http://www.mehremihan.ir/images/stories/pm2/asheghe-iran.jpg

ایران سرزمین شگفتی است. تاریخش بر این شگفتی گواهی می دهد. با این همه ماجرایی که به چشم دیده، استوار و پابرجا مانده است. گجستکان بسیاری را از سر گذارنده و خم به ابرو نیاورده است. هر چند سرو ایستاده اش سر خم کرده و از راستی به درآمده اما هنوز زنده است و امید که تا جاودان نیز زنده بماند. چیست راز ماندگاری ایران؟!

چگونه این کشور سپند که در اوستا «خونیرس» یا «سرزمین میانه» نامیده شده است، از همه سو این تازش ها را تاب اورده است. تازشهایی که به باور تاریخ شناسان، هر کدام از آنها به تنهایی کشوری را برای همیشه از پهنه ی گیتی ناپدید کرده و دودمان مردمانش را بر باد داده. ایران اما ... این که کشور ما در پس تازشها، کشتارها، شهر سوزی ها و ... دلیر پرور مانده و مردانش مهر ایران را بیشتر از مهر جان در دل دارند، این که زنانش در درازای روزهای جان گداز و شبهای ترس انگیز، هنرهای میهنی را از یاد نبرده اند، اینکه آیین و فرهنگ نیاکانی را در نشیب و فراز تاریخ با تار و پود جان خویش بافته اند و از دم درآمدن به گیتی تا هنگامهای درگذشتن به مينو همراه داشته اند، از چیست؟ انیران افسارگسیخته ای که به این خاک گوهر خیز تاخته اند را در خود گرفته ایم، آرام ساخته ایم، دردامان خویش پروراندهایم و فرهنگ آموخته ایم. چگونه نیاکان ما از پس این کار دشوار برآمده اند؟! پاسخ این پرسشها را باید در بنیاد هازمان (جامعه) جست. در جایی که تک تک مردان و زنان ایران زمین آموزش می بینند و می بالند. خانواده و آموزشی که در آن به فرزندان این مرز و بوم داده شده، هزاران سال است که یکی از رازهای زنده ماندن ایران و ایرانی است. پادزهر هر آنچه بنا بوده ایران را به سوی مرگ برد، در آنجا ساخته شده است. اندیشه و خردورزی، برای رویارویی با دشواری ها از خانواده برآمده است. خانواده، هم اتاق فکر بوده و هم آموزشگاه و هم نیروی اجرای هر آن چه باید برای ماندن انجام داد. تخم دین و آیین و فرهنگ را، خانواده در دل فرزندان میهن کاشته است. در شاهنامه ی فردوسی به نیکی ارزش آموزش به فرزندان در خانواده دیده میشود. آنجا که سیاوش چشم به جهان می گشاید و همزمان مادرش جان به جان آفرین میسپارد، رستم پهلوان پا به میدان می گذارد و پیشنهاد آموزش سیاوش را به کیکاووس میدهد، چرا که به گمان رستم در میان کسان، او کسی نیست که بتواند سیاوش را به خوبی بپروراند.

چو دارندگان تو را مایه نیست

مر او را به گیتی چو من دایه نیست

امروز اما داستان ایران به گونه ای دیگر رقم میخورد. خانواده ی ایرانی روز به روز سستتر می شود. از یک سو گرفتاری های روزانه، زمان با هم بودن را در خانواده ها کاهش داده است و از دیگر سو، زمان در کنار هم بودن خانواده، درگیر دیدن تلویزیون و شبکه های اجتماعی شده است و دیگر آن که برخی از این برنامه ها و سریال های تلویزیونی با درونمایه ی زهراگین خود خانواده ی ایرانی را ناکار می کنند. هرزگی مادران و پدران این سریال ها، مادر و پدر ایرانی را در چشم فرزندان شان خوار و ناچیز می کنند و همین بس است تا زنجیرهای اموزشی که از روزگاران کهن ایران تاکنون ادامه داشته است، گسسته و خانواده ایرانی ناکار شود. این گونه چشم اسفندیار ما کور می شود. این دژ گشوده نشده اگر به دست بدخواهان این سرزمین افتد، کار از کار ما میگذرد. دیگر حتا رستم هم توان یاری نخواهد داشت. آنگاه هر چه میخواهند، می شود. خاکم به دهان، ایران ما از پس هزاره ها ایستادگی به پایان میرسد. کانون خانواده ی ایرانی این روزها رو به سردی می رود، مباد که این اتش فروزان فرهنگ ایرانی به خاموشی رسد. هر کدام از ما هر کاری از دسش بر می آید برای استواری خانواده ی خود باید انجام دهد. استواری خانواده، یعنی جاودانگی ایران.

...............

بابک سلامتی - هفته نامه ی فرهنگی خبری امرداد (شناسه: ۳۵۷۱۱)

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی