دیلمیان همواره جزو اقوام ایرانی به حساب میامده اند اما درباره اصل آنها و اینکه چگونه در کوهستان دیلم ، سکونت اختیار کردند، چیزی بنظر نویسنده نرسیده جز آنچه ابن الفقيه در کتاب خود ذکر کرده است ، وی چنین گوید که چون فریدون در روز مهر از ماه مهر (مهرگان) ضحاك را بند کرد، کسی که متصدی کشتن جوانان بود گرفتار شد. معروف است که ضحاك بر روی شانه های خود دو زخم دردناك داشت که مغز سر جوانان مرهم ومسكن آن بود و هر روز باید دو جوان قربانی شوند فریدون به او گفت " تو را به همانگونه میکشم که آن نو جوانان را میکشتی، وی گفت من کاری کرده ام که حقی برایم ایجاد نموده است، فریدون پرسید، آن کار چیست؟ گفت در هرروز ضحاك فرمان قتل دو نفر را میداد، اما من یکی را میکشتم و دیگری را آزاد میکردم، فریدون پرسید آن آزاد شدگان کجایند؟ گفت سوارشو تا نشانت بدهم، فريدون سوار شد و آن مرد وی را به کوهستان دیلم برد و آن افراد آزاد شده را که توالدوتناسل کرده بودند به او نشان داد و گفت: اینها هستند که من از مرگ آزادشان کرده ام فریدون گفت: وس ماناکند آزاز کردی(اینان را که آزاد کردی ما را بس است ) تو را به فرمانروایی ایشان بر گزیدیم.

این مرد نخستین فرمانروای دیلم است و هنوز شواهد تاریخی این نقل افسانه مانند را تأیید نمیکند، اما ممکن است روزی اماراتی مبنی بر صحت آن به دست آید.

زبان و گویش دیلمیان

در زمان آل بویه، همانطور که گفته خواهد شد، دیلمیان و لهجه و زبان فرمانروایان این خاندان به زبان پارسی معمولی سخن دیلمیها میگفته اند ، ليکن از پاره ای قرائن چنین معلوم میشود که لهجه ای مخصوص به خود نیز داشته اند . استخری میگوید که زبان مردم دیلم نه عربی است نه . فارسی که بدون تردید و با توجه به الفاظی که از آن زمان باقی است ، باید آن را یکی از لهجه های زبان فارسی به حساب آورد و مسلما لهجه گیلکی امروزی بازمانده ای از لهجه دیلمی است، زیرا در قرنهای هشتم و نهم هجری، دیلمها با گیلها يك تیره به شمار آمدند و بتدریج دیلم در گیل مستهلك شد . مؤید اینکه لهجه دیلمی یکی از لهجه های فارسی به حساب میآمده، نوشته ناصر خسرو است که میگوید در سمنان مردی از اهل علم که او را استاد علی نسایی میگفتند، سخن به زبان فارسی میگفت به زبان اهل دیلم مؤيد دیکر پاره ای از دوبیتی هایی است که امروز از لهجه دیلمیها باقی است که با وضوح معلوم میدارد که این لهجه از لهجه های زبان فارسی است.|

این یکی از دو بیتی های دیلمی و معنی آن به نقل از مجلد اول کنگره تحقیقات ایرانی:

ششه در آسمین با هاز و نازی

بگیهتم تازه یار نگودم بازی

خدایا تو بکوش ای شئری قاضی

نو يسد پوچ کند روده درازی

یعنی خوشه پروین در آسمان با طنازی، خرامان است، یاری تازه گرفتم ولی با او نتوانستم به سر برم . خدایا این چنین قاضی (یا قاضی این شهر) را بکش، که پوچ مینویسد و روده درازی میکند.

از نوشته حدود العالم چنین بر می آید که در ديلم و گیل، لهجه های مختلف وجود داشته است ، در کتاب مزبور آمده است که دیلم ناحیتی است با زبانها و صورتهای مختلف که معلوم است مقصود، دیلم به معنی عام است که شامل گیلان و مازندران و گرگان هم میشده است.

نامهای ویژه ی دیلمیان

نامهایی که از دیلمیها مقارن نفوذ اسلام در دیلم در کتب نامهای خاص دیلمیان اسلامی باقیمانده ، تا حدی بر الفاظی از لهجه مخصوص آنان، دلالت میکند، معلوم است که نام کودکان خود را از کلمه های لهجه خود انتخاب میکرده اند . مسعودی نام چند تن از سرداران ماكان پسر کاکی دیلمی را ذکر کرده است که عینا نقل میشود : مشیز ، تا لجين ، شر كله اشکری،هشونه پسر اومکر. در کتابهای تجارب الأمم مسکویه و رسوم دارالخلافه و معجم الأدبا نامهای دیگری دیده میشود از قبیل : کردویه، وهسودان ، جستان؛ شهر کویه، درنتا ،شیری، زیار، خواشاذه، لشکری، مردی، فولاد، مانادر، کبات، دیکونه (از نامهای خاص دختران پولاد دریدید یا پولاد ذرید (نام تیره یا دسته ای از دیلمیها ) شیرك ، نيباك، ما کرد، امیدوار، شیرزاد ، کورموش ، شیردل ، اسبهام ، لشکر ستان شهرستان ( به سکون را، و کسر سین مرخم شهر ستاننده ) روستا باش، سرخاب، شیرانگبین ،روزمان، جوانگوله، دزبر، ونداسفجان، میشکی، شهپيروز، شیر اسفار (شیر سوار) لشکرورز ، پیاده، ولكين، خورشید ، جوانمرد، سرهنگ، سیاهجنگ، سیامرد، بلکا، ربنبز ، بورریش، روزبهان، وندا خورشید.

تنوخی نیز نامهایی از دیلمیان و گیلها را ذکر کرده است، از جمله: سوریل، نام یکی از فرماندهان دیلمی و کردک، نقیب دیلمی و ابوالحسن شیر مردی پسر بلعباس قاضی دیدم وحلوز پسر باعلى وتکیدار پسر سليمان قائد گیلی ابن الفوطی هم چند نام از دیلمیان را در کتاب خود آورده است، از جمله: شیرویه پسر شهردار دیلمی ، گرشاسب پسر مردآویج پسر لیاشیر دیلمی، از سپهسالاران قرن پنجم .

از الفاظی که دیلمیها به کار میبردند کلمه اشتلم است به معنی زور و شدت عمل که امروز هم در همین معنی استعمال میشود ، دیگر کلمه لوك یعنی خوب . مقدسی گوید که من زمانی که در دیلم بودم آنها به زبان خود بمن میگفتند: لوك معلم یعنی عالم خوبی است .

ویژگیهای مردمان دیلم

اابو الفضل بن عميد، وزیر رکن الدوله که از نزديك با دیلمیها و مردم دیلم تماس و معاشرت داشته ، در وصف آنها گفته است که هیچکس نتوانسته است بر آنان حکومت کند مگر آنکه زینت و خود آرایی و خود پسندی را ترك نماید و ایشان را به نظر غرور در نتیجه مال و مقام نکشاند و به حسد بردن بر یکدیگر وادارشان نسازد و در مقابل آنها خود نمایی نکند و خود را همانند افراد متوسط الحال نشان دهد. هر کس ایشان را به سوی خود دعوت کند و خود را از آنچه هست ، بیشتر نشان دهد . برنعمت اوحسد میبرند و در از میان بردن وی کوشش مینمایند و دنبال فرصت میگردند تا او را غافلگیر سازند و در وقتی که خود را بیشتر از همه وقت در امان می بیند، ناگهان بروی میتازند .

دیلمیها مردمی بسیار دلاور و بی باک بودند و قبل از اینکه دین اسلام را بپذیرند، جزو خطرناکترین دشمنان مسلمانان محسوب میشدند از همین جهت ، کسانی که نذر میکردند به مرزهای حد فاصل میان کفار و مسلمانان بروند تا به دفاع از ثغور اسلامی بپردازند و جلو حمله کفار را بگیرند، بیشتر ترجیح میدادند، در شهر قزوین که سرحد معروف دیلم بود، اقامت کنند زیرا دیلمان از همه کفار مهیب تر بودند. بهمین مناسبت است که درباره قزوین و اقامت در آن، احادیث و اخبار بسیاری وارد شده و آن را باب الجنه گفته اند .

از پاره ای روایات معلوم میشود که دیلمیها، مسلمانان را به اسیری میگرفتند و پس از گرفتن فدا (یا فدیه که مقصود از آن مبلغ معینی پول است) آنان را آزاد میساختند . ابوالفرج اصفهانی میگوید که مردی در کربلا به لشگرگاه امام حسین (ع) آمد و به یکی از اصحاب آن حضرت گفت که دیلم، پسرت را اسیر کرده ، بيا با هم برویم و در دادن فديه ، سعی کنیم. امام حسین (ع) به او اجازه داد برود و حتی گفت که فديه فرزندت را هم میدهم، اما آن مرد فداکار اظهار داشت: هیهات که من بروم و از تو جدا شوم ، هرگز چنین چیزی نخواهد شد، سپس به سپاه ابن سعد حمله برد وجنك كرد تا به شهادت رسید .

در مورد اینکه عربها دیلمیان را از هر دشمنی خطرناکتر میدانستند و آنها را از هر کس، بیشتر دشمن میداشتند، باز ابوالفرج گفته است که ابن سعد ، پیشنهاد های امام حسین (ع) را نزد ابن زیاد فرستاد و ضمنا بوسيله قاصد به او پیغام داد که اگر یکی از دیلمیان چنین چیزهایی از تو خواسته بود و تو از پذیرفتن آنها دریغ میکردی به او ظلم کرده بودی .در عبارتی از بلاذری هم معلوم میشود که بدترین دشمنان را با ديلم وترك مقایسه میکرده اند .

از صفات بارز دیلمیها که درضمن ذکر صفات آل بویه هم، از آن سخن خواهد رفت ، اطاعت محض کوچکترها از بزرگترها و تواضع بیش از اندازه کهتران در برابر مهتران بود که کوچکتر اگرچه دارای مقام پادشاهی بود در مقابل پدر یا برادر بزرگ ، به خاك می افتاد و در حضور او نمی نشست و با کمال ادب ، دست به سینه می ایستاد . از جمله مرزبان بن محمد معروف به سالار، از فرمانروایان دیلمی ویکی از رقیبان رکن الدوله  هنگامی که میخواست به ری حمله ور شود ، در نظر گرفت که در این باره با پدرش محمد و برادرش و هسودان، مشورت کند ، چون نگاهش به پدر افتاد ، به خاك افتاد و زمین را بوسید ، سپس پدر را در صدر مجلس نشانید و خود در مقابلش ایستاد و از نشستن امتناع کرد .

آل بویه و اوضاع زمان ایشان – علی اصغر فقیهی

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی