... بعد دستور داد شتردارها آمدند و هر چه زر و دينار و گوهر، شمشير، تاج هاي زرين، اسب هاي تازي، درم ها، مشك و كافور آنچه را كه رستم گرد آورده بود و انباشته بودند بر شتران بار كرده، زابلستان را تاراج نموده و ...
... ،سام و زال را به دربارش فراخوانده و پس از شنیدن داستانِشان ،سرزمینها(چون زابلستان)/گنجهای بسیاری به ایشان بخشید.پس از بازگشت به زابلستان ،سام برای جنگ با گرگساران و مازندران ،فرمانروایی و کلید گنجهای زابلستان ...
... شاهنامه فردوسى، مكرر از مجالس بزم و ميدانهاى رزم و راه و رسم جنگاورى و پهلوانى، سخن به ميان آمده است:
تهمتن ببردش به زابلستان نشستنگهى ساخت در گلستان
سوارى و تير كمان و كمند عنان و ركيب و چه و چون ...
... ميرسد. وقتى كاووس در هاماوران گرفتار گرديد، افراسياب لشكر به ايران كشيد و از آن سوى تازيان به ايران تاختند؛ ايرانيان شوريدهبخت روى به زابلستان نهادند و پيغام به رستم فرستادند: دريغ است ايران كه ويران ...
... در نامه پس از ستایش جهان افرین،به رستم درود فرستادو از اوخواست تا هرچه زود تر زابلستان را ترک کندوبه سوی پایتخت روانه شود. رستم با خواندن نامه ی کیخسرو،دلش به درد آمد ورخسارش برافروخته شد.در دم،لباس رزم ...
... رستم روانه زابلستان شد . کیخسرو و همه پهلوانان و سرداران تا دو فرسنگ او را بدرقه کردند بعد یکدیگر را بدرود نمودند و رستم از آنجا روانه زابلستان شد .
از این کار اکوان سخن شد بسر ابا رستم پهلوان پر هنر ...
... کیش مزدیسنانی هم چاره گر هجوم آشوری هم صف شکن جنود کلدانی چون جان و تنت بسی گرامی دان این کشور دیرپای دورانی بشناس دلاوران ایران را از شرزه هژبر زابلستانی از نازش فرّه فریدونی تا خیزش کاوه سپاهانی ...
رستم . [ رُ ت َ ] (اِخ ) پسر زال پهلوانی مشهور از اهالی زابلستان . (ناظم الاطباء). نام پهلوان داستانی ایران که جنگها و دلاوریهای او در شاهنامه آمده و او را رستم دستان و رستم زال نیز گویند. (از شعوری ج ...
... اسب جنيبت، اسب کتل ببر تخت و بالا و زرينه کفش همان تاج با کاوياني درفش 10- بور: اسب سرخ و قهوه اي بيازيد چنگال گردي به زور بيفشارد يک دست بر پشت بور 11- پوينده: اسب دونده چو پوينده در زابلستان رسيد سراينده ...
... بدان کو سخن گفت با او درشت به من بر پس از مرگ نفرین بود همه نام من پیر بی دین بود وگر من شوم کشته بر دست اوی نماند به زابلستان رنگ و بوی گسسته شود تخم دستان سام ز زابل نگیرد کسی نیز نام» زال پدر ...
... بخت بدو نـازد و لشکر وتاج و تخت در داستان سیاوش نیز بساط ساغر و صهبا به مناسبت های خاص گسترده می شود و نخستین شراب در این داستان آن گاهی است که تهمتن غیرتمند به همراه سیاوش از زابلستان بر گشته و بر کاخ ...
... بسيار بيژن را در توران در بند افراسياب مىبيند و به درايت در مىيابد كه رهايى او كارى سهل و آسان نخواهد بود. به همين منظور گيو را همراه نامهاى به زابلستان مىفرستد. به جستن گرفتش به گرد جهان ...
... و نوه اش رستم که همواره ساکن زابلستانند و به گاه نیاز پا به میدان حفظ وطن و کیان ایران می نهند، تمرکز و استقرار می یابد که چند قرن بعد با مرگ رستم، این مرکزیت از هم می پاشد و پهلوانی نیز از میان می رود ...
... و پهلوانیهای اوست و بر این اساس فردوسی در شاهنامه به او و خاندانش توجه تام دارد. گویا به راستی «"مسكن مألوف" فردوسی، زابلستان (سیستان) است و "عهد یار قدیم" (این هر دو به قول حافظ) همان پیمان همیشگی است ...
... اين حوادث، پشيمانى سام و خضوع و پوزش او به درگاه يزدان در خور توجه است. چه در كوه و پيش سيمرغ و چه در بارگاه منوچهر. سرانجام سام و زال به زابلستان رفتند. سام پادشاهى به فرزند واگذاشت و او را به داد و ...
... محلی برای آرامش و جشن و سرور رستم و ، خاندانش و پهلوانان و پادشاهانی که از دربار ایران برای کاری نزد رستم می آمده اند نیز هست . این سرزمین را در شاهنامه با نام های سیستان ، زابلستان ، زابل ، سجستان ، سگستان ...
... چو پوینده در زابلستان رسید سراینده در پیش دستان رسیـد 12- پیل: اسب بزرگ و سنگین به آوردگه رفت چون پیل مست یکی پیل زیر اژدهایی به دسـت 13- پلنگ: اسب متکبر چمان و چران چون پلنگان به کام ...
... داد دادی هم نیکو داوری کردی.» تولد رستم سام پهلوان پهلوانان و فرمانروای زابلستان تا رسیدن به کهولت فرزند نداشت. برای چندمین بار دست نیایش به درگاه یزدان دراز کرد و درخواست فرزندی کرد و دیری نپایید که ...
... رسيده است. رغبت سياوش به آبادانى و بناكردن گنگ دژو سياوش گرد، نمودارى ديگر ازخوى پادشاهانهى اوست. بدين سبب است كه وقتى از زابلستان به درگاه پادشاه روى مى نهد و به خدمت پدرميرسد، شايستگى و خردمندى او كاووس ...
... از زابلستان فراخوانده از خويشتن مىرنجاند و به كشتنش فرمان مىدهد و پس از فداركاريهاى فراوان تهمتن در راه ايران حتى نثار كردن فرزندى چون سهراب، وقتى پهلوان از او نوشدارو مىخواهد دريغ ميكند تا سهراب جان ...
... و تصميم گرفتند تا سواري را به زابلستان نزد زال و رستم فرستاده و بگويند اي جهان پهلوانان داستان كيخسرو به اينجا رسيده است كه از درگاه يزدان راه گم كرده ، در بر پهلوانان بسته و پنداري كه با ديوان نشسته است ...
... مهترانشان پيش ميامدند و باج و ساو شاه را پذيرا مي شدند . مگر در بربرستان كه در آنجا جنگ در گرفت و ايرانيان به سرداري گودرز در اين جنگ پيروز شدند. آنگاه كاوس به مهماني رستم در زابلستان رفت و در آنجا سرگرم ...
... و در سراسر زابلستان و کابلستان به شادي زادن وي جشن آراستند و زر و گوهر ريختند و داد و دهش کردند. هنگامي که خبر به سام نريمان نياي رستم رسيد از شادي پيام آور را در درم غرق کرد. رستم از کودکي شيوه اي ...
افراسياب با لشکري انبوه از جيحون گذر کرد و بيم در دل بزرگان ايران افتاد، چه گرشاسب درگذشته بود و جانشيني نداشت و ايران بي خداوند بود. خروش از مردمان برخاست و گروهي از آزادگان روي به زابلستان نزد زال نهادند ...
... نشيند . فرار تنها راهي است كه مي يابد ولي زال مخالفت مي كند و از سيمرغ چاره جويي مي خواهد رستم و اسفنديار گرفتار نبردي بزرگند . رستم اگر كشته شود زابلستان و دودمانش بر باد مي روند و اگر پيروز شود اسفندياري ...
رفتن زال به کابل ديوان مازندران و سرکشان گرگان بر منوچهر شاهنشاه ايران شوريدند. سام نريمان فرمانداري زابلستان را به فرزند دلاورش زال زر سپرد و خود براي پيکار با دشمنان منوچهر رو به دربار ايران گذاشت. ...
... پیام داد که هرکس او را به درگاه ما بیاورد ارجمند میشود و از او باج و خراج نمیگیریم .
جمشید از شهری به شهرش میرفت تا به زابلستان رسید . آنجا شاهی به نام کورنگ داشت و او دختری زیبا و ماهر و بی همتا و آشنا ...
... ناليد و به ياد صبا پيامها فرستاد: ايا باد بگذر به ايران زمين پيامي زمن بر به شاه گزين به گردان ايران رسانم خبر وز آنجا به زابلستان برگذر به رستم رسان زود از من خبر بدان تا ببندد به كينم ...
... و در كارش به انديشه فرو ماندند. چون چندي گذشت, كاوس سياوش را به رستم سپرد تا به زابلستان ببرد و او را پهلواني بياموزد. رستم او را پرورش داد و هنر سواري و شكار و سخن گفتن آموخت. سياوش چنان شد كه اندر ...