فر در شاهنامه

فرّ در شاهنامه ی فردوسی  با همه ی  تجلیات گوناگون و مظاهر مختلف خود فقط  یک صفت تغییر ناپذیر دارد  و آن اینکه " چیزیست خدایی  " و این چیز خدایی  گاهی به صورت  نور از چهره و دیدار پادشاهان و موبدان و  پهلوانان می تابد و زمانی  به صورت نیرویی  در بازوان رستم سمبل تمام نمای قدرت ملی پیکار با گردن کشان و دشمنان شاهنشاهی ایران زمین پدیدار  می شود و لحظه ای  به شکل یک اندیشه ی  خدایی  در پیدا کردن رازهای  سر بسته ی دنیای  زندگی  انسانها و حتی در هم شکستن جادو ها یعنی دیوار  ها و مرز های  مانع حرکت و پیشرفت جلوه می کند و این چیز با  در بر داشتن مفاهیم عظمت و شکوه آئین و شرف و سنگ و وقار  به هر صورت و شکلی ظاهر باشد  مظهر و تجلی گاه آن " انسان  یا هر موجود دیگر  "  از صفت زیبایی  برخوردار است و بقول خواجه ی غزل سرای  شیراز " آنی  " دارد  . می  توان در یک عبارت گفت  : فرّ یک فروغ ایزدی  است که به دل هر کس بتابد  از همگنان خود برتری  می یابد و از پرتو  این فروغ  است که شخص  به نیروی  بالاتر  از حد انتظار می رسد .

و در این جا ما به معانی  مختلف و کاربرد های  مختلف " فرّ " می پردازیم  !

فرّ در نامه های  باستانی  و اشتقاق  آن 2

وجه تسمیه فر در زبان اوستایی  به صورت xvar∂nah اسم است به معنی شکوه - درخشش  و مجد  و عظمت است و در  سانسکریت به صورت svarnara    و در پهلوی  xvarrah و در فارسی  جدید xvarrah و  xurrah  وfarrah  آمده است .

و در زبان آسی   به صورت farn   و همچنین در اوستا به صورت فره ایرانی  1-xvar∂no          airyan∂m    و 2-kavaem xvar∂n 12o' type="#_x0000_t75">    ( فره کیانی  ) و در فارسی   نیز far   و farah   آمده است هرودت می نویسد  : فرن خس  pharneches   هنگام لشگر کشی خشایار شاه در شهر سارد  از اسب به زمین افتاد  و مرد ( 480  ق. م ) به صورت اسم خاص  در کتیبه بیستون vindafarna    آمده است و به عنوان نام یکی از سرداران داریوش  همچنین از اسم شهر ها مانند اردشید  خره  - کواذخره  یا قباد فره  و نام آتشکده فرن بغ در فارسی  که دارای قرائت یادگار  آن دوره از تاریخ است  .

در پلهلوی  از  واژه ی  آرامی  xvarrah  - farrah =GDH    استفاده شده است و به معنی  مجد و  جلال و شکوه است در کارنامه اردشیر بابکان هم می خوانیم  ( فصل 7 فقره  9-6 ) چون  فر  کیان  با اردشیر  بود اردشیر پیروزی یافت و اردوان را کشت و همه بارو بنه و خواسته او بدست اردشیر افتاد  و دختر اردوان را به زنی گرفت و دیگر باره به پارس  برگشت  و شهری  ساخت نامزد به اردشید ( اردشیر خره ) و در  گاتها  xvarana برای  جاماساب به صورت صفت استعمال شده و به معنی  درخشان و نیک بخت و سعادتمند  است . در روی  مسکوکات شاهان یونانی  باختری  صورتی شبیه tyche  = تیخه الهه نیک بختی  نقش  بسته و زیر آن pharro   فر نوشته شده است .

دهنده   فرّ کیست  ؟

ü فر کیانی را ایزد می دهد : که جاوید باد آفریدون گرد که فر کیی ایزد او را سپرد ب 656 ص97
ü آفریننده ی بخت ، تخت می دهد :
چو بر تخت بنشست بهرام گور   

به شاهی برو آفرین خواند هور

از آن پس  چنین گفت کین تاج و تخت

ازو یافتم کافریدست بخت

ب 2116ص4

ü فر را یزدان می دهد :
به موبد چنین گفت بهرام گور 

که یزدان دهد فر و دیهیم و زور 

   ب2211ص1710

- رستم بعد از خراب کردن دژ کافور مردم خوار می گوید :
تهمتن چنین گفت  کاین زور و  فرّ

یکی خلعتی باشد از دادگر

شما سر به سر بهره دارید  ازین

نه جای  گله است از جهان آفرین

   6،1075- 1024

- انوشیروان فر و فرهنگ ورای را از کردگار می داند :
ستایش  همی  کرد  بر کردگار  

که ای برتر از گردش  روزگار

تو دادی  مرا فرّ و فرهنگ ورای   

تو باشی  بهر نیک و بد رهنمای

ب 2338،9 ص 2443

- فرّ فروزان است و فروزنده ی فر خدایی است که آفریننده ی همه چیز است :
نخستین بر آن آفرین گسترید /که چرخ و زمین و زمان آفرید

نگارنده ی  هور و کیان و ماه

فروزنده ی فر و دیهیم و گاه

  ب 789،90   ص  2365

طبق آنچه که گفته شد در سر تا سر  شاهنامه مثال های فراوانی  است که فرّ را نشانه عنایت خداوند  می داند و کسی  که لیاقت این عنایت را داشته باشد  مورد لطف ایزد قرار گرفته  و این نور  در او تابیده می شود ،  و به قدرت و خواست خداوند می تواند آن کند  که خدا  می خواهد  و سرنوشت رقم زده است تا با دست او این کار صورت گیرد .

به همین جهت است که فرّ و دارنده ی  فرّ در شاهنامه ستایش  می شود  .

- ز گیتی پرستنده فرّ نصر ز بد شاد در سایه ی شاه عصر ب13 ص229

- گیومرث به علت داشتن فرّ مورد ستایش جانوران از دد و دام و انسان بود که همه پیش او سجده می کردند
دد و دام  هر جانور  کش  بدید  

ز گیتی  به نزدیک او بگروید

دو تا می شدند ی  بر تخت اوی

از آن بر شده فرّه بخت  اوی

ب 14-6  ص 14

- زمانیکه جمشید تاج بر سر می گذارد ، دیو و مرغ و پری به علت کمر بستگی وی با فرّ پرستش و فرمانبری او را گردن می نهند و همه بنده ی او می شوند :
کمر بسته با فرشا منشهی     

جهان سر به سر گشت او را رهی

زمانه بر آسوده از داوری  

بفرمان او دیو و مرغ  و پری

فرّ  چون نیروی خدادادی  است پس  گشاینده ی  هر رازی  بود .

فرّ کیانی  رهبر و رهنما و به قول سالکان راه حق  و عارفان مشرب  عرفان موجب  کشف و شهود  است و این همان تابنده نوری  است که در دل  خود فردوسی  وجود داشت و رهبر و رهنمای  او بود .

فردوسی در پادشاهی هوشنگ یاد آور می شود  که هوشنگ چهل سال پادشاهی  کرد و به دانش آهن از سنگ جدا کرد  و از  آهن تبر  واره و تیشه ساخت و به فرّ کیانی  رنج را کوتاه کرد  .

چو این کرده شد  چاره آب ساخت  

ز در یابد  آورد  و هامون انداخت

به جوی  و به رود  آب را راه کرد

فرّ  کیی  رنج کوتاه کرد       ب2018 ص 11

فرّ یزدان موجب و مایه ی اطلاعات و آگاهی ها و دانش های انسانی است ، همان چیزی  که عارف ربانی  باخود  دارد و  حافظ  معتقد است که آن در دل اوست سیاوش نیز می گوید  از راز  چرخ آگاه هستیم و آگاهی از فرّ یزدان می دهم  .

من آگاهی از فرّ یزدان می دهم

هم از راز  چرخ  بلند آگهم       623 ، 1777

فرّ راهنمای  کیخسرو  است و او راز  ها می گشاید  و از رود می گذرد و جادو ها  را از بین می برد  و قلعه اهریمنان و دیوان را در هم می ریزد چنانکه در خراب  شدن باره دژ بهمن می گوید  :

جهان شد  بکردار  تا بنده ماه   

بنام جهاندار  و از فر شاه

چو آگاهی  آمد به ایران ز شاه

از آن ایزدی  فر و آن دستگاه

761 و 7-1396

غیب دانی  و کشف اسرار ستاره شناسان نیز از فر  آنان است ،  چنانکه یزد گرد  برای دانستن اختر  و بخت بهرام پسرش  انجمنی  از ستاره شناسان ترتیب می دهد  که یکی از آنان دارای  فرّ و هوش  بود و اسرار  را می  دانست  .

یکی  مایه  ور بود  با فرّ و هوش  

سر  هندوان بود و نامش  سروش

2078  و 35

معانی مختلف فرّ :

البته در شاهنامه  فرّ دارای  معانی  مختلف  می باشد  که در اینجا بعضی از موارد  را به اختصار  توضیح می دهیم .

1-به معنی  شکوه و زیبایی  و هوش و آئین که در پادشاهی  گرشاسب پسر  زو می  گوید  :

پسر بود زو  را یکی  خویش کام    

پدر کرده بودش  گرشاسب نام

بیامد نشست از بر تختگاه        

به سر بر نهاده آن میانی  کلاه

چون بنشست بر تختگاه پدر    

جهان را همی  داشت با زیب و فرّ

2-به معنی  نیرو  و زور است   : وقتی  که برای  اولین بار رستم می خواهد به جنگ برود  تقاضای اسبی  که تاب  کشیدن فرّ و برز او  را داشته باشد .

3-به معنی  هوش  و رای تدبیر  است :   زمانی  که کاووس  در زندان مازندران بود سپاهیانش  می گویند  هوش و فرّ و خرد  کاووس  از سرش  رفته است  .

4- به معنی  دانش  و آبرو : زمانی که فرنگیس  کیخسرو را به دنیا می آورد .

بیامد بگفتش  به افراسیاب    

که ای شاه با دانش  و فر و آب

من این کودک خرد با فرهی    

بیاوردم اینک چه فرمان دهی

5-به معنی  اختر  : در شکسته شدن ایرانیان به جنگ ترکان ، بیژن از فریبرز  اختر کاویانی  را می خواهد که به پیش  گودرز  پیر ببرد  تا ایرانیان به دور  درفش  گرد آیند و مقاومت کنند ،  فریبرز  به بیژن بانگ می زند  که شاه درفش  را به من داده است و از در تو نیست .

6- به معنی  تاج  و  بخت : کیخسرو  به شاه  مکران می گوید  :

جهان روشن از تاج و  بخت من است   

سر مهتران پای  تخت من است

7-فرمان دادار   :  هم چنانکه کمر بستگی   به فره ی  یزدان موجب فتح و پیروزی  و شکست ناپذیری  است چاره گر  کمر بسته به فرمان  دادار   نیز پیروز  و فره مند  است .

از ایران بیامد  یکی چاره گر     

به فرمان دادار  بسته کمر

از  پدر  ترا با پسر در نهان       

سوی رود جیحون برد ناگهان

نشانند  بر تخت  شاهی   ورا      

بفرمان بود    مرغ و ماهی  ورا

کاستن و تیره شدن فرّ  :

هم چنانکه با پالوده گشتن از بدیها و گرویدن به نیکی ها فر می تابد  بر عکس  با روی  آوردن کیان  و شاهان ایرانی  به کارهای  بد و  در نتیجه عدم توجه به  نیروی  یزدان   " فرّ " کاسته می شود   و در صورت تکرار  گناه و سر پیچی   از فرمان خداوند ی فرّ گسسته  و سرانجام تیره می شود  هم چنانکه جمشید با آن همه جلال و شوکت که دد و دام  نیز برابر  فرّ او سر فرود می آوردند به همین سرنوشت شوم دچار و پس از صد سال پنهان شدن به دریای  چین به چنگ ضحاک گرفتار  و  کشته می شود .

گرایدون که دانند  من کردم این  

مرا خواند  باید  جهان آفرین

همه موبدان سرفکنده نگون   چرا کس  نیارست گفتن نه ،

چو این گفته شد  فر یزدان از وی

گسست  و جهان شد پر از  گفتگوی  ص27ب7-75

پس از آنکه دو شصت سال از پادشاهی  منوچهر  گذشت ستاره شناسان بر وی  گفتند  که فرّ  شاهنشاهی  تیره خواهد شد  یعنی زنده بودن مستلزم وجود  فرّ است و با از بین رفتن فرّ و تیره شدن آن صاحب فرّ دیگر  زنده نیست .

بدادند  زان روز  تلخ آگهی

که تیره شود  فرّ شاهنشاهی

ص240ب1997

فرّ با پیری  و بی دلی  از میان می رود ستم به کیخسرو  می گوید  کاوس پیر و بی دل شده فرّ و هنر  و نام از وی  افتاده است  .

چو کاوس  شد بی دل و پیره سر

بیفتاد از و نام و فرّ و هنر   ص782ب267

خونرزیزی  و ستمکاری  فر یزدان را می برد  فردوسی  پس از مرگ افراسیاب می گوید  :

سپهبد  که با فر یزدان بود     

همه خشم او بند و زندان بود

چو خونریز گردد  بماند  ترند

مکافات یابد  ز چرخ بلند

ص1396 ب5-2394

با کژی  و نا بخردی  فرّ ه ی  ایزدی  می گسلد   . کیخسرو   پس از پیروزی  بر افراسیاب می گوید  نباید که بد منش و نا سپاس باشم که فرّه از من می رود  :

به یزدان  شوم  ناگهان ناسپاس

بروشن روان اندر آرم هراس

ز من بگسلد  فره ی ایزدی    

گرایم به کژی و نا بخردی

وزان پس بدان تیرگی بگذرم

بخاک اندر آید سر و افسرم  ص1405 ب73-2468

فرّ نمود های  دیگر نیز دارد به جز آن نور و توانی  که در اختیار  پادشاه می گذارد  بر افراد دیگر  نیز تجلی  می کند .

مانند  : فرّ رستم ، فر در موبدان و دبیران و فرّ زنان و فرّ فرزندان و فر بیگانگان . در اینجا نمونه هایی  را به اختصار می آوریم :

فرّ رستم :

همین فرّ فر ایزدی  که موجب  یک عمر پیروزی  و هنر نمایی  و جادو شکنی  رستم گردیده است . این فرّ یزدان بود که در بازوان نیرومند  او با کشتن پیل سپید آغاز می شود  و به عنوان سمبل قدرت ملی  در میدان مبارزه با بیگانگان و گردنکشان ، نگهبانی  فرّ شاهنشاهی  و سلسله ی کیان ایران می گمارد  و تا زمانی  که این وحدت و اتحاد  پا برجاست پیروزیها و شادیها در این مرز  و بوم سایه گسترده است و رستم به کوه سپید  می رود  رخش  را می گیرد  ،  کیقباد را از  البرز کوه می آورد ،  با افراسیاب جنگ می کند  برای  کشتن دیو سپید  از هفت خوان جادویی  که برای او گسترده بودند می گذرد  کاوس  را از بند دیوان رها می کند  . با  تورانیان می جنگد  و تمام این پیرزویها را ادامه پیدا می کند  تا اینکه این نیروی  شکست ناپذیر  مرتکب  گناه می شود  و آن رزم او با اسفندیار  است که با این پیکار  زنجیر  وجدت ملی  گسسته می شود و رستم برای ادامه حیات و حفظ  غرور  پهلوانی  خود  آیین ملی  و باستانی  ایران زمین را به چاره گری سیمرغ زیر پا گذاشته با کشتن شاهزاده ی  شوم بخت شده به حیله ی  برادر  خود در  چاه شاه کابل جان می دهد  و کشور کیان سرانجام دچار حمله ی  اسکندر می شود  .

فردوسی  در زادن رستم می گوید:

به یک روز ه گفتی  که یکساله بود  

یکی  تو ده ی  سوسن و لاله بود

بخندید از آ« نچه سرو سهی  

بدید   اند  رو فر شاهنشهی

بگفتا برستم غم آمد به سر   

نهادند رستمش  نام پسر

ص224ب6-1704

فرّ در موبدان و دبیران :

نور و نیروی  الهی  در وجود  موبدان و دبیران متجلی می شود  و همین نور  است که موجب می شود  آنها از آینده با خبر  شوند  و در کارهای  مهم به پادشاه کمک می کنند مانند ایزد  گشسب و بر ز  مهر و ماه آذر از دبیران انوشیروان

سه مرد از دبیران نوشین روان   

یکی پیر دانا و دیگر جوان

چو ایزد  گشسب و دگر بر ز مهر    

دبیری  خردمند و با فر و مهر

سه دیگر  که ماه آذرش  بود نام  

خردمند و روشن دل و شادکام  ص70ب5-63

فردوسی  در پادشاهی  هرمز  از پیر جهان دیده ای به نام ماخ داستان بر تخت نشستن هرمز  را می پرسد  و یا د آور  می شود  که این مرد  سخندان با فر و با برگ و شاخ بود  :

یکی  پیر بود  مرز بان هری   

پسندیده و دیده  از هر دری

جهان دیده ای نام او بود   ماخ

سخندان و با فر و با برگ و شاخ

ص 2567ب6-15

فرّ زنان :

در شاهنامه مواردی  مشاهده می شود  که زنان از فر خود یاد می کنند  با این همه به نظر می رسد فردوسی  در این حماسه ی  ملی از فرّ زنان و کمر بستگی  آنان به صراحت نام نمی برد و شاید به پیروی  از آداب و رسوم زمان خود  زنان را از فر یاری  دهنده و نیرو بخش  بی بهره دانسته است اگر  چه زنان شیر دل و جنگ آوری  چون گرد آفرید در سپاه ایران بوده است  که هنگام رسیدن سهراب به دژ سپید  سهراب را به نبرد و مبارزه دعوت می کند باز از فرّ او سخنی  نمی گوید  . هم چنین در پادشاهی پوران دخت و آزرم دخت  نیز چیزی  از فرّ آنان نمی گوید  .

به طوری  که گفته شد  در شاهنامه مواردی  می  توان یافت که زنان از فرّ خود سخن می گویند و با فرزندان ایشان از فرّ مادران خود یاد می کنند  البته نا گفته نماند که در این موارد  نیز فرّ به معنی  نیروی  خدایی  یا زور پهلوانی  نیست بلکه مفاهیم و معانی  زیبایی  و تابناکی  و رسم و آیین و ... را در بردارد  . برای  مثال می توان نمونه هایی  را یاد آوری  کرد  .

- اسکندر به شهر هروم که شهر زنان بود می رود و نامه ای به دارنده ی مرز هروم می نویسد و می خواهد آیین و فر آنان را ببیند .
ببینم تاچیست آیین  و فرّ  

سواری  و زیبایی  و پا ی و پر

ز کار ورزه تان بپرسم نهان  

کسی  بی  مرد  زن چون بود  در جهان

اگر  مرگ باشد  فزونی  ز کیست  

ببینم که فرجام این کار  چیست    ص1884 ب 22-1320

- زال به نزد رودابه آمده از زیبایی و روی موی و فر و زیب او اندر شگفت مانده است .
شگفت اندران مانده بد زال زر   

بدان روی  وآن موی و آن زیب و فرّ

- ص166 ب 667

- شاه یمن وقتی دخترانش را به عقد سه پسر فریدون در می آورد در انتهای داستان فردوسی اشاره می کند که فرزند چه دختر و چه پسر چنانکه دارای آیین و فر باشد گرامی است
چو فرزند باشد  به آئین فر

گرامی بدل بر چه ماده چه فرّ

-ص74ب234
- در داستان نوشزاد پسر انوشیروان که به آیین مادر می گراید و می گوید من از فرّ و دین مادر بر نمی گردم ، فردوسی می گوید :
مرا دین کسری  نباید همی    

دلم سوی مادر گراید،همی

که دین مسیحا شد آیین اوی

نگردم من از فرّ و از دین اوی

ص 2363  ب 4/923

فرّ فرزندان :

فرّ ایزدی  با نیک نامی و دادگری  و تهذیب نفس  ظاهر  می شود  ولی  فرّ کیانی  و پهلوانی  را فرزندان شاهان وردان ایران با خود به دنیا می آورند و به نژاد  آنان بستگی  دارد . به طوریکه فرزند وارث  فرّ ه ی  پدر است اگر  چه مادر  از نژاد شاهان نباشد  .

گیومرث  نخستین پادشاه ایران دارنده ی  فرّ ه ی  بخت بود پسرش سیامک به دست  دیو تباه  می گردد و هوشنگ پسر سیامک فرّ کیانی  را از  پدر به ارث می برد .

دو  تا می شدند  بر تخت اوی  

ازآن بر شده فرّ ه بخت اوی

ص15 ب 35

نوذر و زرسپ دو فرزند  منوچهر  نیز دارای  فر و دین بوده اند .

ز زابل به شاه آمد این آگهی  

که سام آمد از کوه با فرّ هی

منوچهر را بد در پور  گزین    

دلیر و خردمند و با فرّ و دین  

ص 140 ب14-212

زال زر با اینکه بر تیغ کوه و نزد سیمرغ پرورش یافته است دارای فرّ کیانی  است که از  پدر خود سام به ارث  برده است چنانکه منوچهر  در موقع آوردن زال به پیشگاه وی  به سام می گوید  زال فرّ کیان و چنگ شیر دارد .

بخیره میازارش  از هیچ روی  

کس  شادمانه مشو جز بدوی

که فرّ کیان دارد و چنگ شیر   

دل هوشمندان و فرهنگ پیر

ص 142 ب9-238

کیخسرو پسر سیاوش  هنگام زادن از مادر  دارای  فرّ شاهی  بوده است .

به طور کلی  فردوسی  معتقد است فرزند  فرّ را از پدر خویش  دارد  و چنانکه  فرزندی فرّ و نام پدر  را بیفکند او بیگانه است در پادشاهی  کیکاوس  می گوید  :

پدر  چون به فرزند  ماند جهان

کند آشکارا بر و بر جهان

گر او بفکند فرّ و نام پدر

تو بیگانه خوانش  نخوانش پسر

ص316ب8-247

فرّ بیگانگان :

شاعر حماسه سرای  ملی در کتاب  بزرگ شاهنامه به ندرت از فرّ بیگانگان سخن می گوید  و فرّ شاهان توران و چین و روم و هند را اغلب  از زبان سرداران و لشگریان بیگانه مورد بحث  قرار می دهد  و گاهی برای بیان این نیروی یزدانی  از استعمال کلمه ی  فرّ خودداری  کرده و واژه ها ی  بخت و برز  و بالا و جز آن را به کار می برد .

فردوسی معتقد  است فرّ ه مخصوص ایرانیان است و جز شاهان ایران کسی  را فرّ و تاج شایسته نیست چنان که رستم بر سپاهیان خاقان چنین بانگ می زند و می  گوید شما را با تاج و فرّ چکار است ؟ همه دستها سوی بند بیاورید  که تاج و نگین بهر شاه ایران است و همین زنده بودن برای شما بس است .

به ایران سزاوار  کیخسرو ست

که او در جهان شهریار نوست

شما را چه کار است با تاج و فر

بدین زور و این کوشش  و این هن

همه دستها سوی بند آورید  

میان را بخم کمند آورید  

ص 998 ب3-660

با اینهمه شاهان غیر ایرانی مخصوصاً کسانی  که از نژاد شاهان ایرانی  بوده اند گاهی  با صراحت دارای  فرّ هستند و فرّ مند نامیده شده اند که به نمونه هایی  اشاره می کنیم .

- دهقان پیر به فردوسی می گوید از نامداران با فرّ و داد جهان گذشته از کسری انوشیروان به گنج و نژاد و مردان جنگی هیچ کس مانند خاقان چنین نبوده است :
که از نامداران با فرّ و داد    

بمردان چنگی و گنج و  نژاد

چو خاقان چنین کس نبود از جهان

گذشته از کسری  بگرد جهان

ص245 ب69-1768

- هنگامی که رستم برای رهایی بیژن جامه ی بازرگانان پوشیده به توران زمین رفته بود به پیران می گوید :
چو تو کس  نباشد  به فرّ و کلاه    که دستور شاهی و زیبای  گاه   ص1118 ب931

- ارسطا طالیس حکیم نامدار روی هنگام بر تخت نشستن اسکندر به پیش وی می رود او را پند می گوید اسکندر با شنیدن سخنانش او را فرمند می بیند :
به نیکی  بود شاه را دست رس   

ببد روز  نیکی بخت است کس
سکندر  شنید  آن پسند  آمدش

سخنگوی  را فرهمند آمدش

ص1785 ب8-37

نتیجه :

نکته جالبی  که به عنوان نتیجه در شاهنامه بیش  از هر چیز  دیگر مورد توجه است ،  معجزات و مبارزات فرّ است که دو رکن اساسی  کتاب  شاهنامه را مبارزه فر قهرمانان وقوع جریانات و حوادث  معجزه آسا و غیر منتظره را تشکیل می دهد . قهرمانان فرّ ه مند به کشور گشایی  و جادو شکنی  و جنگ و پیروزی  ادامه می دهند  و همه جا پیروزی  با آنهاست و تمامی  مشکلات با کمک فره و به یاری  معجزه از راه برداشته می شود  .

در واقع فرّ به خورشید  تشبیه می شود همین طور  که در سایه خورشید زندگی  و جیات امکان ادامه دارد  . مردمان نیز  در  سایه ی  فرّ شاهان و حتی  کلاه و تاج آنان می توانند زندگی  کام بخش  و آرامی داشته باشد:

منابع :

1- منبع تمام ابیات از شاهنامه ی فردوسی چاپ بروخیم تهران 1345 می باشد .
مطالب این قسمت با استفاده از شیت ها  ،  گزارش  پور داود  و برهان قاطع به اهتمام دکتر معین و کتاب  " درباره ی  زبان استی   " تالیف محسن ابوالقاسمی  گرد آوری  شده است .

پژوهش از تارنگار زنگ ادبیات . فاطمه رخشانی مقدم

در همین زمینه

دیدگاه‌ها  

0 # حسین فتحی فر 1398-07-28 22:36
عالی بود دنبال شعری که در آن فر باشد بودم..ممنونم..درودبرشما
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه