داشت» می نویسد: تصور می کنم هر کس به احوال ایرانیان درست معرفت یابد تصدیق خواهد کرد که این قوم در وظیفه خود در عالم انسانیت کوتاهی نکرده بلکه نسبت به بسیاری از اقوام دیگر در راه وظیفه شناسی پیشقدم است و مداومتش در این راه نیز از اکثر ملل بیشتر بوده است».

از پیغمبر گرامی اسلام نقل شده که فرمود: «اگر علم به اکناف آسمان باز بسته باشد.

قومی از فارس (ایران) بر آن دست خواهند یافت. به عقیده دانشمندان، هدف غایی از کسب علم باید تهذیب نفس و رساندن آدمی به سر منزل كمال باشد، چه به قول قدیمی ها شاید به آسانی بتوان باسواد و ملا شد ولی آدم شدن و به مرحله کمال انسانی رسیدن کاری بس دشوار است و به قول سنایی :

علم کز تو ترا بنستاند

جهل از آن علم به بود صد بار

زردشت، پیامبر ایرانیان باستان گوید: «راه یکی است و آن راستی است، راه های دیگر همه بیراهه است». از این رو، ایرانیان باستان به این سه اصل مهم سخت پای بند بوده و بدان احترام می نهاده اند: گفتار نیک، کردار نیک و اندیشه نیک. راه رستگاری در رعایت کردن همین سه اصل است.

دلبستگی به آب و خاک و فداکاری و جانفشانی در راه میهن و مردم این سرزمین و سعی و کوشش در راه اعتلا و سر بلندی ایران، رازی است که تنها در سرهای پر شور و دل های بی قرار و روان های روشن نهفته است و در هر زمان و از هر زبان شنیدنی و قابل ستایش است:

عشقت نه سرسری است که از سر بدر شود

مهرت نه عارضی است که جای دگر کنم

عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم

با شیر اندرون شد و با جان بدر کنم

ایرانیان مسلمان بین تعلیمات عالیه اسلام و اندرزها و وصایای بزرگان و دانایان ایران باستان پیوند برقرار نموده و هیچگاه از یاد «حب الوطن» غافل نبوده اند.

در سفر گر روم بینی یا ختن

از دل تو کی رود حب الوطن

یا:

هر کرا مهر وطن در دل نباشد کافر است

معنی حب الوطن فرموده پیغمبر است

استقلال سیاسی ایران بعد از حمله عرب از دو راه صورت گرفت: نخست، به نیروی شمشیر قهرمانان میهن دوست و دیگر، از طریق نهضت فکری جماعتی روشنفکر به نام شعوبیه». قيام دليران آزاده ای چون ابومسلم خراسانی و المقنع و یعقوب لیث و همانند آنان همه از میهن دوستی و عشق آنان به ایران سرچشمه می گیرد.

گویند چون فرستاده خلیفه عباسی «المعتمد» بعد از شکست يعقوب لیث، به نزد او آمد و پیام خلیفه را مبنی بر اطاعت يعقوب تسلیم کرد، شیر مرد سیستانی این چنین جوابی دندان شکن به وی داد: «به خلیفه بگو که من اکنون بیمارم، اگر بمیرم هر دو از دست یکدیگر راحت یابیم و اگر بمانم بین ما جز شمشیر نخواهد بود. در جنگ نیز اگر من شکست بخورم بدین نان و پیاز که هست قناعت خواهم کرد».

پیکار مردانه جلال الدین خوارزمشاه در برابر سپاهیان بی شمار مغول و گذشتن از رودخانه سند حماسه ای توصیف ناشدنی است، تا آن جا که چنگیز انگشت به دهان میگزد و خطاب به فرزندان و یارانش می گوید: «از پدر، پسر باید که چنین زاید».

معروف است که صوفی بزرگ شیخ نجم الدین کبری در ۸۷ سالگی با مغولان آدمی خوار پیکار کرد و خاک ایران از خون این شهید بزرگ بدین گونه گلگون شد، پیری بزرگ بدین گونه سرمشق دلاوری داد.

گفتار شاعران و افکار اندیشمندان و نویسندگان در تلو سخنان پیغمبران و از مقامی بلند برخوردار است. آنان مهر دل را با گل پیوند می دهند و از کودکی در گوش ها زمزمه می کنند که :

چو ایران نباشد تن من مباد

بدین بوم و بر زنده یک تن مباد

اگر سر به سر تن به کشتن دهیم

از آن به که کشور به دشمن دهیم

پس عجب نیست که اگر حکیم نظامی وظیفه و مقام شاعران را همانند پیامبران دانسته و گفته است.

پیش و پسی بست صف کبریا

پس شعرا آمد و پیش انبيا

فردوسی این غرور ملی را در ما زنده می کند. هر جا که تمجیدی از کشور ایران و قوم ایرانی ببینیم و بشنویم آن را نقل می کنیم و می خواهیم به گوش همه کس برسانیم. شاهنامه فردوسی برای جولان این حس غرور ملی، میدان به دست می دهد، مدام به گوش ما می خواند که: «از پیمان نگردند ایرانیان».

گذشته از شاعران نام آور، دیگر بزرگان این مرز و بوم نیز دارای چنین اندیشه های عالی و افکار بلند بوده اند. در اندرزهای انوشیروان دادگر آمده است که «اگر خواهی که با آزرم باشی و با آبروی، آزار کس مجوی».

از اندرزهای «پوریوتکیشان» یکی این است که «به فرهنگ خواستاری کوشا باشید چه فرهنگ تخم دانش و برش خرد و خرد راهبر دو جهان است». «خوب کرداری و نیکوکاری از کوشش زاید و هم از دهش و دهش از خواستن، خواستن از هوش، هوش از دانش مینوی (معنوی) و دانش آن افزاری است که هست و بود و خواهد بود. این همه سخنان ارزنده و اندیشه های والای انسانی که در قالب نظم و نثر بیان گردیده است رمزی است نهانی و لطیفه ای آسمانی که در دل های مردم آزاده این مرز و بوم موج می زند و کام جانها را از شهد معرفت و حقیقت شیرین می کند.

این است سر عظمت روحی و تعالی قوم ایرانی و پیوند ناگسستنی آنان با آب و خاک و کلیه مظاهر وجودی ایران و همان ایران که به زعم نظامی گنجوی قلب کشورها و برتر از دیگر سرزمین هاست:

هفت کشور تن است و ایران دل

نیست گوینده زین قیاس خجل

چون که ایران دل زمین باشد

دل ز تن به بود یقین باشد

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی