رنجوری را سرکه ی هفت سال فرمودند.از دوستی بخواست. گفت: من دارم. اما نمی دهم.گفت: چرا؟ گفت: اگر من سرکه به کسی دادمی سال اول تمام شدی و به هفت سالگی نرسیدی. کلیات عبید زاکانی
... در شهر و از زن نماند
در آن بتکده جای درزن نماند
من از غصه رنجور و از خواب مست
که ناگاه تمثال برداشت دست !
به یک بار از ایشان برآمد خروش
تو گفتی که دریا بر آمد به جوش
کاهن معبد که به پندار ...
... را می دید، دلسوز آن می گشت. هرکسی که دهگان و زیردست بود، جایش بر روی تخت میش سر بود. سواران بیباک نبرده بر آن گنبد لاژوردین می نشستند. جای دستور نیز که از کدخداییش رنجور بود - بر روی تخت پیروزی بود. و ...
... تقدیم حسنات قاصر گشته .... می بینیم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد و چنانستی که خیرات مردمان را وداع کردستی و افعال ستوده و کرم و مروت متواری و دوستی ها ضعیف و عداوت ها قوی و نیکمردان رنجور و مستذل ...
... مفید در جایی فراهم ساخت. هریک از رعایا که رنجور می شد ، پزشکان خود را به مداوای بیمار مامور می نمود و چون شفا می یافت، از طبیب معالج قدردانی می کرد و به انواع پاداش ها شاد و امیدوارش می ساخت. با این قبیل ...
گدایان بهرِ روزی طفلِ خود را کور می خواهند
طبیبان جملگی مخلوق را رنجور می خواهند
گمانم مرده شویان راضیند بر مردنِ مردم
بنازم مطربان ، کاین خلق را مسرور می ...
... ، من یک پیرزال رنجورم ، تو اگر آمده ای جان مهستی را بگیری ، اشتباه نکن ، او آنجاست ، برو آنجا ، از من بگذر ، تو میدانی و آن دختر ، هر کار دلت می خواهد بکن . یار نبود که بر درِ زندان چشم گریان و لب بود ...
... بيشتر از توصيف روان رنجوريها و بيماريها پرداختهاند. در اين ميان سعدي، به ويژه در بوستان، كه به قول مرحوم دكتر غلامحسين يوسفي، سراسر آن از فروغ انسانيت و ايثار وجوانمردي، نوراني و دلگشاست، به بيان ...
... سپاس گزاری بر نمی آید،مگر آنکه خدا حق تو را ادا کند.گر چه از دوری تو رنجور و غمگین خواهم شد،اما دیر گاهی است که از ولایت خویش دور افتاده ام:اجازه می خواهم که فردا بامداد به سوی خانه ی خود عزیمت کنم. چوپان ...
... و فکر آيندۀ دختر پيوسته رنجورش ميداشت. چون مرگش فرا رسيد، پسر خود حارث را پيش خواند و دلبند خويش را بدو سپرد و گفت: «چه شهرياراني که درّ گرانمايه را از من خواستند و من هيچ کس را لايق او نشناختم، اما تو ...
... بسا انسان رنجور پريش
سخت پيچيده گلوي گرگ خويش
وي بسا زور آفرين مرد دلير
هست در چنگال گرگ خود اسير
هر که گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مي شود انسان پاک
وانکه از گرگش ...
... دراز دختر از پیش پسر دور شود پسرش واله و رنجور شود هرچه گفت آن صنم کافرکیش زال کرد آن همه در گردن خویش تا جدایی نبود بین دو یار بیگناهی به گنه کرد اقرار |گفت آری رخبختم سیهست من گنهکارم و او بی ...
... دست رستم سخن گفت. وقتی مادر برزو حکایت راشنید،دلش به درد آمد ونالان شد. او رنجور وپریشان به خانه ی خود رفت ولی غم دوری پسرچنان بر دلش سنگینی می کرد که طاقت ماندن در توران زمین را نیاورد. پس تصمیم گرفت ...
... بر خلاف این قاعده و برخاسته از خط عربی که ایرانیان به کار می برند، این واژه ها را به صورت رنجور و مزدور می نویسند که موجب آن گردیده است تا آن ها را به نادرستی با واو " سیرشده " (مانند واو در واژه ی ...
... او را یافتن ، بسرعت پیرامون آن خانه حرکت کردن ، و پیری را از او بیرون راندن ، و ایشان را نیرو و جوانی باز آمدن ، ... » شاهنامه : ز درد و غم و رنج دل دور بود بدی را تن دیو رنجور بود دینکرد : « آنگاه دیوان ...
... و شريك 90- سختي و رنج كشيدن 91- دردمنديها و رنجوريها 92- شفقت 93- مهرباني 94- خشنودي 95- برانگيختن 96- نيكوئي و خوبي كردن با كسي 97- نافرماني كردن و پدر و مادر را آزردن 98- آزردن و اذيت ...
... اینکه خدمات خود را به شاهان و ایران بر میشمارد به او میگوید: سخنهای ناخوش ز من دور دار به بدها دل دیو رنجور دار تو بر راه من بر ستیزه مریز که من خود یکی مایه ام در ستیز ندیدست کس بند بر پای من ...
... ۱۱۹ زمانی بپیچید و رنجور بود سخن های بایسته گفت و شنود ۹۰۰/ ۱۴۴ از آن پس یکی داستان برگشاد سخن های بایسته را درگشاد ۱۱۴/ ۲۴۸ وزان پس گرانمایگان را بخواند سخن های بایسته چندی براند ۱۲۶۶/ ۴۳۸ ز پهلو همه ...
... وستیز ودر کنار آن درس آبرو و شرم و حیا آموخته دل به گناه نیالوده ودست برخیانت نمی یازد وازاین تمنّای وسوسه انگیز سودابه امتناع می ورزد و سودابه نیز چون مار خم خورده و رنجور که از درد عشق بر خود پیچیده ...
... ندانست فرو مانده چنین تنها و رنجور ز یاران منقطع وز دوستان دور گرفته عشق شیرینش در آغوش شده پیوند فرهادش فراموش نه رخصت کز غمش جامی فرستد نه کس محرم که پیغامی فرستد گر از درگاه او گردی ...
... نیاکان ما معتقد بودند و ما نیز معتقدیم و ایمان داریم هرگاه که روح و روان و اندیشه سالم و شاداب است٬ تن و بدن و زندگی نیز سالم و شاداب است. و هرگاه روح و روان و اندیشه رنجور و افسرده باشد تن و بدن و زندگی ...
... شیخ اشراق تطبیق پیدا می كند. گروه دوم آنان اند كه در حكمت بحثی و عقلی خبره اند ولی در حكمت ذوقی و تأله رنجوراند. (فیلسوفان به معنایی كه ما امروزه می شناسیم، با این طبقه قابل تطبیق هستند) و سه دیگر كسانی ...
... زلال از دلها ميشويد و نا خوشنوديها را ميزدايد: عشق را نازم كه هم درد است و هم درمان مرا عاشق از غم گرچه رنجور است، ناخوشنود نيست صنعت «تلميح» كه در آن سراينده از عبارت، يا واژهيي بهره ميبرد ...
... مستعد باشد، اگر پرورش نبيند بر نمي دهد.
ترتيب روح، تنها از هنرهاي زيباست. زني كه روحش به هنرهاي زيبا پرورده باشد، باغ بهشتي است كه در هر خمش دورنمائي دلفريبتر از ديگري نمايان است. رنجوري و بي زاري در ...
گفت دانایى که گرگى خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر لاجرم جارى است پیکارى بزرگ روز و شب مابین این انسان و گرگ زور بازو چاره این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست اى بسا انسان رنجور و پریش ...
... ممکن است عده ای از آن آب بنوشند و مردمان بیمار و رنجور و از کار افتاده شوند و در نتیجه نسل به نسل ایرانی رو به زوال برود . ( کوروپدیا , گزنفون , برگ 10 ) در فرهنگ ایرانی کودکان در سنین پایین با طبیعت ...
... فربهي و تنومندي تاريخي ـفرهنگي اين مردمان،با ديگر سرزمين هاي چند صد ساله متمايز است . ايرانيان مردماني بي ريشه يا سست بنيان نيستند كه با هر شوك يا تكان فرهنگي ( Cultur shock) قد خم كنند و بي رمق و رنجور ...
... بیداد بزهکاران و چپاولگران را بگیرد شایستگی گرداندن کشور را ندارد . گفته می شود پس از پاکسازی جنوب ، پادشاه ایران به جزیره لاوان رفت و از آن زن رنجور که همسر و دختر خویش را از دست داده بود دلجوی نموده ...
... بطور عملي است و همانگونه كه اشاره شد به مدد آلات وابزار جراحي انجام ميگيرد. او عضو رنجوري كه در بدن درد مي كشد، به كمك جراحي مورد درمان قرار مي دهد و از بدن بيمار چرك ومواد زائد و زيان آور را دور مي ...
... و پیل تن گر از عهد خردیت یاد آمدی که بیچاره بودی در آغوش من نکردى در این روز بر من جفا که تو شیر مردى و من پیرزن توانگری بخیل را پسری رنجور بود، نیک ...
... مردم را رنجور کند گفت ای پدر گرسنگی خلق را بکشد نشنیدهای که ظریفان گفتهاند به سیری مردن به که گرسنگی بردن. گفت اندازه نگهدار، کُلوا وَ اشرَبوا وَ لا تُسْرِفوا با آن که در وجود طعامست عیش نفس ...
... ولی ترک جان بباید گفت پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمیشد مدتها در آن رنجور بود و شکر خدای عزّوجل علی الدوام گفتی پرسیدندش که شکر چه میگویی گفت شکر آن که به مصیبتی ...
... به سنگ نبینی که چون گربه عاجزشود بر آرد به چنگال چشم پلنگ یکی از ملوک عرب رنجور بود در حالت پیری و امید زندگانی قطع کرده که سواری از در درآمد و بشارت داد که فلان قلعه را به دولت خداوند گشادیم ...
... چنین آورده است : چنین داد پاسخ : که من کام خویش به خاک افکنم برکشم نام خویش هر آن چیز کان نز ره ایزدی است از اهریمنی گر زدست بدی است سراسر ز دیدار من دور باد بدی را تن دیو رنجور باد شما گر همه کینه دار ...
... مي آگاهانم تا چارﮤ كار بكني. سياوش فريب گفتار او را خورد و نامه اي به افراسياب نوشت كه از دعوتت دلشادم, اما چون فرنگيس رنجور است به بالينش هستم تا بهبود يابد. همينكه رنجش سبكتر شد به درگاهت مي شتابم. ...
... نا آباد با مشتی مردم فقیر و رنجور که سرهایی دارند انباشته از اوهام و خرافات و دست هایی که تنها هنر آنها بیل زدن است .
اگر گمان ببریم که کهنگی کشور ایران مانع می گردد که ما نو شویم و با نیازمندیهای دنیای ...