مام میهن ای دیار آشتی هستی من است آنچه داشتی رهنمای ماست آنچه را که تو بر کتیبه های خود نگاشتی کوه هات پر غرور و سر بلند لاله های تو نجیب و سر به زیر مادران تو زلال آفتاب مردهات پهلوان و دستگیر بر سریر ...
... همیشه جاودان خواهم بود. دیو سپید با خود گفت: از جانم ناامیدم اگر از چنگ این اژدها رها شوم نمیگذارم کسی مرا ببیند. سرانجام به نیروی یزدان تهمتن چنگ زد و دیو را از گردن بلند کرد و بر زمین کوفت و او مرد ...
... ص123)، برخی بیتها جابهجا شده و بعلاوه، 2 بیت زیر بیش از نسخههای دیگر (جمعاً 8 بیت) و پیش از بیت 4 در بالا افزوده شده است: بیامد دمان موبد نیکخواه / بگفت آن پیام تهمتن به شاه دگر روز فرمود تا موبدان ...
... کی اسبش کی برد تهمتن بذین سان بخفت و بمرد ل لن ق لی ل3 س2 : بدینسان خالقی : بدانجا بخفت ؟ ار ل س لن ق2 لی آ ب ل2 لن2: بخفت و 41 کنون رفت بایذ ز بیجارکی ...
... شاهنامه فردوسى، مكرر از مجالس بزم و ميدانهاى رزم و راه و رسم جنگاورى و پهلوانى، سخن به ميان آمده است:
تهمتن ببردش به زابلستان نشستنگهى ساخت در گلستان
سوارى و تير كمان و كمند عنان و ركيب و چه و چون ...
... است كه راه بارش ابرها را ميبندد و مانع نزول رحمت ميشود. در اين خوان نيز رستم پديد آمدن ميش و پيدا شدن چشمه و شكست غول خشگي و رهايي از تشنگي را همه از داد خداي دادگر ميبيند: تهمتن سوي آسمان كرد روي ...
... به میدان نمیروی وبه یاوه سرایی های این جوان پایان نمیدی؟ تهمتن به آرامی سری تکان داد وبر رخش نشست و روانه ی میدان شد. چون به نزدیک برزو رسید ازدلاوری وپهلوانی او درشگفت ماند. برزو بادیدن رستم پرسید:بگو ...
... شهرشدند . چون به پایتخت رسیدند ، مردم به پیشواز آمدند ، شادمانی کردند و کیخسرو رستم را استقبال کرد . به رسم، زعفران و مشک و عنبر و سکه های پول بر تهمتن نثار کردند . جهان پهلوان از اسب فرود آمد ، نزد کیخسرو ...
... تهمتن به گرز گران دست برد بزرگش همان و همان بود خرد چنان شد درودشت و آوردگاه که شد تنگ بر مور و بر پشه راه ز بس کشته و خسته شد جوی خون یکی بیسر و دیگری سرنگون چو آن بخت تابنده تاریک شد همانا به شب ...
... آرد به خم (1/77) 9- اصلاح قوافي تهمتن بپوشيد ببر بيان نشست از بر اژدهاي دمان نشست از بر اژدهاي ژيان (1/108) پر از خرمي بد روان مهان از آواز مرغ و تك آهوان پر از خرمي بد روان گوان (1/99) همي گفت بي ...
... کیخسرو است شاه و همام است زال زر مهلان او تهمتن توران ستان ماست .... رستم توران ستان است این خلف کز فر او الدگز را ملک کیخسرو میسر ساختند گر آن کیخسرو ایران و تور است چرا بیژن شد این درچاه یلدا ...
... اشكبوس را به ريشخند ميگيرد و بدينگونه روحيهي او را خراب ميكند: بدو گفت خندان كه نام تو چيست/ تن بي سرت بر كه خواهد گريست تهمتن چنين داد پاسخ كه نام/ چه پرسي؟ كه هرگز نبيني تو كام مرا مام من نام ”مرگ ...
... . تهمتن نیز از همین ریشه است به معنی بزرگ پیکر و قوی اندام و در حقیقت تهمتن معنی کلمه ٔ رستم است . بنابر آنچه گفته شد رستم یعنی کشیده بالا و بزرگ تن و قوی پیکر... نام جهان پهلوان ایرانی پسر زال پسر سام ...
... آنكه در هفتخان ميشي پديدار گشته و رستم را به چشمة آب راهنمايي ميكند و او را از مرگ حتمي نجات ميدهد، از زبان رستم آمده است: تهمتن سوي آسمان كرد روي چنين گفت كاي داور راستگوي هر آن كس كه از دادگر يكخداي ...
... تا به مبارزه با اشکبوس رود . رستم ناراحت و خشمگین شدکه چرا پس از فرار رهام دیگری به مبارزه با دشمن نمی رود تا سپهبد پیر ایران به میدان نرود که فردوسی از زبان رستم چنین می گوید : تهمتن برآشفت و با طوس ...
... : تهمتن برآشفت با شهریارکه چندین مدار آتش اندر کنار همه کارت از یکدگر بدتر استتو را شهریاری نه اندرخوراست *** بدو گفت هومان که ای شهریاربراندیش و آتش مکن در کنار دامن یک اندر دگر بستن = یاور و همپشت شدن ...
... که بسیار تشنه و هیجان زده شده است سپاس خدا را به جای می آورد : تهمتن سوی آسمان کرد روی چنین گفت کای داور راستــگوی هران کس که از دادگر یک خدای بپیچد نیارد خـــــــرد را به جایج برین چشمه آبشخور میش نیست ...
... تهمتن گز اندر کمان راند زود بدان سان که سیمرغ فرموده بود بزد راست بر چشم اسفندیار سیه شد جهان پیش آن نامدار خم آورد بالای سرو سهی از او دور شد دانش و فرهی نگون شد سر شاه یزدان پرست بیفتاد چاچی ...
... تهمتن کشور ستان به جاست ایران به جاست تا که بلند آسمان به جاست یعقوب اگر نماند، نمویم به ماتمش پاینده باد کشور ایران و پرچمش صلح شما کجا؟ سخن جنگ ما کجا؟ این مدعا کجا رود آن مدعا کجا؟ آری خوش ...
... پیغام صلح ازگرسیوز ، به وی گفتند یک هفته دیگر جواب ترا خواهیم داد . تهمتن بدو گفت یک هفته شاد / بباشیم تا پاسخ آریم یاد بدین خواهش اندیشه باید بسی/ همان نیز پرسیدن از هر کسی سیاوش با رستم مشورت کرد و رستم ...
... از کینه برون آید
امیدی نیست
دلم لبریز اندوه و سرم سنگین و غم دارم
که اینک هم سر آمد خوان هشتم
لیک ! بی رستم
مر آن رستم به چاه نابرادر مرد
تو رستم باش تهمتن باش ...
... رستمی؟ - شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت دستگیر ار نشود لطف تهمتن چکنم ● رستم ، تهمتن در دو بیت زیر حافظ با زیرکی و مهارت خاص خودش ، هم به داستان بیژن و اسارت وی بدست شاه ترکان و زندانی بودن او ...
... بخت بدو نـازد و لشکر وتاج و تخت در داستان سیاوش نیز بساط ساغر و صهبا به مناسبت های خاص گسترده می شود و نخستین شراب در این داستان آن گاهی است که تهمتن غیرتمند به همراه سیاوش از زابلستان بر گشته و بر کاخ ...
... در جام گيتى نما نگريست به رستم پهلوان چون قاصدى تيز رو به نزد تهمتن مىرود و او را از وقايع با خبر مىسازد و از مكان بيژن مىگويد كه در روز هرمز فرودين شاه بر جام گيتى نما نگريست و بيژن را در بند تورانيان ...
... همه و همه نماینده سرشت این پهلوان تهمتن است. در واقع رستم آخرین امید و نجات بخش موعود ایرانیان بود که تنها هنگام پیشامدها و خطرها و آسیب های بزرگ پدیدار می شد و پس از دفع خطر به جایگاه خود باز می گشت و ...
... زير را ميخوانيم، او هجوپرداز است: تهمتن چو بگشاد شلوار بند به زانو درآمد يل ارجمند و اهاجي او چنان است كه از شدت ركيك بودن، نميتوان تمام آن را ذكر كرد. آنچه گفتيم تنها محدود به شعراي متقدم نيست. ...
... ايران دست و پاى خود را گم كردهاند. همى اين بدان، آن بدين گفت زود تهمتن چو از خيمه آوا شنود به دل گفت كاين رزم اهرمن است نه اين رستخيز از پى يك تن است رستم و سهراب از لشكر كناره مىگيرند ...
... خویش، سیاوش را به سوی مرگ فرستاده است– از شبستان شاهی، گیسوكشان، به درمیآورد و در برابر دیدگان كاووس، كه «بر جای نمیجنبد»، او را با خنجر به دو نیم میكند. تهمتن برفت از بر تخت اوی سوی خان سودابه بنهاد ...
... است بزرگ. بعلاوه فردوسى كه توانسته است در رزمگاهها و شرح دليريها و مردانگيها و نمايش غريو تهمتن- از لحاظ آهنگ و تصاوير- صلابت پولاد و سنگينى و عظميت صخرههاى بزرگ را با نهايت هنرمندى در سخن خود جلوهگر ...
... ز دهلیز پرده سرای برآمد خروشیدن کرنای تهمتن میان تاختن را ببست برآن باره تیزتک بر نشست (د 3، ص 247) دراین جا به روشنی دیده می شود که روز هنگامه کار و کوشش و نبرد و شب زمان آرامی و کامجوئی و خواب است. ...
شهين كريمي ـ كارشناس ارشد ادبيات فارسي
مقدمه:
مقاله ی حاضر با هدف شناخت «خان هشتم» در شاهنامه فردوسي، به زبان ساده تدوين شده است. در اين مسير، از چگونگي گرفتار شدن رستم به دست برادرش شغاد بدانديش ...
... پیش اسفندیار ... ...تهمتن گز اند کمان کرد زود بدان سان که سیمرغ فرموده بود بزد تیر بر چشم اشفندیار سیه شد جهان پیش آن نامدار خم آورد بالای سرو سهی ازو دور شد دانش و فرهی... وبدین سان یکی از برجسته ترین ...
... یافتم کافریدست بخت ب 2116ص4 ü فر را یزدان می دهد : به موبد چنین گفت بهرام گور که یزدان دهد فر و دیهیم و زور ب2211ص1710 - رستم بعد از خراب کردن دژ کافور مردم خوار می گوید : تهمتن چنین گفت کاین ...
... تهمتن: گر بديدي تهمتن يك حمله تو روز رزم پيش تو هرگز نبردي نام مردي تهمتن(ص316) رستم و نبرد مازندران: نكرد رستم دستان ز بهر كي كاووس به روز قهر مازندران نبرد چنين(ص338) رستم و سهراب: ...
... پس سياوش دست پروردهى رستم است و دليرى وخوى و منش پهلوانان را از او آموخته است و درحقيقت شخصيت محبوب رستم را بنحوى در وى جلوه گر مى بينيم. بى سبب نيست كه سرانجام تهمتن به كين خواهى او توران را ويران مى ...
... باز يافته و به ايران آورده بود. گيو نيز پس از رستم در پهلوانى نظير نداشت و داماد تهمتن بود. حتى رستم وى را به دامادى بر طوس ترجيح داده بود. بيژن پسر گيو هم از دلاوران نامبردار بود. كوشش اين خاندان در دفاع ...
... با زال سپيد موي ، اينك مي رسند . چون اين آگاهي رسيد تمام موبدان و همه آن كسان كه از نژاد زرسپ بودند ، بر اسب نشسته به سوي تهمتن شتافتند . همه لباس هاي زرين و سيمين پوشيدند . درفش كاوياني را بال ها ...
... گذراندند و كاخ را بر هم زدند . افراسياب كه وضع را چنين ديد از بيم جان از كاخ گريخت . آنگاه تهمتن وارد كاخ شد و با يارانش آنچه گنج و دينار و اسب گرانمايه با زين زرين بود از ايوانش برداشتند و به سوي لشكريان ...
... تن ز هم سرزمینان نا هموطن به ملک ادب از ادب دورها شعار افرینان شیپورها صباح دروغین بی بامداد تهمتن فریبان نسل شغاد دل ازرده بودم به دور از وطن ز بی قاف گفتار حرمت شکن شبی چشم خود شسته در اشک و ...
... لعل شد پر ز در به کام صدف قطره اندر چکید میانش یکی گوهر آمد پدید بدانست رستم که او بر گرفت تهمتن به دل مهرش اندر گرفت ملک الشعرای بهار ، در مقاله ای درباره شعر خوب چنین نگاشته اند : « ...
... مگذار.» اي فرزند. تهمتن بر انگيخته از پيام كاوس، سوار بر رخش به سوي نبرد گاه شتافت و در برابر دشمن ايستاده ، مبارز طلبيد و اما هرگز كسي را ياراي پيش آمدن نبود و رستم دلاور تا ناپديد شدن خورشيد در افق ...
... شب رستم پس از آنکه روز را با دوستان به باده گساري بسر آورده بود در خيمه خود خفته بود. ناگهان خروشي برخاست. تهمتن از خواب برجست و شنيد که پيل سپيد زال از بند رها شده و به جان مردم افتاده. بي درنگ گرز نياي ...
... ببر بیان را چگونه پیاده به مازندران میکشیدم ؟» این بگفت و دوباره بخفت و تا بامداد برآسود.
خان دویم : بیابان بی آب
چون خورشید سر از کوه بر زد تهمتن برخاست و تن رخش را تیمار کرد و زین بر وی گذاشت ...
... پدر خواست كه او را به جنگ افراسياب بفرستد: پدر همداستان شد و او را نواخت و دلشاد گشت, رستم را خواند و سياوش را به او سپرد. تهمتن با جان و دل پذيرفت. شاه در گنج گشاد و شمشير و گرز و سنان و سپر و دليران ...