واژگان و اصطلاحات مردمان کرمان
- توضیحات
- دسته: زبان و گویش
- بازدید: 51668
نیک می دانیم که بیشتر واژگانی که در گویشها و زبانهای گوناگون شهرهای ایران بکار می رود،ریشه ی یکسانی دارد اما به شَوَند نبود آموزش فراگیر و سراسری،به ریختهای گوناگون بر زبان می رود.در زبان هر شهر و روستا شماری واژگان ویژه نیز دیده می شود که کمتر در زبان و گویش مردمان شهرهای دیگر دیده میشود . ما در این جستار کوشیده ایم واژگانی در زبان مردمان کرمان بیابیم و گردآوری کنیم که در زبانها و گویش های دیگر شهرها کمتر بکار می رود اما به هر روی با نگرش بر ریشه ی یکسان زبانهای کهن ایرانی، دور نیست که این واژگان برای خوانندگان از هر جای ایران زمین آشنا به نگر بیاید . (در پهرست زیر شماری اصطلاح و واژه ی بیگانه هم پدیدار است)
بوخ زود
آدرشک لرزیدن ، چندش
خلوش عامی
كاربافو عنكبوت
وَشَم / بَشَم برایم
كَرِه بزغاله
شاخی كله پاچه
تلخو بادام كوهی
كركریچو غضروف
ترنشك پرنده ای با آوای زیبا
پختو/ پخته قمری
خشک لاغر
كلپک / کرپو مارمولك
جیكو جیرجیرك
مدو سوسك
ترشبلا آب كش
چارقد روسری
قینوس حرفِ چرت
چُم چه میدانم
پلخمون خون خشک شده ی زخم
بِل (بهل) اجازه بده
سَفت سبد
پِچَل کثیف
مچل الاف
کِغارک قارچ
لُک برامدگی
پسین عصر
زرده ی شب غروب افتاب
چوریک جوجه
هانِمید به اندازه / خوب
پیش دستی بشقاب
وَرجِکیدن پریدن، ترسیدن
گُنج سهم / حد
قِلندرو حباب روی آب
رُو نمیگیره / رُو شد انجام نمیشه / آغاز شد
هونجیچسو/ هِنچسکو سوسک سیاه
فِت فِتو آدم پرحرف
رودِمون گوشت تازه آوردن(چاق شدن)
گُواف خمیازه
نِرکو سکسکه
پُت مو
پُت پُت تیکه تیکه کردن
اولنگونو آویزان
ناسار ناودان
رازین پله
پِرقید له شد
تِغار کاسه بزرگ (ظرف کشک مالی)
ورهم گشتن شتاب کردن / آماده شدن
زِپَتول تکان دادن
بایو پدربزرگ
سرپایی دمپایی
چغوک / چقوت گنجشک
چارچِلِنگ چهار دست و پا
کِلَمبُرزی دست انداز
جوغن هاون
آبگرمو اشکنه
مفشو کیسه قندی یا کیسه دارو گیاهی
بد پک پوز زشت
کُلیتوو مقنعه
کاربافو عنکبوت
لُکُمبرو سرعت گیر
قُزمیت ـ رشقال بیخود، مسخره
بُلِیت ساده ، نادان
اسپریچو پرستو
کماجون قابلمه
فیق سوت
لرد بیرون
بد بلایی راحت نبودن
اوخاری / آبخواری لیوان
موریک مورچه
تُمبیدن فرو ریختن
تِرِشاله زرد آلو خشک
پَرتو(patou) پرتاب کردن
پِفتال تفاله چای
پایطاقو قلاب گرفتن
پَق پهن
پلوشوندن سرخ کردن و سوختن
ورگِل ِهم با هم ، دَرهم
آدور بوته ی خار
اُماچ شور با
اوقلي قيتو آبكي
انذِراتو کمی
لَته پارچه
لِسك خسيس
گُلوپ لامپ
كُتُمبه سر ، کله
اوسا آنوقت
گاچو گهواره
پِزگ جوش چهره
سرچِنگو نشستن روی پنجه نشستن
بابِو اَه
زِرو گرمی ، نیرو
پدروفه خاک و خل
دیدگاهها
برجسته کردن و پرداختن به گویش های پراکنده که رهاورد روزگار بی سر و سامانی ایران بزرگ و نبود آموزش یکپارچه است نه تنها سودی ندارد بلکه می تواند آسیب بزرگی برای زبان بالنده پارسی باشد، پس برای پویایی زبان پارسی بیش از پیش بکوشیم و خرده فرهنگ های گذرا را فراموش نماییم .
پاینده ایران
چه زیبا نوشتاری پدید آوردید! پرسشی دیرین برایم همواره جای پرسش داشته است که امروز با دیدن این نوشتارتان دوچندان شد! پرسش این است که کرمان و کارمان در زوان تپوری(طبری) به معنای کاروان است و خب این سرزمین نیز که با ماهیت کویری اش بی گمان در گذشته جایگه کاروان ها و کاروانسراهای بسیاری بوده است. امروز در میان این واژگان شما، واژگانی دیدم که در تپوری(طبری) نیز کاربرد فراوان دارد، واژگانی چون بهل، فت فتو، اوسا و...
اکنون پرسش من این است، آیا این همه یک مانندی(شباهت)، سراسر اتفاقی است؟
گفتاورد از شهریار آریابد:
چند جز نیرومند بی گمان کلی نیرومندتر را خواهند ساخت.
درود بر شما
بیشتر زبان ها و گویش های امروزی شهرهای ایران ریشه ی یکسانی دارند و برای همین واژگان یکسان در همه جای ایران فراوان است . برخی شهرها و تیره ها واژگان ویژه ی سرزمین خود دارند که نیاز است ریشه یابی شود . واژگانی هم پدیدار است که ریشه ی یکسانی دارد اما در جای جای ایران با گویشی متفاوت بر زبان رانده می شود .
دارم کرمانی یاد میگیرم
با عرض پوزش معانی تعدادی از کلمات صحیح نیست و آنگونه که مردم کرمان بکار میگیرند معنا نشده اند ، برای مثال خلوش به معنای عامی نیست ، شخصی را گویند دست و پاچلفتی ، بسیار ساده که نتواند رابطه درستی بین رفتارش و محیط پیرامونش برقرار کند. ...یا پلشیدن ،به معنای زدودن نیست ، معنایش وِز خوردن مو یا سوختن مو توسط آتش است .. بهتراست این امر مهم به درستی و با تحقیق و صحت تمام انجام گیرد تا خدای ناکرده بصورت ناخواسته خدشه ای وارد نگردد ... ضمنا پیشنهاد میکنم که کلمات و اصطلاحات با اِعراب ُ. ِ. ٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٓٓٓٓٓٓٓٓٓٓ ٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٰٓٓٓٓٓٓفتحه ، کسره و ضمه نوشته شود تا خوانش آنها برای کسانی که آشنایی ندارند میسر باشد . با سپاس فراوان
سی سلالنگ= لک لک
در کرمان به عقاب چه میگویند؟
عقاب.