مردمان را به چشم وقت نگر وز خیال پریر و دی بگذر
چند گویی: فلان ، چنانش مام چند گویی: فلان ، چنینش پدر
ناف آهو نخست خون بوده است دوده خورده است ز ابتدا خنجر
سنگ بوده است در نسب ، الماس ...
... چون اردشیر پس از آن که کام بزرگی را براند، بمرد، آن تخت از او باز ماند. اینچنین بود تا آن تخت سزاوار گرامی به پرویز شاه رسید. پس او مهتران هر کشوری را به نزد خود بخواند و چندی درباره آن تخت با ایشان سخن ...
... با ديلم وترك مقایسه میکرده اند .
از صفات بارز دیلمیها که درضمن ذکر صفات آل بویه هم، از آن سخن خواهد رفت ، اطاعت محض کوچکترها از بزرگترها و تواضع بیش از اندازه کهتران در برابر مهتران بود که کوچکتر اگرچه ...
... بپردازند. می و جام بردند و رامشگران به پالیز رفتند با مهتران آمده است که انوشیروان علاقه ی بسیاری به ساختن کاخ و باغ داشته است: اگر بهرمن زین جهان فراخ نبودی جز از باغ و ایوان و کاخ یکی شهر فرمود ...
... بود اند كامروایی. و با دستگاهی تمام از پادشاهی و ساز مهتران و اندیشهای بلند داشت به گوهر. و از تخمه اسپهبدان ایران بود و كار كلیله و دمنه و نشان شاه خراسان بشنید. خوش آمدش. از روزگار آرزو كرد تا او را ...
... که مردمان بزرگ (اشراف) را خرد داشتی و حق ایشان نشناختی و درویشان و حقیران را برگزیدی و هر کس که بر ضعیفی ستمی کردی، او را بکشتی تا به شمار آمدی ، سیزده هزار تن از بزرگان ومهتران بدین سبب کشته بود و بدین ...
... شان نویسید نام
ز یزدان بخواهید تا هم چنین
دل ما بدارد به آیین و دین
بدین مهر ما شادمانی کنید
بران مهتران مهربانی کنید
همان بندگان را مدارید خوار
که هستند هم بندهٔ کردگار!
کسی کش بود پایهٔ ...
... اکوان دیو که بردند ره سوی مازندران ویا همچو خونخوارگان مغول و یا تیره دل تیرۀبربران زبی رسمی و ناکسی بس نکرد نه برمهتران و نه برکهتران بسا مال کزبندرش غارتید چو خونخواره دزدان وکین گستران بسی کشت وکوبید ...
... هم نشان تا سر کیقباد
که تاج فریدون به سر بر نهاد
ببینید تا زان بزرگان که ماند
بریشان بجز آفرین را که خواند
چو کوتاه شد گردش روزگار
سخن ماند زان مهتران یادگار
که این را منش بود و آن را نبود ...
... را گفت:اسجدوا لآدم.گفت:آدم را سجده کنید.»3 «سخنان منوچهر در آغاز پادشاهی خود» «همه سپاه را که به حضرت او بودند،گرد کرد،خرد و بزرگ را همه بخواند و هرکسی را از مهتران سپاه و رعیت به جای خویش بنشاند و ...
... ز آموختن يك زمان
ز دانش ميفكن دل اندر گمان
چنين داد پاسخ كه دانش به است
كه داننده بر مهتران برمه است
در دانش از گنج ناميتر است
همان نزد دانا گراميتر است
«فرهنگ» نتيجه و حاصل دانش و آموختن ...
... آن نقدی هم از سخن دقیقی می کند. چکیده ی نقد او این است که می گوید: دقیقی در مدیحه سرائی شاعری بزرگ بود و از این راه از مهتران ارج و گنج یافت. ولی در نقل یعنی در داستانسرائی استاد نبود در حالی که برای به ...
سرکش رامشگر، سرپرست نوازندگان و خوانندگان دربار خسروپرویز بود. باربد موسیقیدان، برای راهیابی به دربار، به پایتخت ساسانیان آمد ولی سرکش به سربازان رشوه داد تا او را راه ندهند. باربد که ناامید شده بود، ...
... او را با مهتران بخارا چندان حرمتي زياد نيست و به چشم ايشان هيبتي نيست». بهخصوص ابو محمد ـ بخارخدات سابق ـ و ابوحاتم يساري، مرد ثروتمند شهر، به هيچ وجه از او اطاعت نميکردند؛ بنابراين تدبيري انديشيد و ...
... و با مهتران سخن به كنايت نگويد و آواز نه بلند دارد و نه آهسته، بلكه اعتدال نگاه ميدارد. و اگر در سخن او معني غامض افتد در بيان آن به مثال هاي واضح جهد كند، والا شرط ايجاز نگاه دارد. و الفاظ غريب و كنايات ...
... نو ۱۸۰۳/ ۱۴۴۶ • سخن یادگار چو کوتاه شد گردش روزگار سخن ماند زان مهتران یادگار ۵۸۷/ ۱۶۲۱ ازیشان سخن یادگار است و بس سرای سپنجی نماند به کس ۳۹۷۸/ ۱۹۱۴ برفت و بماند این سخن یادگار تو این یادگارش به ...
... شاه، راه را مي يابند و سعادت، بسته به پيروي از شاه دارد و سپاه، چون سگ پاسبان، از آن محافظت مي کند. افراد جامعه به لحاظ شرافت و شأن اجتماعي به مهتر و کهتر تقسيم مي شوند و شهريار، مهتر مهتران است. در اين ...
... نظاره گران در آن دشت پیچیده و ابـرهای ماتـم و حـرمان بر آن پهنـه سایـه می افکند. لحظات بسیار کشنده و جانکاهی فرا رسیده که در آن پهن دشت مخوف آزمون ، همگان از مهتران گرفته تا کهتران در اعماق حزن و غم افتاده ...
... خجسته سروش هور آذر، يازدهمين روز از آذر ماه، بر تخت نشستن بهرام چوبينه خسرو پرويز چون بر تخت نشست بهرام از سر جنگ با او در آمد. شاه ايران از سپاه بهرام به سوى روم گريخت. بهرام بزرگان و مهتران را ...
امیر خراسان را پرسیدند که تو فردی فقیر و بی چیز بودی و شغلی پست داشتی، به امیر خراسان چون افتادی؟ گفت:روزی دیوان«حنظله ی بادغیسی» همی خواندم ، بدین دو بیت رسیدم: مهتری گر به کام شیر در است شو خطر کن ...
... براهام شتابان رفت و دستار را برگرفت, بهرام در شگفت ماند و: براهام را گفت ایا پارسا گر آزادیت بشنود پادشا ترا در جهان بی نیازی دهد بر این مهتران سرفرازی دهد پس با شتاب به ایوان خویش بازگشت و همــﮥ ...
... الفنون، ج 2، ص 532) تميمي چوايد به پيشت دوان كند نازش و فخر چون مهتران؛ بگويش رها كن تو اين ادّعـا وزغ را چگونه خوري مهتــرا؟ 2. هجو (satire) عبارت از اين است كه: معايب كسي يا گروهي يا ...
... زين جهان بى نيازى دهد برمهتران، سرفرازى دهد اينك، اندكى تأمل فرماييد و به آنچه از براهام ديديد، بينديشيد. تصويرى كه از او در ذهن خود داريد همان است كه فردوسى خواسته است، بيافريند. داستان پرداز طوس ...
... دنیا را از نزدیک ببیند و به راز و رمز های ناشناخته ی آن آگاهی یابد. اسکندر وارد هر سرزمینی که می شد از مهتران و آگاهان آن دیار می پرسید : بپرسید از ایشان که ایدر شگفت چه چیز است که اندازه باید ...
... دل وسرفراز کزیشان مبادا جهان بی نیاز بگویم ترا گر نداری گران گله کردن کهترازمهتران (د 3، ص 206) دیداری از این شریف تر که دید؟ درود و آفرین و آرزوی کامرانی و سپاس از خداوند برای تندرستی هماورد و پرسیدن ...
... گذاشت.
شاه كابل، روزي به بهانهاي مهتران و سروران سپاه را فراخواند. وقتي كه سرها از باده گرم شد، شغاد گفت: در اين بزم، من از همه برترم؛ چون پدرم زال و برادرم رستم است. چه كسي گوهري نامورتر از من دارد؟ ...
... به شاه مکران می گوید : جهان روشن از تاج و بخت من است سر مهتران پای تخت من است 7-فرمان دادار : هم چنانکه کمر بستگی به فره ی یزدان موجب فتح و پیروزی و شکست ناپذیری است چاره گر کمر بسته ...
... شود
و باز دردهمان کز نخست درمان بود
کهن کند به زمانی همان کجا نبود
و نوکند به زمانی همان که خلقان بود
جهان نه تنها با او که با مهتران جهان نیز بی رحمی کرده است و آنان را به بدبختی و شقاوت کشانده ...
... ادب حماسي ايران (مانند دست نويسي از شاهنامه) را با خود بدان مناطق برده و در گسترش فرهنگ شاهنامگي مؤثر بوده باشد به گونه اي كه چندين سال بعد (455ﻫ.ق) مهتران نخجوان، آشكارا از فردوسي و شاهنامه و منظومه هاي ...
... وهمت مهتران داشت. یکروز با مهتران نشسته بود گفت مردم باید که تا اندرین جهان باشند و توانائی دارند بکوشند تا ازو یادگار بود تا پس از مرگ او نامش زنده بود. عبدالله پسر مقفع که دبیر او بود گفتش که ازکسری ...
... بخشيد . بر همه مردم گنج پراكند و جهان را به داد و دهش زنده كرد . به مهتران كشورها از خاور تا باختر پيروزي نامه نوشت و تا چهل روز با كاوس شاه در ياوان آذرگشسب به آرامش و آسايش گذرانيده آسوده از رزم ، با ...
... که ای مهتران
جهاندیده و کار کرده سران به سه چیز باشد زنان را بهی
که باشد زیبای تخت مهی یکی آنکه شرم و باخواستت
که جفتش بدو خانه آراستست دگر آن فرخ پسر زاید اوی
زشوی خجسته بیفزاید اوی ...
... که از من چه دیدی شما از بدی ز تازی و کژی و نابخری بسی سال بانوی ایران بودم بهر کار پشت دلیران بودم نجستم همیشه جز از راستی ز من دور بود کژی و کاستی چنین گفت شیرین که ای مهتران جهاندیده و کار کرده ...
... مهترانشان پيش ميامدند و باج و ساو شاه را پذيرا مي شدند . مگر در بربرستان كه در آنجا جنگ در گرفت و ايرانيان به سرداري گودرز در اين جنگ پيروز شدند. آنگاه كاوس به مهماني رستم در زابلستان رفت و در آنجا سرگرم ...
... آنان نيز رفته اند و سپاه بي سالار است. هنگام آنست که چاره اي بينديشي.» زال در پاسخ گفت «اي مهتران، از زماني که من کمر به جنگ بستم سواري چون من بر زين ننشست و کسي را در برابرم ياراي ستيزه نبود. روز و ...
... و دل مرا نيازاريد. شما مهتران منيد و به بزرگي سزاواريد. من جهان را به شادي و خشنودي شما نمي فروشم. شما نيز کهترنوازي کنيد و از اين گفتگو درگذريد.» اما تور سرجنگ و آزار داشت. از مهرباني و آشتي جوئي ابرج ...
... بدگمان شد و پرسش گرفت که کيستي و اينجا چه مي کني؟ زن بيمناک شد و گفت «من زني بي آزارم. جامه و گوهر به خانه مهتران براي فروش مي برم. دختر شاه کابل پيرايه اي گرانبها خواسته بود. نزد وي بردم و اکنون باز ...
... خود ادامه میدهند. تا سرانجام با پند دایه ویس تصمیم میگیرد که در هنگام شکار و نبود مؤبد کودتا کند و رامین را جای مؤبد بر تخت بنشاند. ویس با زنان مهتران و نامداران به آتشگاه خورشید میرود و گوسفندانی قربانی ...
... اهریمنی خویش کرده بود. از این روی بر آن شد تا مهتران کشور را فراخواند و از همه آنان گواهی گیرد که جز راه نیاکان نسپرده است و سخن جز به راستی نگفته است. گروهی از حاضران از بیم خشم آژیدهاک بیدادگر گواهی ...
... با خواهش خسرو به بیرون خرامیده و به پیش پادشاه رفت و داستان خود را بازگفت. سپس باربد را شاه رامشگران و نامداری از مهتران شد... جایگاه باربد در دربار آنچنان والا شد که شیرین -سوگلی خسروپرویز- باربد را ...
... و جالينوس باور كردهاند عالمان بيعمل از غايت حرص و امل خويشتن را سخره اصحاب لشكر كردهاند خون چشم بيوگان است آن كه در وقت صبوح مهتران دولت اندر جام و ساغر كردهاند... تا كي از دارالغروري ...
... بركنار كرد: به ايرانيان گفت كاي مهتران شد اين روزگار فرايين گران... فرايين، بيت 28 (هشتم) 5ـ شهران گراز به بزرگان ايران ميگويد كه او فرايين را خواهد كشت و بزرگان نيايش ميكنند كه در انجام اين كار آسيبي ...
... فرمائید: چنین گفت شیرین كه ای مهتران جهان گشته و كار دیده سران سه چیز باشد زنان را بهی كه باشند زیبای گاه مهی دگر آنكه فرّخ پسر زاید او زشوی خجسته بیفزاید او سه دیگر كه بالا و رویش بود به پوشیدگی ...