فرهنگ غنی ایرانی - بخش نخست

سخن گفتن پیرامون فرهنگ ایرانی بسیار سنگین و دشوار است . زیرا که پشتوانه این فرهنگ چندین هزار ساله , مملو از تجربیات و فراز و نشیبهای گوناگون است که اگر ما بتوانیم آن را گسترش و پرورش دهیم و با روزگار امروز مدرنش کنیم ملت ما  نه تنها یکی از خوشبخت ترین ملتهای جهان می شود بلکه میتواند دیگر کشورهای گیتی که حیاتشان به چندین صده هم نمی رسد را سیراب نماید . گستره این فرهنگ کهن امروزه با وجود مرزهای غیر واقعی شامل کشورهای تازه استقلال یافته : تاجیکستان , ازبکستان , ترکمنستان , آذربایجان , ارمنستان , داغستان , کردستانات , افغانستان , پاکستان , عراق و بحرین می باشد . امید بسیار داریم که فرزندان برومند این سرزمین با تمام نیرو این فرهنگ را احیا کنند و باردیگر نه تنها در ایران کنونی بلکه در تمامی سرزمینهای حوزه ایران بزرگ اطراف ما که با مرزهای غیر واقعی , بی کفایتی و توطئه های استعمارگران جدا شده اند نیز گسترش دهند . در همین راستا بایستی با تجزیه و تحلیل مشکلات فرهنگی خود در جهت رفع آن نیز اقدام کنیم . از این روی در تکمیل این پژوهش جستاری به نام مشکلات فرهنگی ما ایرانیان نیز تهیه شده است که امید است در جهت ارتقای سطح فرهنگ غنی و کهن ایران زمین مفید واقع شود . "فرهنگ هفت هزار ساله ایرانی را امروز میتوان به مانند یک صندوقچه ای کهن تشبیه کرد که در گوشه ای از خانه ما ( ایران ) قرار گرفته است و ما ( نسل امروز ) بهره لازم از آن نمی بریم" . گنجینه ای که گرد و غبار هزاران ساله بر روی آن نشسته است و جوانان ما امروز دست به دامان فرهنگ ضد فرهنگی غرب شده اند . البته درست است که ما تا به امروز از این گنجینه کهن بهره کافی را نبرده ایم ولی از جهات دیگر میتوان اینگونه برداشت کرد که همین فرهنگ بوده است که ما را تا به امروز مستحکم و زنده نگاه داشته است . تمدنهای بزرگ مصر , آشور , بابل , سومر و . . . همگی از دید زمانی در ردیف تمدن ایران قرار داشته اند و همگی روزگاری بسیار نیرومند بوده اند . ولی به راستی چه شد که همگی فرو ریختند و تنها ایران و تمدن و فرهنگ ایرانی در منطقه باقی ماند ؟ این جستار تجزیه و تحلیلی است پیرامون این فرهنگ کهن که امروز بدون شک باید از آن بهره لازم را برد و برای نسلهای آینده نیز این گنجینه را زنده نگاه داشت . شوربختانه برخی از هم میهنان ما وقتی سخن از فرهنگ و تمدن کهن ایرانی می شود ناآگاهانه و بدون هیچ پشتوانه دانش تاریخی و علمی سخن را آغاز میکنند , که ما هیچ نیستیم و اگر بودیم امروز چنین نبودیم !!؟؟ اگر به راستی با این افراد به مناظره بنشنیم حتی نمی دانند دویست سال پیش در ایران چه گذشته است . این درد بزرگی برای کشور ماست که چنین افرادی به راحتی به خود اجازه می دهد بدون پشتوانه دانش و آگاهی کافی لب به سخن بگشایند و اینچنین کوته فکرانه همه ارزشهای یک ملت بزرگ را به تمسخر بگیرند و نه تنها کمکی برای بهبود آینده ایران زمین نمی کنند بلکه با چنین سخنانی جو نا امیدی , جهل و فرهنگ ضد ایرانی را نیز گسترش می دهند . شاید بتوان گفت که درد و معضل دیگر ما ایرانیان این است هنوز خود را نشناخته ایم و آنگاه به سراغ فرهنگ های بیگانگان می رویم !! از مسیحیت و اسلام دانش بسیاری داریم ولی دین اصیل ایرانی زرتشت را اصلا نمی شناسیم . بسیاری دیگر از ما ایرانیان وقتی سخن از تاریخ هند , آمریکا , فرانسه و انگلستان و شخصیتهایی نامور آنان می شود آشنایی نسبی و حتی زیادی داریم . در ادیان مختلف انسان برای دست یافتن به ذات خداوند و تکامل و سیر مراحل روحانی جهت دست یافتن به بالاترین مراحل عرفان و تصوف و خداشناسی بایستی با خودشناسی آغاز کند و سپس سیر مسیر نماید . انسان های عارف و دین مدار واقعی همچون حافظ شیرازی , مولانا عارف و اندیشمند بزرگ جهان , عطار و صائب و خیام و . . .  همگی از خودشناسی به آن مقام والای روحانی , علمی و جهانی دست یافتند . پس در می یابیم که یک ایرانی نیز برای کسب فرهنگ و دانش جهانی بایستی از فرهنگ و تمدن خود آغاز کند و سپس به مراحل پسین رود . آنچه که کوشش می شود در این جستار آورده شود پژوهشی است پیرامون این فرهنگ کهن و گنجینه چنیدن هزاران ساله ایرانی . زیرا ما بدون خودشناسی ( شناختن فرهنگ ایرانی ) به گمراهی , سردرگمی و بی هویتی دچار می شویم و راه به جایی نخواهیم برد . در سروده های سه هزار و اندی ساله گاتهای اشو زرتشت پیرامون ضرورت خودشناسی چنین آمده است :

اهورامزدا را باید با ایمانی کامل و از روی راستی ستود چرا که او به ما نوید داده است که در پرتو خویشتن شناسی , راستی و نیک منشی میتوان به رسایی و جاودانگی راه یافت . ( اشتودگات , یسنای 45 , بند 10 )

از دیگر عواملی که موجب می گردد به پرورش و پاسداری از فرهنگ کهن خود بیشتر بپردازیم , پدیدار شدن زندگی مدرن است . در گذشته ای نچندان دور شاید سه یا چهار دهه پیش کشور و مردم ما با فرهنگ و مهر و محبت بیشتری چرخه زمان را می گذراندند . آنچه که امروز در جامعه ایران دیده می شود آن چیزی نیست که ریشه و فرهنگ اصیل ایرانی نامیده می شود . گذر از یک جامعه سنتی که مردم با پیوستگی های عاطفی و روحی عمیق بر پایه فرهنگ شش - هفت هزار ساله مهر و میترائیسم در کنار یکدیگر زندگی میکردند و سپس وارد شدن به جامعه ای نیمه مدرن و در حال توسعه که اینترنت و ماهوار سخن نخست را در آن می زند عواقب مثبت و منفی زیادی را در بر دارد . جدای از اثرات علمی و مثبت این جامعه نیمه مدرن , نقش فرهنگ غنی ایرانی در چنین جامعه ای شوربختانه کم رنگ می شود و زندگی صنعتی و ماشینی جایگزین مهر و انسان دوستی و عشق ایرانی میگردد . برای رهایی از دوگانگی فرهنگی که خواسته یا ناخواسته ایجاد گردیده است , مردم ایران زمین نیازمند یک سیاست فرهنگی مثب و سازنده هستند . این سیاست چیزی نیست به جز , آمیختن فرهنگ زندگی مدرن و هویت و فرهنگ غنی ایرانی . جامعه و نسل جوان امروز ایرانی بایستی با مدرن ترین سیستم های آموزشی و تربیتی آشنا باشند و از آنها بهره مند گردندند ولی فرهنگ , منش و کردار انسان ساز ایرانی را برای دست یافتن به این امر کنار نگذارند . برای نمونه به این واقعیت ادبی بنگرید که چگونه ما خود از خود بیگانه هستیم و غربیان از بطن ما بهره می برند :

در کتاب "از سعدی تا آراگون" آمده است که موریس مترلینگ نویسنده شهیر فرانسوی در سال 1892 رودابه همسر زال و مادر رستم را از میان دیگر زنان نامدار شاهنامه فردوسی بزرگ برگزید و از سرگذشت این بانوی ایرانی و دختر گرسیوز شاهکار ادبی بزرگی را پدید آورد که نامش "پلئاس و ملیزاند" شد .

ارزش و مقام والای فرهنگ ایرانی را میتوان در این سخن فردوسی بزرگ یافت

جهان زیر آیین و فرهنگ ماست

سپهر روان جوشن جنگ ماست

که خون ریختن نیست آیین ما

نه بد کردن اندر خور دین ما

فرانسوا کوپه , شاعر بزرگ فرانسوی در شعری به نام تیمور و فردوسی این دو شخصیت بزرگ تاریخی را چنین مقایسه میکند :

تیمور پس از آنکه شهر توس را گشود

بفرمود تا از کشتار مردم آن , دست باز دارند

زیرا فردوسی بزرگ در آنجا به سر برده بود

آنگاه تیمور بر مزار او شتافت

چون جاذبه ای مرموز او را به سوی فردوسی میکشید

خواست که قبرش را بگشایند

مزار شاعر غرق در گل بود

تیمور در اندیشه شد که پس از مرگ

آنگاه که واپسین روزهای زندگی اش سپری گردد

مزار کشور گشایی چون او چگونه خواهد بود ؟

پس به سوی تاتار

آنجا که نیای بزرگش چنگیز در معبدی آهنین آرمیده است روی آورد

سنگ بزرگی را که برگور فاتح چین نهاده اند برداشت

تیمور ناگهان برخود لرزید و روی برگردانید

گور ستمگر غرق در خون بود !!!

( این مقایسه شامل حال اسکندر گجستک مقدونی نیز می باشد که امروزه به نام سردار بزرگ تاریخ غرب نام گرفته است )


همدلی , نیکی کردن , عشق و مهر ورزیدن

خاک پای دوست شدن در نزد ما یک آرزوست

گر دوست قابل بداند جان ما تقدیم اوست

بزرگترین موهبت فرهنگ غنی ایران از دیدگاه نگارنده همدلی , خون گرمی و مهر ورزیدن میان مردم کشورمان است . این مهر و خونگرمی به حدی است که حضرت حافظ بی پروا و بدون هیچ سرافکندگی می فرماید که اگر چه دوستان و یاران از یاد ما غافل اند ولی من همیشه در یاد آن عزیزان هستم :

گر چه ياران فارغند از ياد من

از من ايشان را هزاران ياد باد

راز حافظ بعد از این ناگفته ماند

ای دریغا رازداران یاد باد

در این مورد به راستی میتوان این سخن اوحدی مراغه ای را در مورد فرهنگ ایرانی و مهر ورزیدن مردمان نیز بکار بست :

پستان خود به مهر بیالود و دوستی

روز نخست دایه که میداد شیر ما را

حافظ عارف برجسته و اندیشمند ایران زمین در جایی دیگر چنین سفارش می نماید :

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد

چو مهان خراباتی به عزت باش با رندان

که درد سرکشی جانا گرفت مستی خمار آرد

در یسنا هات 28 آمده است : در پرتو اندیشه پاک و پویا مردم را آموزش میدهیم که به راستی بگرایند و درستی پیشه خود کنند .

سعدی بزرگوار

که گر به جان رسد از دست دشمنانم کار

ز دوستی نکنم توبه همچنان ای دوست

با سفری کوتاه به کشورهای اروپایی و آمریکایی و جستجوی در میان فرهنگ این کشورها سردی , رفتار خشک و زندگی ماشینی را میتوان به وضوح دید . فرهنگی که در ایرانیان عکس آن جاری است  . در دورترین روستاها و دهکده های ایران از کردستان و آذربایجان و خوزستان و سیستان و خراسان گرفته تا مازندران و کرمان و یزد و شیراز مهمان نوازی و خونگرمی و مهمانوازی مردمان زبان زد همگان است . چنانکه هانری المانی می نویسد :

مهمان نوازی ایرانیان به حد کمال است و شهره جهانی دارد . گرچه چینی ها در مراعات ادب و احترام به مهمان معروفند ولی اگر جهانیان ایرانیان را آنچنان که باید می شناختند مسلما در صفت مهمان نوازی آنان را بر چینی ها برتری می دادند . زیرا ایرانیان به نسبت هر مهمان و بر حسب شخصیت و احترام شخص متقابل به وی ارج می نهند . ایرانیان بر این باورند که اگر بر مهمان بیش از ارزش وی ارج نهی گویی به او توهین کرده ای .

حس همدلی و انسان دوستی و مهرورزی از بارزترین ویژگی های این فرهنگ کهن است . افتخار این کشور اندیشه سعدی بزرگوار است که امروز بر سر درب سازمان ملل نقش بسته است :

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار

فرهنگی که برای همدلی و یاری رساندن به دیگر مردمان سعدی بلند آوازه غم دیگران را بر غم خود ارجح میداند :

من از بی نوایی نیم روی زرد

غم بی نوایان رخم زرد کرد

این سخن انوشیروان دادگر نشان می دهد که وی چنان بر این فرهنگ ایرانی پایبند بود که حتی برای آیندگان نیز نیکی به جای گذاشته است :

گذشتگان کاشتند و ما برداشت کردیم , ما نیز بکاریم تا آیندگان برداشت کنند .

اگر به این سخنان و صدها نمونه دیگر اندیشه کنیم در می یابیم که در این فرهنگ غم دیگران غم ماست . مشکلات و نداری آنان مشکلات و نداری ماست . زیرا ارزش والای انسان به همین همدلی ها و یاری دادن به دیگر هم نوعش می باشد . این امر یک آرامش خاطر و احساس انجام وظیفه را در میان مردم ما بیدار می کند و زندگی را برایشان روان تر و نیک تر می سازد .  یاری به مستمندان , خیرات , اطعام کردن و بخشش از خصویات ذاتی و بنیادین فرهنگ ایرانی است :

امیر خسرو دهلوی:

که بخشایش کنی بر مستنمندی

ز دردی وارهانی دردمندی:

عبدالرحمن جامی , هفت اورنگ

ترحم کن و عفو و بخشش نمای

که اینها رسیدت ز فضل خدای

فردوسی بزرگ:

گر آزاد داری تنت را ز رنج

تن مرد بی رنج بهتر ز گنج

هر آنکس که بخشش کند با کسی

بمیرد تنش نام ماند بسی

ستون خرد داد و بخشایشست

در بخشش او را چو آرایشست

همه مردگان را بر آری ز خاک

به داد و به بخشش و به گفتار پاک

ویلز سی جی پزشک انگلیسی به سال 1866 , 1881:

ایرانیان نسبت به تهیدستان بدون تظاهر بخشنده هستند و بیشتر متمولان عده ای جیره بگیر و خدمتکار پیر یا خویشاوندان مستمند دارند که با کمک آنها زندگی میکنند و هرگز از گرسنگی نمی میرند .
نیکی کردن و انسان محوری نیز از نامورترین خصلتهای ملت ایران است . سخنان هزار سال پیش فردوسی بزرگ , نوشته های دو هزار و سیصد سال پیش هرودوت مورخ یونانی و نسکهای باستانی زرتشتی سندی محکم براین ادعا است :

به فرمان یزدان نیکی فزای

که اویست بر نیک و بد رهنمای

سرانجام جای تو خاکست و خشت

جز از تخم نیکی نبایدت کشت

هر آنکس که نیکی کند بگذرد

زمانه نفس را همی بشمرد

بدین کار چون بگذرد روزگار

ازو نام نیکی بماند یادگار

همه خاک دارند بالین و خشت

خنک (نیکتر) آنکه جز تخم نیکی نکشت

تو پند پدر همچنین یاددار

به نیکی گرای و بدی باد دار

بیا تا همه دست نیکی بریم

جهان جهان را به بد نسپریم

ز گیتی دو چیز است جاوید و بس

دگر هر چه باشد نماند به کس

سخن نغز و کردار نیک

بماند چنان تا جهان است یک

حضرت مولانا :

بدی کردند و نیکی با تن خویش

تو نیکو کار باش و بد میندیش

مال از همه ماند و از تو هم خواهد ماند

آن به که بجای مال نیکی ماند

سعدی بزرگوار :

جهان نماند و خرم روان آدمی

که بازماند از او در جهان به نیکی

تو نیکی کن و در دجله انداز

که ایزد در بیابانت دهد باز

همین نصیحت من پیش گیر و نیکی کن

که دانم از پس مرگم کنی به نیکی یاد

در فرهنگ ایرانی یاری رساندن و نیکی به دیگر مردمان امری ستودنی است و به همین جهت ایرانیان خود را بر اساس کتیبه ها و اسناد جهانی , نخستین پایه گذاران حقوق بشر جهان می دانند . کوروش بزرگ پایه گذار نخستین منشور جهانی حقوق بشر در واپسین سخنانش در کتاب زندگی کوروش بزرگ اثر نامورترین مورخ یونانی گزنوفون چنین می فرماید :

نیکی به دیگران در من خوشدلی و آسایش فراهم می ساخت که این آسایش برایم از تمامی لذتهای زندگی بالاتر بود

شیخ بزرگ عطار نیشابوری عارف بزرگ ایرانی پیرامون یاری رساندن به یتیمان چنین سفارش میکند :

تا توانی تشنه ای را سیراب کن

در مجالس خدمت اصحاب کن

چون شود گریان یتیمی ناگهان

عرش حق در جنبش آید آن زمان

چون یتیمی را کسی گریان کند

مالک اندر دوزخش بریان کند

کوروش بزرگ فرزندان و آیندگان این کشور را چنین سفارش می نماید :

همیشه الگوی خود را از میان افرادی برگزینید که در زندگی رستگار و سرافراز بوده اند و پای از راه عدالت و نیکی بیرون ننهادند .

هرودوت می گوید : ایرانیان به کشورهای اطراف خود احترام زیادتری نسبت به دیگران میگذارند . آنان زمانی که کوچه ها به یکدیگر می رسند یکدیگر را می بوسند . اگر هر دو شخص از یک طبقه باشند لبهای یکدیگر را می بوسند . اگر یکی پایین تر از دیگری باشد صورت یکدیگر را می بوسند .

در نبشته های پهلوی انوشه روان آذر بادسپندان در ایران باستان آمده است هرچه برای تو نیک نیست تو برای دیگران نیک مپندار ( پس از اسلام این گفته به کتب بزرگان اسلام نیز رفته است ) . هرکس با تو با کینه و خشم رود هر آئینه از او دوری گزین . چندان که میتوانی مردمان را از سخن خود مرنجان پس نیک سخن گوی . به پیران و بزرگان تندی مکن و آنان را ریشخند مکن . چرا که تو نیز روزگاری چنین خواهی شد . هیچگاه در مهمانی , انجمن ها و بزم ها بالای مکان منشین و آنرا به بزرگان ده .

افلاطون در کتاب قوانینش می گوید : پارسیان ( ایرانیان ) اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند . از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند . در زمان او ( کورش بزرگ ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند و آنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی میکردند . مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند از این رو در موقع خطر به یاری آنان میشتافتند و در جنگها شرکت میکردند . از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان را همراهی میکرد و به آنان اندرز میداد . آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به درستی انجام میگرفت .

در کتاب دینی ایران باستان ویسپرد بند 1 کرده 15 آمده است : همواره در انجام کار نیک و دستگیری از بینوایان و بیچارگان استوار و ثابت قدم باش .

مهر و دوستی در متون ایران باستان :
خشم و نفرت را از خود دور کنید. اجازه ندهید اندیشه هایتان به خشونت و ستم گرایش پیدا کند. به منش پاک و مهر و محبت دلبستگی نشان دهید، رادمردان پاک سرشت برای گسترش راستی و درستی پیوند استوار خواهند ساخت و هواخواهان راستی را بسوی بهشت جایگاه تو ای اهورا که منزلگه راستان و پاکان است رهبری خواهند کرد. هات 48 بند7

فردوسی بزرگ :

جهان یادگارست و ما رفتنی

به گیتی نماند به جز مردمی

تاثیر گذاری بر ادیان جهان

فرهنگ ایران از روز نخست دین گرا بوده است و به همین جهت از مهم ترین و موثرترین فرهنگهای جهان در پیدایش ادیان بزرگ محسوب می شود . در شهرهای مختلف ایران مسیحیان , زرتشتیان , کلیمیان , یهودیان , بهائیان , شیعیان , سنی ها و . . . صدها سال پیش از آنکه سازمان حقوق بشری ایجاد گردد در کنار یکدیگر زیسته اند . هیچ گاه در فرهنگ ایرانی مردم برای همسان نبودن دینشان به دیگر هم میهنانشان شمشیر نکشیدند . هیچگاه نبردهای دینی در ایران رخ نداد و هزاران سال است که دهها آئین و باور و مذهب مختلف در کنار یکدیگر زندگی کرده اند . امری که میان اعراب و حتی اروپاییان تا پیش از رنسانس رایج بود و هست . اگر تبیض دینی هرزگاه دیده شده است حاصل حکومتهایی است که بر پایه فرهنگ ایرانی استوار نبوده اند . اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله قدرتمند ساسانی چنین فرمود :

دین اساس ملک است و ملک نگهبان دین , هرچه را اساس نباشد معدوم گردد و هرچه را که نگهبان نباشد به تباهی انجامد

تاثیر فرهنگ ایران در ادیان جهان از دید پرفسور آرتور پوپ

فنون کشاورزی و فلز کاری و مبانی اندیشه های دینی , مذهبی و فلسفی , نوشتن اعداد و نجوم و ریاضیات از سرزمینی آغاز شد که امروزه خاورمیانه نام دارد . سرچشمه بسیاری از این امور فرهنگی در فلات پهناور ایران است . هرگاه تاثیر ایران در ادیان جهان وجود نداشت هیچ دینی امروز چنین نبود .

اسلام فراگیر در پرتو تمدن ایران از دید پرفسور ریچارد فرای

آیا در جامعه اسلامی نوپا , فرهنگ و تمدن ایران باستان اعراب را در خود حل میکند یا آنکه فرهنگ عرب و سابقه و ارزشهای اخلاقی آنان بر دیگر ملل تاثر خواهد گذاشت ؟ بدون شک ایرانیان اسلام را در فرهنگ و تمدن خود حل کردند و اسلام را همچون یونانیان که مسیحیت را جهانی کردند با فرهنگ خود فراگیر نمودند .

ولتر فیلسوف فرانوسی معتقد است

ایرانیان نخستین قومی بودند که به وجود خدای یکتا , شیطان , بهشت , معاد , برزخ و دوزخ پی بردند و ایمان آوردند . سپس این افکار را بر سراسر جهان گستردند و از این راه در تکامل و تحول ادیان موثر شدند . چنانچه بسیاری از باورهای دینی یهودیان و مسیحیان را در آئین های زرتشتی و میترائیسم میتوان دید . شیطان که سرچشمه بدی و تبهکاری است همان اهریمن زرتشتیان است .

این سروده نامور ایرانی شاهکاری است از باور ملت ایران نسبت به درگاه حضرت حق . ایمان به گذرا بودن جهان و فانی بودن آن :

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

مانده ام سخت عجب که از چه سبب ساخت مرا

تا چه بودست مراد وی از این ساختنم

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود

به کجا میروم آخر ننمایی وطنم

اهمیت فرهنگ در ایران زمین

با نگرشی به کارنامه نیاکانمان در می یابیم فرهنگ در این سرزمین جایگاه بسیار والایی دارد . فرهنگ تشکیل شده است از: فر پيشوند + هنگ پسوند از ريشه ثنگ اوستايي به معني کشيدن و فرهختن و فرهنگ.  هر دو مطابق است با ادوکات وادوره در لاتینی به معني کشيدن و نيز به معني تعليم و تربيت است. همچنین به معني کسب علم و دانش وادب نیز باشد . فردوسی بزرگ را به راستی میتوان پرچم دار فرهنگ غنی ایرانی دانست . حکیم ابوالقاسم فردوسی بر آیندگان سفارش می نماید که کودکان و جوانان را با نیروی خرد , دانش و فرهنگ پرورش دهید , زیرا کشور را انسانهای بی خرد , بی فرهنگ و بی دانش نمی توانند نیک هدایت کنند .

فردوسی بزرگ:

به فرهنگ سپردن فرزند خرد

که گیتی به نادان نتوان سپرد

جز از نیک نامی و فرهنگ و داد

ز کردار گیتی مگیرید یاد

به چیز کسان دست یازد کسی

که فرهنگ بهرش نباشد بسی

دلت زنده باشد به فرهنگ و هوش

به بد در جهان تا توانی مکوش

منش هست و فرهنگ و رای و هنر

ندارد هنر شاه بیدادگر

بی آزاری و جام می برگزین

که این است آیین و فرهنگ و دین

ز دانا بپرسید پس دادگر

که فرهنگ بهتر بود گر گهر

چنین داد پاسخ بدو رهنمون

که فرهنگ باشد ز گوهر فزون

گهر بی هنر زار و خوارست و سست

به فرهنگ باشد روان تندرست

اسدی:

به فرهنگ پرور چو داري پسر

نخستين نويسنده کن از هنر

زنده یاد پروین اعتصامی:

در هر رهی فتاده و گمراهی

تا نیست رهبرت هنر و فرهنگ

حکیم نظامی گنجوی:

جواهر جست از آن درياي فرهنگ

بچنگ آورد و زد بر دامنش چنگ

ناصر خسرو:

به فضل و دانش و فرهنگ و گفتار

تويي در هر دو عالم گشته مختار

نیروی جاودانه خرد در فرهنگ ایرانی

دانش , خرد , فرهنگ را میتوان سه ضلع یک مثلث فرهنگ ایرانی دانست , که در نبود هرکدام دیگری به تکامل نمی رسد و ارتباط آن دو را قطع میکند . با دست یافتن به این سه امر انسان به درجات کمال و انسانیت دست خواهد یافت . به راحتی میتوان این امر را در خانواده و سپس محیط های و گروه های کوچک و سپس یک جامعه بزرگ بررسی نمود . نیاکان کشورمان به درستی بر معجزه این سه نیرو را در تکامل و پیشرفت جامعه آگاه بودند . خرد را میتوان راس این مثل انسان ساز چندین هزار ساله ایرانی دانست . زیرا در صورت وجود خرد انسان به درستی به فرهنگ و دانش دست خواهد یافت . ولی در صورت عدم وجود خرد , دانش و فرهنگ کارگشا نخواهند بود . دانش به نوبه خود قابل احترام است و فرهنگ نیز همچنین و هر دو در فرهنگ ایرانی سفارش و تاکیدی بسیاری بر آن شده  . آنچه که بررسی می شود جایگاه بسیار والاتر خرد می باشد . خرد و شعور برتر از فرهنگ و دانش است و مهمترین عامل در پیشرفت یک انسان و یک جامعه به حساب می آید . چنانکه زرتشت کسانی را که دیگران را از خرد خود بهره مند نسازند در ردیف گناهکاران می داند :

انسانی که گمراهی را ببیند و او را با دانش و خرد خویش راهنمایی نکند در ردیف گناهکاران است. یسنای 46 – بند 6

فردوسی بزرگ می فرماید که کسانی که خرد دارند به جستجوی دانش حقیقی می روند :

چنین دان که هر کس که دارد خرد

به دانش روان را همی پرورد

خرد قوه درک , عقل و شعور است . خرد سازنده آینده یک انسان , خانواده و یک جامعه است . خرد نیرویی است که پیش از انجام هرکاری انسان را به اندیشه و بررسی عقلانی وا میدارد و احساس و عوامل دیگر را پس از آن اثر میدهد . خرد چنان جایگاه والا و ارزشمندی در فرهنگ ایرانی دارد که نخستین سخن فردوسی بزرگ در شاهنامه چنین است :

به نام خداوند جان و خرد

کزین برتر اندیشه برنگذرد

در متون اخلاقی ایرانیان در پیش از اسلام خرد مهم ترین محور بحثهای میان بزرگان بوده است . چنانچه در اندرز آذرباد مارسپندان آمده است : این چهار چیز را در میان مردمان باید بیش از دگر چیزها بکار بست :

خرد و هنر , دیدن و دانش , توانگری و رادی , خوب گفتاری و خوب کرداری . "هنری که خرد در آن نباشد مرگ است بر تن مردمان"

شاهنامه کتابی که برترین موضوع آن پیرامون خداشناسی , خرد و فرهنگ و دانش است . فردوسی بزرگ خرد را برترین قوه انسان ساز بشریت می داند و حتی فراتر از آن می رود و خرد را نجات دهنده انسان در سرای پسین می داند . شاهنامه کتابی در راستای گاتهای زرتشت است زیرا محور گاتهای زرتشت خرد می باشد :

خرد برتر از هر چه ایزد بداد

ستایش خرد را به از راه داد

خرد رهنمای و خرد دلگشای

خرد دست گیرد به هر دو سرای

ز یزدان و از ما بر آنکس درود

که تارش خرد باشد و داد و پود

بشود که همه از بهترین دانش و خرد آگاه شویم . چرا که دانش و خردی که اهورامزدا به ما می آموزد بی گمان مقدس و سودمند است . ( سپنتمدگات , یسنای 48 , بند 3 )

کسی که اندیشه و گفتار و کردارش از روی خرد پاک و برابر با آیین اهورایی باشد پروردگار دانا به او نیروی معنوی شجاعت و رسایی تن و روان خواهد داد . ( سپنتمدگات , یسنای 45 , بند 1 )

در مجموعه ویس و رامین گرگانی آمده است در صورت وجود خرد , انسان خوب و زشت اطرافش را درک میکند و مهر و عشق این نیروی سازنده را در برخی موارد کنار می زند :

خرد باشد که خوب و زشت داند

چو مهر آید خرد در دل نماند

یا در اسدی آمده است که خرد برای پادشاه بهترین تاج و نگین ( افسر ) است و هوش ( هش ) و دانشش بهتر از لشگر و ارتش کشورش باشد  :

خرد شاه را بهترین افسر است

هش و دانشش نیک تر لشگر است

ناصر خسرو:

خرد کیمای صلاحست و نعمت

خرد معدن خیر و عدل است و احسان

به خرد گوهر گردد که جهان چون دریاست

به خرد میوه شود خوش که جهان چون شجر است

بیفزای قامت خرد و فکرت

میافزای طول پیراهن و پهنایش

عطار نیشابوری عارف بزرگ ایرانی:

ای خرد را زندگی جان ز تو

بندگی عقل و جان و فرمان ز تو

در یسنا هات 20 بند 2 کتب زرتشتی آمده است

که مرد و زن باید خود راهشان را با خرد برگزینند .

سعدی بزرگوار:

به است از دد انسان صاحب خرد

نه انسان که در مردم افتد چو دد

در اهونودگاه , یسنای 28 بند 12 آمده است

انسان از همان آغاز چه طرفدار راستی و چه دروغ , خواه دانا یا نادان بنابر ندای دل و اندیشه خرد خود به این سوی کشیده شده است . ولی خرد مقدس همواره آماده است تا کسانی را که شک دارند راهنمایی کند .

احترام به طبیعت و کشاورزی

طبیعت جایگاه بسیار والایی در فرهنگ ایرانی دارد . شوربختانه آنچه امروز در اطراف ما دیده می شود هیچ همخوانی با این باور نیاکان ما ندارد . در روستاهای ایران از کردستان و آذرآبادگان گرفته تا خراسان و کرمان و مرکزی و شمال . . . مردمان ساده و حتی به ظاهر کم دانش به احترام طبیعت پس از بدنیا آوردن فرزند یک نهال میوه در خاک می کارند . این باور نیک معنوی از یک سو برای انسان که ممکن است در آینده مقداری از مزایای طبیعت استفاده کند جایگزینی می شود تا طبیعت نه تنها به مروز زمان متضرر نشود بلکه گسترش نیز پیدا کند . از سوی دیگر ذخیره ای مادی برای همان فرزند در سنین بالاتر می باشد . درختان عموما گردو , بادام و میوهای سودمند است . زرتشت بزرگوار نخستین پیام آور صلح و خرد و یکتاپرستی جهان طبعیت را مهم ترین عامل بقای انسان می شمارند . احترام به پاسداری از آن بخشی از مشهورترین پندهای زرتشت به مردمان است .

زرتشت پیروانش را امر نمود که خاک , آب و باد را پاک نگهدارند . پاک کننده اصلی خورشید است . در مکانهایی که خورشید راه ندارد باید آتشی روشن کنند تا پاکی از وجود آتش به آن مکان راه یابد . آب را هیچکس نبایستی آلوده کند زیرا از بزرگ ترین گناهان به حساب می آید . و اگر کثافتی در آب دیدند باید داخل آب شوند و آن را بیرون بکشند . ( زرتشت پیامبری که از نو باید شناخت 211 )

چه بدحال است زمینی که زمان متمادی بدون بذر مانده است و در انتظار کشاورزی ماهر می باشد . همانند دوشیزه ای است که زمان طولانی بی فرزند است و در اشتیاق شوهر خوب است . ( وندیداد , فرگرد سوم فقره 24 )

در اوستا چنین آمده است : ای آفریننده جهان مادی , ای یگانه مقدس , چهارمین مکانی که زمین شاد  و خوشبخت است کجاست ؟ خداوند فرمود : آنجایی که گله ها و رمه ها روزبروز به حداکثر رسند . ( وندیداد , فرگرد سوم , قسمت یکم , فقره 5 )

پادشاهان بزرگ ایران احترام و جایگاه والایی را برای طبیعت و کشاورزی قائل بودند . به طوریکه هرودوت نوشته است خشایارشاه در راه سفر خود در آسیای صغیر به یک درخت سرو کهن برخورد . طوری پادشاه از دیدن این درخت خشنود شد که فرمان داد طلاهای بسیاری بر روی آن گذارند و سربازی را جهت محافظت از آن قرار داد . ( Herodottus 8:31 )

اردشیر دوم هخامنشی نیز حکایتی بسیار زییا و در خور تامل دارد : روزی لشگریان اردشیر در راه به بوستان از درختان برخوردند و شب هنگام از سرمای زیاد پادشاه فرمان داد برای گرم کردن خود مقداری از درختان را قطع کنید تا وسایل گرما مهیا سازید ولی لشگریان سرمای زمستان را به جان خریدند تا مانع ا زقطع درختان مفید شوند ( تعلیم و تربیت در ایران باستان برگ 255 )

تشویق به کشاورزی و آبادانی طبیعت و کشور از مهم ترین خصوصیات ایرانیان در آبادانی کشور است . آمده است که پولیب گفته است :

شاهان هخامنشی به مردمانی که زمینی را به زراعت گماشتند پادشاه آن زمین را تا پنج نسل پس از وی به نام او می نمودند ( ایران باستان , حسن پیرنیا برگ 1502 )

گزنفون در سال 445 پیش از میلاد درباره احترام به طبیعت در نزد ایرانیان می گوید : ایرانیان آب دهان خود را به زمین نمی اندازند . بینی خود را در مقابل چشم دیگران پاک نمی کنند .  هرگز بدن خود را با آب رودخانه نمی شورند . زیرا آب و آتش و خاک از مظاهر قدرت و نماد خداوند است در نزد ایشان . پس شخصی که بدن خود را با آب رودخانه می شورد به این معنی است که به نعمتهای خداوند بی احترامی کرده است و آب ( مایه نجات بخش زندگی ) را آلوده کرده است . در نتیجه ممکن است عده ای از آن آب بنوشند و مردمان بیمار و رنجور و از کار افتاده شوند و در نتیجه نسل به نسل ایرانی رو به زوال برود .   ( کوروپدیا , گزنفون , برگ 10 )

در فرهنگ ایرانی کودکان در سنین پایین با طبیعت , گیاهان و حشرات آشنا می شوند و این به موجب دین کهنشان است . به موجب دین ایرانی مردم باید در پرورش گیاهان مفید کوشا باشند و گیاهان مضر و حیوان موذی را براندازند . ( Dhalla,m.m Zoroasterian Civilization , Newyork )

حضرت حافظ :

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید

وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید

جایگاه والای طبیعت در آرامش بدن و روان انسان از دید خیام فیلسوف ایرانی :

ای دل چو زمانه می کند غمناکت

ناگه برود ز تن روان پاکت

بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند

زان پیش که سبزه بر دمد از خاکت

می خور که فلک بهر هلاک من و تو

قصدی دارد به جان پاک من و تو

در سبزه نشین و می روشن میخور

که این سبزه بسی دمد ز خاک من و تو

ظلم ستیزی و دادگری

ظلم ستیزی و عدالت خواهی یکی دیگر از بارزترین خصوصیات فرهنگ ایرانی است . در طول تاریخ بارها شاهد این امر بوده ایم . دادخواهی کاوه آهنگر و قیامش بر ضد ضحاک تازی نخستین نمونه این فرهنگ کهن است . از مستندات تاريخي و نوشته هاي محققان، بخصوص كاوشهايي كه از دو قرن پيش تا كنون صورت گرفته است و آثار و شواهد موجود، به خوبي معلوم ميشود كه، در ايران قبل از اسلام، قوانين و مقررات و اصولي براي تنظيم امور اجتماعي و قضايي افراد جامعه تدوين كرده بودند كه پايه اصلي آنها را عادات و سنن و رسمهاي ملي و فرمانهاي پادشاهان و قواعد مذهبي تشكيل ميداده است. در پس از اسلام نیز این امر ادامه داشت و تکمیل گشت . اين وضع در 550 پیش از میلاد ایران را با افتخار میتوان درست شبيه به قوانين فدرال و قوانين محلي ايالات متحده آمريكا در سال 2007 دانست . همچنين اين مساله محرز شده كه، در دوره هخامنشيان قوانين و اصولي مدون و غيرمدون اعم از كيفري و مدني مربوط به سازمان قضايي و طرز تشكيل دادگاهها و رسيدگي به آنها وجود داشته است و از نوشته هاي هرودت و مورخان ديگر يوناني مانند (پلونارك و گزنفون) استنباط ميشود كه در زمان هخامنشيان قوانين مدون كيفري و قوانين مدني و قوانين مذهبي وجود داشته و آن تشكيلات وسيع كه با نظم خاص اداره ميشدند بر اثر وجود مقررات بوده است.( قانون و دادگستری در ایران پیش از اسلام - احمد اشرف )

همچنین بارزترین چهره فراگیر دادگری و طلح طلبی ایرانیان را میتوان در منشور استوانه ای شکل حقوق بشر کوروش بزرگ مشاهده کرد . اين استوانه ي فرمان كورش بزرگ است كه در خرابه هاي بابل در عراق امروزی پيدا شده و اصل آن در موزه بريتانياست. اين استوانه را باستان شناس كلداني به نام هرمزد رسام در  سال 1879ميلادي كه گروه باستانشناسي انگليسي در خرابه هاي بابل كاوش هاي باستانشناسي مي كرد، در ميان ويرانه ها يافت و اكنون اصل آن در موزه بريتانيا نگهداري مي شود.اين استوانه بسيار ارجمند است، فرمان شاهنشاه ايران ، كورش است . او هنگامي كه در سال 539 پيش از ميلاد بدون جنگ و خونريزي وارد بابل گشت، فرمان داد تا اين استوانه را بنويسند.اين فرمان نوشته هاي بيشتري داشته است ولي قسمت بزرگي از آن شكسته و از بين رفته و قسمت سالم آن هم ، شكسته بوده كه به همديگر چسبانده اند و در متن سالم آن هم ريختگي هايي وجود دارد ، ولي آنچه از آن باقيمانده داراي كمال اهميت است. در اين فرمان از آزادي ، حقوق بشر، آزادي اديان و...سخن گفته شده است و به همين دليل اين نوشته نخستين منشور جهاني حقوق بشر نام گرفت. حقوقي كه امروزه پس از دوهزارو پانصد سال همه جهان آرزوي تحقق آن را در سر مي پرورانند.اهميت چنين سخناني هنگامي معلوم مي شود كه پيرامون ايران آن زمان را نظري بيفكنيم. در آن زمان پادشاهان آشور و بابل از بريدن سر و سوزاندن اسيران و درآوردن چشم به عنوان افتخارات جنگي در سالنماي خود ياد مي كردند و اعلاميه هاي آنان حاوي شرح خونريزي هاي آنان بود. مقايسه آن اعلاميه ها با اعلاميه كورش ، مقام بلند و والاي كورش و بزرگ منشی و صلح طلبی ایرانیان را به خوبي نشان مي دهد. وي به درخواست مردم بابل بدون جنگ و خونريزي وارد بابل شد و بي آنكه كسي از او برنجد فرمانروايي كرد و چنان بزرگمنش بود كه توانست افكار ديگران را هم قبول كند و آنها را در طرز فكر و انديشه آزاد بگذارد.آنان دين و آيين ديگري داشتند. او به دين و روش وآداب آنها احترام گذاشت و آزادي كامل به بابلي ها داد.متن استوانه بدین شرح است :

"من كوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه نيرومند ، شاه بابل ، شاه سرزمين سومر و اكد ، شاه چهار گوشه جهان . پسر شاه بزرگ كمبوجيه ، شاه شهر انشان ، نوه شاه بزرگ كوروش ، شاه شهر انشان ، نبيره شاه بزرگ چيش پيش ، شاه انشان . از دودماني كه هميشه از شاهي برخوردار بوده است كه فرمانروائيش را « بعل » و « نبو » گرامي مي دارند و پادشاهيش را براي خرسندي قلبي شان خواستارند . آنگاه كه من با صلح به بابل درآمدم با خرسندي و شادماني به كاخ فرمانروايان و تخت پادشاهي آنجا قدم گذاشتم. آنگاه مردوك سرور بزرگ ، قلب بزرگوار مردم بابل را به من منعطف داشت و من هر روز به ستايش او كوشيدم . سپاهيان بي شمار من با صلح به بابل درآمدند . من نگذاشتم در سراسر سرزمين سومر و اكد تهديد كننده ای پيدا شود . من در بابل و همه شهرهايش براي سعادت ساكنان بابل كه خانه هايشان مطابق خواست خدايان نبود كوشيدم . مانند يك يوغ كه بر آنها روا نبود . من ويرانه هايشان را ترميم كردم و دشواري هاي آنان را آسان كردم . مردوك خداي بزرگ از كردار پارسايانه ي من خوشنود گشت . بر من ، كوروش شاه كه او را ستايش كردم و بر كمبوجيه پسر تني من و همچنين بر همه ي سپاهيان من . او عنايت و بركتش را ارزاني داشت ، ما با شادماني ستايش كرديم ، مقام والاي او را ."

در حالی که پادشاهان هم زمان وی آنطور که در کتیبه های تاریخی موجود است با زیر دستان و شهرهای فتح شده با غارت و کشتار رفتار میکردند که نمونه بارز آن را میتوان منشور آسورنازيربال پادشاه آسور (سال 884 ق.م ) دانست که ميگويد :

" بفرموده آشور وايشتار خدايان بزرگ كه حاميان من هستند با لشكريان و ارابه هاي جنگي خود به شهر گينابو حمله بردم و آن را به ضرب يك شست تصرف كردم – 600 نفر از جنگيان دشمن را بيدرنگ سر بريدم . سه هزار اسير را زنده زنده طعمه آتش ساختم و حتي يك نفر را باقي نگذاشتم تا به گروگاني رود . كاكم شهر را به دست خودم زنده پوست كندم و پوستش را به ديوار شهر آويختم و از آنجا به شهر طلا روان شدم . مردم اين شهر از در عجز و الحاح در نيامدند و تسليم من نشدند . لاجرم به شهرستان  يورش بردم و آن را گشودم . سه هزار نفر را از دم تيغ گذراندم بسياري ديگر را در آتش كباب كردم . اسراي بيشمار را دست و انگشت و گوش و بيني بريدم و هزاران چشم از كاسه و هزاران زبان از دهان بيرون كشيدم . از اجساد كشتگان پشته ها ساختم و سرهاي بريده را بر تاكهاي شهر آويختم ."

و یا در كتيبه آسورباني پال (سال 645 ق.م ) ميخوانيم :

"خاك شهر شوستان و شهر ما داكتو و شهرهاي ديگر را به آشور كشيدم . درمدت يك ماه و يك روز كشور ايلام را با تمامي عرض آن جارو كردم . اين مملكت را از عبور حشم و از نغمات موسيقي بي نصيب ساختم . به درندگان و ماران و جانوران كوير اجازه دادم كه آن را سراسر فرا گيرند " .

نبوكد نصر پادشاه بابل ( سال 556 ق.م) در كتيبه اش نبشته است :

" فرمان دادم كه صد هزار چشم درآورند و صد هزار قلم پا را بشكنند . با دست خودم چشم فرمانده دشمن را درآوردم . هزاران پسر و دختر را زنده زنده در آتش سوزاندم . خانه را چنان كوفتم كه ديگر بانك زنده اي ا ز آنها بر نخيزد ".

همان قدر كه درجهان خبر سقوط بابل ، مركز بزرگترين و نيرومند ترين و غني ترين امپراطوري ها ، عجيب و بهت آور بود ، روش و سياستي را كه كورش پس از فتح شهر پيش گرفت و به تمامي بابل و همه مردم آن امان داد شگفت انگيز تر بود . سردار فاتح وارد شهر شد ، اما نه مانند فرماندهان فاتح پيش از خود كه با يك شكوه  فريبنده اهريمني ، به شهرها قدم ميگذاشتند ، بلكه با يك جلال و بزرگي و شكوه آسماني . نه فرمان قتل عام داد ، نه آتش به خانه اي انداخت ، نه پوست كند ، نه پسر و دختري را سوزاند ، نه چشم و زبان در آورد و نه قلم پا شكست . آرامش و صلح و آزادي عنايت فرمود ، و فرمود تا پرستشگاه ها را بسازند و اسيران را از تنگناي زندان آزاد كنند . با خود شادي به همراه آورد و باورش انسانيت بود .

سفارش فردوسی بزرگ به دادگری:

بکوشید و از داد باشید شاد

تن آسان و از کین مگیرید یاد

تو گر دادگر باشی و پاک دین

زهر کس نیابی به جز آفرین

بماند تا جاودان این گهر

هنرمند و بادانش و دادگر

بدان تا هر آنکس که دارد خرد

به منشور آن دادگر بنگرد

اگر دادگر باشد شهریار

بماند به گیتی بسی پایدار

اگر دادگر باشی و سرافراز

نمانی و نامت بماند دراز

اگر دادگر باشد و نیک نام

بباید ز گفتار و کردار کام

اگر دادگر باشدی شهریار

از او ماند اندر جهان یادگار

در زمان هخامنشيان دادگاه شاهي مركب از، هفت نفر قاضي به رياست شاه،به طور دايم برقرار بوده است. دادوران شاهي هميشه در سفر و حضر با شاه همراه بوده اند،ولي اين دادگاه در ظاهر مانند ديوان عالي كشور بود و براي مسايل مهم و رفع تعارض قوانين يا حل احكام و تفسيرهاي متناقض به كار ميرفته است و دادخواست استينافي يا فرجامي يا اعاده دادرسي به آنجا تقسيم ميشده است. به جرايم عمومي يا نظامي در دادگاههاي كه تحت نظر موبدان يا حكام تشكيل مييافته رسيدگي ميشده است.

قضاوت ديوان حرب را سپاه دادور مي ناميدند كه، به امور لشگري رسيدگي ميكرد.(افلاطون - ارسوط و حقوق در ایران باستان ) از نظر صلاحيت، در آن عصر، امور حقوقي و جزايي از يكديگر منفك نبوده اند و دادرسي كه، صلاحيت رسيدگي به دعاوي داشته است ميتوانسته به هر دو قسمت رسيدگي كند.از نوشته هاي گزنفون چنين استنباط ميشود كه، ايرانيان نسبت به اصول، عدالت، اطاعت از قضاوت و اجراي عادلانه قانون، توجه زيادي داشتند به همين لحاظ دادرسان شاهي، هيچ وقت بدون دادرسي و رسيدگي به كليه دلايل و شواهد و قراين پرونده امر و بدون شنيدن دفاعيات كامل متهم و بالاخره بدون اثبات تقصير، حكم به كيفر صادر نميكردند. از محاكماتي كه از آن دوران در كتابهاي مورخان نقل شده است آشكار ميشود كه، برخي از اصول را، در دادرسي جنايي به كار ميبردند:

- متهم با كمال آزادي مدافعات خود را به عرض هيات دادگاه ميرسانده است.

- در دادرسيهاي جنايي، مانند امروز، دادگاه حداقل، از سه نفر تشكيل ميشده است.

- شاه هيچ متهمي را قبل از دادرسي و اثبات تقصير و صدور حكم قانوني مجازات نميكرد.

- شاهنشاهان هخامنشي مايل بوده اند بيشتر دعاوي مردم از راه داوري خاتمه پيدا كند، چنان كه كوروش بزرگ ، مقرر داشته بود كه، اگر كسي محاكمهاي با ديگري داشته باشد، طرفين با توافق داوراني را معين كنند تا به دعاوي آنان رسيدگي و آن را پايان دهند.(قانون و دادگستری در ایران پیش از اسلام - احمد اشرف )

در ايران باستان مقام داوري شريفترين مقامها به شمار ميآمد. اغلب شاهنشاهان ايران خود رياست دادوران را بر عهده داشتند و شخصا به كارهاي قضايي مردم رسيدگي ميكردند. عده قضات شاهي هفت تن ( بر اساس عدد مقدس هفت ) بودند كه در تورات در كتاب استر و مردخاي نام هفت تن از دادوران زمان خشايارشا با قدري تحريف ذكر شده است.(تورات - استر باب اول )در كتاب تاريخ ايران باستان استاد پیرنیا به نمونهاي اشاره شده است كه: يكي از قضات آن زمان موسوم به سيسامنس از كسي رشوه گرفت و حكمي بر خلاف حق صادر كرده بود، كمبوجيه (دومين پادشاه هخامنشي) حكم اعدام او را صادر كرد و امر داد تا پوست او را كنده و روي مسند قضاوت انداختند و پسرش كه بعد از او قاضي شد روي همان مسند قضاوت ميكرد.

سعدی بزرگوار:

خنک ( نیک ) روز مشحر تن دادگر

که در سایه عرش دارد مفر ( جای )

نکند هرگز اهل دانش و داد

دل مردم خراب و گنج آباد

هرودوت در کتاب تاریخ هرودوت می گوید : یکی از قوانین مهم ایرانیان این است اگر خلافی از شخصی سر بزند و با اینکه گناه بزرگی نیز انجام شده باشد وی نباید به اشد مجازات و مرگ محکوم شود . مگر آنکه به خاندان پادشاهی و کشوری تجاوز شده باشد . در مواقعی که شخص را برای دادگری به محکمه می برند آن شخص را مورد سنجش قرار میدهند . اگر شخص کارهای نیکویش بیشتر از کارهای زشت اش باشد در اجرای قانون مجازات تخفیفی می دهند . اگر کارهای زشت او بیشتر از کارهای نیکویش باشد با شکایت شاکی وی را مجازات میکنند .

پرفسور گیریشمن ایران شناس نامدار در کتاب تاریخ ایران تا آغاز اسلام می گوید : در نظام شاهنشاهی ایران باستان هر شهربان دارای دبیری می بوده است که او ناظر و رابط بین او و شاه بزرگ را داشته است . در شهربانان و فرمانداراران احتمال اینکه خطایی کند و به مردم ظلم نماید زیاد بوده است . به همین دلیل هرزگاهی از طرف دولت مرکزی امپراتوری ایران افرادی به نام چشم و گوش شاه در میان عامه مردم نفوذ میکردند تا خائنین و ظالمین به مردم را شناسایی کنند این کار را دبیران کنترل کننده شهربانان نیز گزارش میکردند .

انوشیروان دادگر : بدانید و آگاه باشید که کشور با بی دینی پایدار خواهد بود و زندگی چرخه خود را ادامه خواهد داد ولی ظلم پایدار نماند و بزرگترین قدرتهای جهان را سرنگون خواهد کرد .

فردوسی بزرگ از عدالت و برابری اجتماعی مردم ایران در زمان شاهنشاهی قباد ( که بعدها اندیشه مارکسیست و کمونیست تیز از آن گرفته شد ) چنین می فرماید :

همي گفت هر كو توانگر بود

تهي دست با او برابر بود

نبايد كه باشد كسي بر فزود

توانگر بود تار و درويش پود

جهان راست بايدكه گرددبه چيز

فزوني توانگر حرام است نيز

نادرشاه افشار سمبل قدرت ایرانیان در مقابل تجاوزات افغانها , ازبکان و روسها در نامه ای تاریخی چنین میگوید :

نادر به سفیر روسیه دستور داد که شهرهای دربند - باکو - شروان - اران - ایروان - رشت - گیلان و همه مناطق قفقاز را که پطر کبیر به اشغال خود در آورده است و همچنین تاتارهای کوهستانی داغستان را که به زیر سلطه خود در آورده بود را به ایران بازگردانند . نادر با غرور تمام اظهار داشت اگر روسها از مرزهای ما عقب نشینی نکنند خود جارویی به دست میگیرد و همه آنها را از آن مناطق بیرون خواهد ریخت . ( زندگی نادرشاه - تالیف جونس هنوی - ترجمه اسماعیل دولتشاهی . صفحه 147 )

و یا نمونه ای دیگر خسرو به فرزندش شیرویه چنین نصیحت میکند به نقل از سعدی بزرگوار : در اندیشه این باش که همیشه صلاح رعیتان کشور را در نظر داشته باشی زیرا آنان از ظالمان و بیدادگران فراری هستند و به فکر نابودی ظالم در خواهند آمد . در جهان هستی برتر از انصاف و عدل چیزی نیست . مردمان جهان همگی می گذرند ولی این نام نیک است که خواهد ماند و آیندگان تو را ستایش می کنند . خدا ترسان را مامور دهقانان و مستضعفان کن زیرا آنان ظلم نخواهند کرد . مطمئن باش کسانی که فقط نفع و صلاح تو را در نظر می گیرند به مردمان جفا خواهند نمود . اگر خواهی که نامت جاودانه برای آیندگان بماند- خردمندان و نیک اندیشان کشور را مخفی مکن و آنان را به مردم معرفی کن . پادشاهان و بزرگان گذشته ایران همه رفتند و تو نیز خواهی رفت پس در اندیشه گذاشتن خاطره نیک از خودت باش . افرادی را که ذاتا بد اندیش هستند به سزای اعمالشان برسان . هنگامی که تو را داور قرار دادند و تو نیز از گناه مجرم خشمگین شدی کمی صبر و تفکر کن و اگر پسندیده بود وی را عفو کن .

در فرهنگ غنی ایرانی عرفان و خداشناسی به صورت یکی از ویژگی های بی نظیر تاریخ ایران مشهود است . به صورتیکه سازمان یونسکو هر سال در جهان نام یکی از بزرگان ایرانی را به عنوان نماد آن سال در جهان نامگذاری میکند . در میان دویست کشور جهان این برای ایران و ایرانی مایه مباهات است . برای نمونه سال 2003 سال اشو زرتشت - سال 2007 سال حضرت مولانا - سال 2008 سال رودکی سمرقندی و . . .

ایرانیان در راه سیر مسیر عرفان و سلوک , مبارزات و جانفشانی های بی نظیری کرده اند . در مقابله با ظلم و ستمهای اعراب بدوی در سالهای نخست ورود اسلام به ایران بسیار کوشش ها نمودند تا با اندیشه قرون وسطیی اعراب به مبارزه بر خیزند . یکی از این شخصیتهای مبارز فرهنگی و عرفانی حسین ابن منصور حلاج است که پس از سیر مسیر عرفان و سلوک به مرحله آمیخته شدن با ذات خداوند رسید و سپس توسط اعراب بیابانگرد به شهادت رسید . در مرحله نخست به دار آویخته شد و سپس بدنش را تکه تکه کردند . منصور حلاج نام خود را با شعار اناالحق برای همیشه در تاریخ حق طلبی ایرانیان ثبت نمود . حلاج به درستی آگاه بود که جای اصلی عاشقان بر بالای دار و مرگ در راه حق است و چنین میگوید :

محراب عاشقان بالای

دار است و به چنین محراب

مقدس کسی راه یابد که

وضو به خون خود کند

عاشقان چون نماز عشق

گزارند وضوی آن جز

به خون نکنند

و یا این سخن عین القضاه همدانی عارف برجسته ایرانی که در آرزوی شهادت در راه حق است :

ما مرگ و شهادت از خدا خواسته ایم

و آن هم به سه چیز کم بها خواسته ایم

گر دوست چنین کند که ما خواسته ایم

ما آتش و نفت و بوریا خواسته ایم

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه