خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آسمان را آفرید، که داریوش را شاه کرد. بدین ترتیب این اهورامزداست که خدای بزرگ است. اوست که به اراده خویش اعمال شاه را، که خود به او قدرت پادشاهی اعطا کرده، هدایت میکند.

پادشاه هخامنشی به نام او و در راه اجرای فرمان های الهی اوست که شمشیر خود را دور از سرزمین خود به کار برده است.این که شاه به اراده اهورامزدا بر تخت نشسته نوعی وحدت به عالم پارسی داده بود. آیین زرتشت در حدود ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ پیش از میلاد ظهور کرد. این آیین مجموعه ای از باورها و ایزدان قدیمی آریایی همراه با تعالیم شخص زرتشت بود. در این آیین اهورامزدا خدای بزرگ و خالق یکتا بود. در کنار او مجموعه ای از ایزدان و امشاسپندان یا نامیرایان مقدس قرار داشتند که یاوران وی در اداره امور عالم و مبارزه با اهریمن بودند. امشاسپندان تجلی صفات خود اهورامزدا و مفاهیمی معنوی هستند که تجسم یافته اند.

همچنان که شاه بزرگ بر شهربان ها و والی های ایالات و شهرستان ها فرمان روایی می کرد اهورامزدا را نیز درباری از ایزدان احاطه کرده بود. شاه، نماینده اهورامزدا روی زمین، و قدرتش را مرهون او بود، چنین اعتقادی، این عکس العملی را پیش می آورد که اطاعت از فرمان های شاه ارزش مذهبی خاصی داشت و با اطاعت از قانون الهی یکی می شد. شاهان دروغینی که پس از مرگ کمبوجیه شورش کردند و داریوش آنها را سرکوب کرد نه تنها از دیدگاه قانونی آشوبگر به حساب می آمدند بلکه با ادعا بر شاهنشاهی ای که به آنان تعلق ندارد عليه حكم الهی شورش می کنند و مرتکب عملی کفرآمیز می شوند. آنان دروغ می گویند و در میان گناهانی که داریوش می خواهد کشورش را از آنها در امان بدارد دروغ بزرگ ترین گناه است. چرا که دروغ با نظم مسائل مخالفت می کند و پیشرفت جهان را مختل می سازد.

میان ایزدان دین زرتشتی، شماری بسیار قدیمی بودند و به اندیشه های هند و اروپایی تعلق داشتند. پارسیان به مهر یا میترا، آناهیتا ، اسپند، آتش ، باد و شمار دیگری از ایزدان عقیده داشتند ایزد میترا و آناهیتا از اهمیت بیشتری برخوردار بودند و سه گانه اهورامزدا، خدای خالق و میترا و آناهیتا که یاوران اهورا بودند در زمان هخامنشی پرستیده می شدند.

ساختار بنیانی اعتقادات ایرانیان تجلی آن در دین زرتشت است بر مبنای دو اصل بنا شده است. نیروی تیک و نیروی بد که همان اهورامزدا خدای خیر و یکنا و اهریمن نیروی بدی شمرده می شد. با وجود این چون پایان نبرد این دو قطعی و مشخص است و به پیروزی اهورامزدا و حذف کامل بدی از جهان می انجامد. برتری و یکتایی از آن اهورامزداست. او خالق همه چیز است. به دلیل وجود اهریمن گاه به توحیدی بودن این آیین شک شده است. نوع بشر باید در این نزاع شرکت کند پس از مرگ درباره أعمال هر فرد داوری خواهد شد. قضاوت نیک، شهریاری نیک و کشاورزی نیک از اصول دین است. از هر نوع شقاوت و آداب و تشریفات خونین دوری شده است. اندیشه و گفتار و کردار نیک سه گانه ای را تشکیل می دهد که اخلاق زرتشتی بر مبنای آن استوار است. این دین که یک سری اصول واقع گرایانه و معتدل و منطقی برای زندگی به پیروان خود توصیه می کند. در دنیای آن روز دینی صلح طلب و با اندیشه هایی منطقی و متعالی بوده است.

اگر چه دليل قاطعی برای زرتشتی بودن شاهان هخامنشی در دست نداریم ولی شکی نیست که آنان تحت تأثير تعليمات زرتشت، با شدت کم و زیاد بوده اند. مثلا داریوش شاه در کتیبه های خود اهورامزدا را ستایش می کند. در گاتهای زرتشت و کتیبه های داریوش هر دو درباره راست گویی و دوری از دروغ تأکید شده است.

اردشیر دوم هخامنشی تاج سلطنت را از ایزد بانو آناهیتا می گیرد. خشایارشا روی اهمیت ارته (راست) تأكید و به جانشین اش اصرار می ورزد که نوع خاصی از دین او را که با تأکید روی ارتای مقدس نهاده شده بپذیرد وی جانشین اش را ارته خشتره «اردشیر» می نامد. کتیبه سه زبانی خشایارشا بر سنگی در تخت جمشید مشهور و در تاریخ مذهبی هخامنشیان با اهمیت است. عبارت مهم این کتیبه چنین است:

در میان این کشورها، کشوری بود که در گذشته دیوان را می پرستیدند. آنگاه که من به اطن اهورامزدا جایگاه دیو را تباه ساختم و اعلام کردم که دیوان را نباید پرستید. آن جا که در گذشته دیو پرستیده می شد اهورامزدا را بر طبق قانون Arta پرستیدم.

همگان هم داستان اند که پرستندگان دیو، بابلیان یا مصریان نبودند بلکه ایرانیان بودند آن ایرانیانی که اهورامزدا را نمی پرستیدند. از دیدگاه هندیان که با ایرانیان هم نژادند دیوان Daeva همان خدایان ایرانی بودند.

هنگامی که داریوش در کتیبه بیستون می گوید که عیلامیان اهورامزدا را می پرستیدند گویی که سخن از شورش به میان آورده باشد. پرستش اهورامزدا در این زمان اجباری نبود اما خواست شاه بود و بنابراین از همین زمان بنیاد آیین حکومت بر مبنای زرتشتی در دوران ساسانی افکنده شد.

از زمان اردشیر دوم است که آیین رسمی پرستش ایزدان - ایزدانی که گاه در ردیف اهورامزدا در کتیبه ها یاد شده اند - توسعه یافته است. اردشیر دوم پیکره های آناهیتا را در معابد برپا کرده بود و این از تأثیر باورهای بابلی و یونانی بود. او در کتیبه هایش در شوش و همدان می گوید:

اهورامزدا، آناهيتا، و میترا مرا بپایند .

افزایش نام این دو ایزد و ایزد بانو بر نام خدای بزرگ اهورامزدا، از دگرگونی های مهم دینی حکایت می کند.

از نظر تشکیلات داخلی، این مذهب نمی توانست تحت تأثیر خدایان سکنه آسیایی فلات ایران قرار نگیرد در این منطقه که اختلاط نژاد و تمدن صورت گرفته بود و روند آن هنوز هم ادامه داشت، دین نیز همان سرنوشت را داشت. به عنوان مثال، مراسم پرستش ایزد بانو آناهیتا بسیار تحت تأثیر مراسم الهه های مؤنث بين النهرینی قرار گرفت. بسیاری از مشخصات وی را شاید در میان مردم مختلف بومی فلات ایران پیش از آمدن ایرانیان بتوان یافت. او نمونه ای از آمیزش مشخصات دین خاور نزدیک و دین آریایی است.

همچنین از نظر خدایان کهن ایرانی و دین زرتشت نیز، هواخواهان دین کهن آریایی بیش تر به رسوم توجه داشتند و پیروان زرتشت بیشتر به ایمان و اعتقاد گرایش نشان می دادند.

بی گمان می توان گفت که دوران آمیختگی مردم مغرب ایران به ویژه مادی ها و پارسیان با مردم بومی که عامل پراکنده شدن زبان پارسی باستان در مغرب ایران شد در کنار آمیختگی مشابهی در معتقدات و مراسم مذهبی روی داده باشد.

تشریفات مذهبی و مراسم آن به وسیله مغان - که قبیله ای مادی بودند - انجام می گرفت. در میان مغان - که به گمان بسیار به رسوم گرایش داشتند - ایمان زرتشتی نفوذ کرد از دوران پیش از داریوش هخامنشی برخی از مغان دستورهای زرتشت را بدون رها کردن ایزدان کهن آریایی پذیرفتند. مغان از اندیشه های خاور نزدیک متأثر بودند و چنین به نظر می آید که التقاط عقاید آریایی و خاور نزدیک را تبلیغ می کردند.

مغان همراه سپاه می رفتند تا مراسم و آیین ها را اجرا کنند. آنان در تشریفات درباری حضور داشتند در مراسم تاجگذاری شاه جدید که تشریفات آن در معبد پاسارگاد انجام می شد شرکت می کردند. خواب ها را تعبیر می کردند. شربت مذهبی «هوم» را که شربتی مقدس و مختص استفاده در مراسم و تشریفات مذهبی بود تهیه می کردند و مسئول تربیت جوانان و نگهبانان مقابر شاهی بودند. آنان طبقه ای مجزا بودند که ازدواج با محارم را تجویز می کردند و در برابر پارسیان که مردگان خود را دفن می نمودند، مغان، اجساد را در معرض هوای آزاد و حیوانات قرار می دادند. راجع به مغان قبلا در دوران مادها توضیحات کافی داده شده است. لیكن آنان نقش ویژه خود را (که شرح داده شد). در دوران هخامنشی نیز حفظ کردند. شاید این نقش با شدت کمتری در دوره هخامنشیان ایفا می شد. چون هیچ شاهدی دال بر وجود دستگاه منظم دینی در آن دوران وجود ندارد.

ساختار دینی

می دانیم که ساختار اجتماع در جوامع و ملل هند و اروپایی یک نوع سه گانگی اجتماعی داشت. جامعه و همین طور خدایان هند و اروپایی شامل سه مقام هستند. فرمانروایی،

جنگاوری، کشاورزی و تولید این سه گانگی طبقاتی با دوگانگی ای که ظاهرا بر دین ایرانی تسلط داشته است پوشیده می شود و آن تضاد میان سوره ها ASura گروه خدایان فرمانروا و دئوه ها Daeva (دیوها) گروه خدایان جنگاور بود. در ایران به مرور این اسوره ها هستند که بدل به اهوره - مزدا خدای بزرگ می شوند و بر دیوان برتری می یابند و دیوان در این نبرد به مرور به شیاطین و همدستان اهریمن تبدیل می شدند و به این ترتیب یک گروه از خدایان هند و اروپایی تبدیل به دشمن می شوند. اما در هند این موضوع کاملا برعکس است و این سوره ها هستند که خدایان منفی و شیطانی تبدیل می شوند.

تفکر مذهبی ایران باستان از یک سو به طبقه سوم یعنی کشاورز و تولید کننده وابسته است و از طرف دیگر فرمان روایی خوب را ارج می نهد که پشتیبان کشاورزان است. یعنی طبقات اول و سوم. در این سازمان، شاه، مؤبد (فرمانروایان) و کشاورز مقام خود را دارند اما ارتشتار و جنگاور فقط در خدمت شاه معنا دارد و مرد جنگی که تنها منبع گذران او جنگیدن بیهوده باشد. پذیرفته نمی شود جنگ را فقط به خاطر انهدام و غارت و راهزنی باید رها کرد.

شاید این سه گروه خدایان که در ابتدا هر سه موجود و موجه بوده اند با ثنویت پوشانیده شده اند این ثنویت شاید فرهنگ غیرآریایی باشد. چرا که در فرهنگ آسیای غربی از سند تا سرزمین های شرقی کنار مدیترانه گسترده بود و بر فرهنگ آریایی تازه وارد چند هزار سال حق تقدم داشت. اساس دین بر وجود دو گروه خدایان خیر و خدایان شر قرار می گرفت. و این دو فرهنگ متمایز یعنی هند و اروپایی و آسیایی، با یکدیگر درآمیختند.

با ظهور هخامنشیان، دین پارسی در تبادل فرهنگی که بین اقوام صورت می گرفت راه خود را به سوی غرب کاپادوکیه و کیلیکیه باز کرد و از آن جا دریانوردان آیین مهر را منتشر کردند که بعد از چند سده به کیش میترائیسم تبدیل شد.

در مجموع، شاهان هخامنشی، تعصب مذهبی نداشتند و هر ملتی را بنا بر معتقدات خود را می گذاشتند. حتی گاه بنابر سیاست، آداب و تشریفات مذهبی سایر ملل را در ممالک آن ها به جا می آوردند. مانند کوروش در بابل و داریوش در مصر. شاهان هخامنشی خود به اصل توحید گرایش داشتند و اگر چه در امور دینی با دیده اغماض می نگریستند ولی عملا به اقوام یکتا پرست و صاحب دین توحیدی مانند یهودیان توجه بیشتری داشتند و به آنها رسیدگی می کردند. اگر دین و جامعه یهود توانست پایدار بماند و بعدها پیشرو مسیحیت گردد تا حد بسیاری مدیون سیاست خیرخواهانه ایران هخامنشی است که در آن دوران، یهودیان را به دلیل موحد بودن بر شرک و وجود خدایان خون ریز و غیر خون ریز متعدد و بر بت پرستی، برتری می دادند. خشایارشا از شاهانی بود که سعی کرد دین اهورایی را گسترش دهد. برای جلوگیری از تجزیه کشورهای امپراتوری سعی کرد از رواج ادیان قدیمی و خدایان کهن و ادیان ملی سایر کشورها بکاهد ولی چون اوضاع برای پذیرش دین واحد آماده نبود، فقط به آشفتگی اوضاع کمک کرد و یکی از جنبه های مثبت امپراتوری که احترام به دین و عقاید و مذهب مردم بود کم کم از بین رفته و موجب نارضایتی مردم از تسلط پارسیان شد.

دلیل این عمل خشایارشا نگرانی وی از اهمیت و اعتبار برخی از شهرستانهای شاهنشاهی مانند بابل بود. او حتی برای کاستن اهمیت معنوی و مذهبی بابل مجسمه مردوک خدای بابل را ذوب کرد. اما چنان که ذکر شد نتیجه کار وی دامن زدن به نارضایتی مردم بود.

گسترش دین پارسی در تبادل فرهنگی ای که بین اقوام اتفاق افتاد از شمال غربی هم گذشت و راه خود را به سوی غرب به کاپادوکیه و کیلیکیه باز کرد و در آن جا دریانوردان آیین مهر (میترا) را پذیرفتند و آن را منتشر کردند این دین بعد از چند سده به کیش میترائیسم تبدیل شد که در میان سپاهیان رومی دین معتبری به شمار می رفت. علاوه بر این اعتقاد ایرانی اعتقاد به ابدیت یا وجود اهریمن (شیطان) و بسیاری از اعتقادات این دین از طریق نفوذ در معتقدات مردم و کیش یهود، در حکمت الهی مسیحی تأثیر بسیار کرد و غرنب مسیحی که خود را وارث تمدن یونان می داند، در بسیاری موارد مذهبی، ارتباطی با یونان و خدایان متعددش ندارد.

هخامنشیان از لحاظ فرهنگ مادی و معتقدات دینی و فرهنگ معنوی، نخستین کسانی بودند که افکار ملل را بین شرق و غرب مبادله کردند و نفوذ متقابل افکار دینی تأثیر بسیاری در شیوه زندگی آنها داشت. چرا که در اعصار باستان هرگونه فعالیت فردی و اجتماعی هر شخص جزئی از فعالیت دینی وی به شمار می آمد.

در انتها از پرستشگاه ها در دوره هخامنشی یاد کنیم. هرودوت می گوید پارسیان نه معبد داشتند نه قربانگاه؛ آنان مراسم مذهبی را در فضای آزاد و در کوهها انجام می دادند.

پارسیان به راستی معابد یا قربانگاه یا مجسمه خدایان برای پرستش مؤمنان را نداشتند، آنها یکتا پرست بودند. اما معابدی داشتند و ما سه عدد از آنها را که متعلق به عهد هخامنشی است نام می بریم. یکی از آنها در پاسارگاد بود که به امر کوروش ساخته شده. دیگری در نقش رستم در جهت مقبره داریوش و سومی در شوش بود که ظاهرا متعلق به زمان اردشیر دوم است. این معابد به شکل برجی مکعب شکل و دارای یک اتاق است که اطراف آن باز است و در آن آتش مقدس حفظ می شده است. باقی تشریفات دینی در هوای آزاد انجام می شد.

اگر چه اردشیر دوم مجسمه آناهیتا را در نقاط مختلفی برپا کرد ولی این کار تحت تأثير آیین یونانی یا بابلی بوده است. هخامنشیان به ساختن مجسمه از خدا اعتقاد نداشتند و بت پرست نبودند. آنها تنها نمادی را به عنوان اهورامزدا در نقوش برجسته خود می کشیدند.

تمام نقوش برجسته بر فراز مقابر هخامنشی شاه را در برابر آتشدانی که در آن آتش مقدس مشتعل است نشان می دهند که بالای سر او قرص بالداری دیده می شود که از آن سر و شانه های اهورامزدا برخاسته است.... این تصویر در بیستون و در بناهای پارسه ( تخت جمشید) دیده می شود که یکی از باستانی ترین علائم پیکرنگاری مصر و آن بالهای گشوده متعلق به هروس Horus خدای بزرگ مصری است.

در عصر هخامنشی آیین مزداپرستی و زرتشتی گری در سراسر شاهنشاهی توسعه یافت.

مدیریت در ایران باستان – غلامرضا جوادی

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی