بدان که در کتاب لغته قاموس صراحته  تالش به تاوشین معجمتين مرقوم چنین است که - كورة اعمال جيلان. ولكن معنایی و وجهی بر آن ننوشته اند و نیز در قاموس مذکور است که طیالسه اقلیم واسع من نواحى الديلم. مطابق این و آنکه از کتب رجال به نظر اقصر این احقر رسیده چنین استنباط میشود که تالش در اصل (طالس) به طا و سین مهمله، کلمه عربی و مفرد (طیالس) است. چه در آن کتاب در آنجایی که یکی از روات طیالسی را تصحیح اصل و حسب و مکانش نموده ذکر کرده اند که «طیالس وهی بلاد وسيع في شمال الديلم بنابراین واضح است که طیالس بلاد گیلان می باشد چه گیلان در حقیقت در شمال ملک دیلم واقع و این دیار یعنی تالش بلوکی و جزوی ست از جمع گیلان پس ثابت است که طالس مفرد طیالس اسم این جزو و طیالس کلمه جمیع گیلان است و در زبان تالشی که مأخوذ از فرس قدیم است سین مهمله را مبدل به شین معجمه نموده (تالش) خوانده اند چه این قاعده یعنی تبدیل ،سین مهمله به معجمه در زبان فرس قدیم بسیار متداول است و تالش را به این اعتبار یعنی به طاء مولفه و شین معجمه، مبدله از مهمله و مفرد طیالس فرض نماییم به دو معنی تفسیر می توان نمود. یکی این که طیالس یعنی صاحبان طیلس و طیلسان و طیلسان لباسی است که او را بر سر دوش می کشند و چون که در این دیار قرب نه ماه ابر چون کف ارباب کرم گوهر بارد و تواتر اقطار و امطار زیاده از سایر امصار است، لهذا اهالی این دیار در اکثر اوقات سال، طیلسان که به ترکی آن را باشلق گویند بر سر کشیده میگردیدند، چنانکه این رسم هنوز میان مردمش متداول است و ثانی موافق آن که از کتاب مجمع البحرین در معنای طالس استنباط شده این است که طالس چیز صاف و ساده و بی خط و خال است و چون که اهالی این ولایت مردمان راستگو و صافی الضمیر خالی از نقوش حیله و تذویرند، لهذا من باب ذكر حال و اراده محل این بلاد را به مناسبت خاصیت مردم به این اسم موسوم ساخته اند، از توجیه هر دو فقره وجه تسمیه نیز واضح گشت و بعضی برآنند که تالش در اصل تولش  بوده و تول در اصطلاح تالشی گل را گویند. در این صورت تولش یعنی جایگاه گل دار و گویا بنا به کثرت استعمال که تقاضای خفت میکند (واو) که اثقل حروف است مبدل به (الف) که اخف احرف است شده [و] تولش تالش گشته است. این تأویل حسنی ندارد زیرا که واضعان ،اسامی ارباب کمالند و این معنی ارذل معانی ست. تعیین چنین اسمی لایق شأن ایشان نباشد و معنای اول خالی از قوت نیست و آن که گفتیم که زبان تالشی مأخوذ از فرس قدیم است. به جهت این که مطالعه کنندگان این سطور را مجال تصور این نبوده باشد که بنای حقیر ننوشتن سخنان واهیه است، لازم آید که این مقال را مدلل نماید دلیل اول نه این که فارسی بودن اصل زبان تالش بلکه خود تالش فارسی بودنش واضح است.

از کتاب قاموس چه در آن مرقوم استكه الطيلسان معرب اصله تالشان، و يقال في الشتم یا بن الطيلسان ای آنک اعجمی و دلیل ثانی به عینه سوای این که جمیع الفاظ تالشی، مقصر [؟] و مکسر در لغته  فارسی است باز بسیار است کلمات مصطلحه در لسان تالشی که الآن به همان معنی در کتب لغات فرسیه ثبت است و این بنده احقر زیاده از گنجایش اوراق ایراد از آن میتواند نمودن اما نظر به خارج بودن این مطلب از ما نحن فیه اکتفا به ذکر چند کلمه ای از آن می نماید.

اول کلمه (چوک) به ضم جیم فارسی و سکون واو و کاف، مرغی ست که خود را سرنگون بیاویزد از درخت و چندان بانگ کند که خون از حلق او روان شود و این مرغ در تالش وافر و خاصیتش پرظاهر است. دویم (دیم) به وزن ،بیم، روی را گویند. سیم (دم) به فتح دال مهمله و سکون میم نفس است. چهارم (دم) به ضم دال مهمله و سکون میم دنب و دنباله را گویند. پنجم (کوسه) مرد بی ریش باشد. ششم (چپل) به فتح جیم و پ  فارسیتین آلوده و ناشایست را گویند. هفتم (چفته) به ضم یا کسر جیم فارسیه، لگدی که اسب و استر اندازند. هشتم (پچپچ) به ضم پ و سکون جیم فارسیتین. در هر دو سخنی باشد که از مردم پوشیده گویند نهم (پلیته) فتیله چراغ باشد که به عربی فتیله دوباله گویند. دهم (کندوله) ظرفی بزرگ که از گل سازند و گندم و غیره در آن کنند و هرگاه کسی طالب تحقیق باشد رجوع نماید به کتاب مجمع الفرس مولف شاهیجانی و تحفته الاخبار حافظ ابرو و غیره از کتاب فرسیه .

علی عبدلی-تاریخ و جغرافیای تالش

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی