شهریاراستاد شهریار یکی از شاعران برجسته ایرانی است که به عنوان یکی از معروف‌ترین شاعران عصر معاصر ادبیات فارسی شناخته می‌شود.  شهریار با تاثیرگذاری بر ادبیات فارسی و جایگاه ویژه‌ای که در قلب خوانندگان دارد، به یکی از بزرگان ادبیات ایران تبدیل شده است.

ویژگیهای آثار شهریار

ویژگیهای آثار شهریار را باید در ویژگیهای افکار و روحیات خود او بجوئیم، چنانکه حدیث عشق را نیز به گفته ی مولانا باید در حدیث عشق جستجو کنیم:

عشق را از کس مپرس از عشق پرس

عشق ابر در فشانست ای پسر

ترجمانی منش محتاج نیست

عشق خود را ترجمان است ای پسر

و بدین سان، آثار شهریار نیز ترجمانی است از روح پاك، طبع لطیف، قریحه یسرشار و شخصیت والای معنوی او . در کلام شهریار ، الفاظ و کلمات تحت الشعاع مفاهيم و مضامین است، بی آنکه پای بند هیچگونه تکلف و تصنعی باشند، آثار شهریار و بالاخص غزلیات او نمایانگر احساس عمیق شاعری است وارسته و درد آشنا که عشق و شیدایی و دلدادگی در عطر یکایک گلواژه های کلام او موج می زند و چون از دل برخاسته است لاجرمبر دل می نشیند.

... در شعر فارسی، شهریار از نخستین کسانی است که میان زبان تغزلی و غنایی و تصاویر و تعابیر مدرن و معاصر پیوندی استوار برقرار کرد و در شعر، این دو قطب را به همنزديك نمود.»

در آثار شهریار خاصه در غزلواره های ناب ،او قبل از هر چیز موسیقی واژگان الهامی آنهاست که خواننده و شنونده را سر مست میکند و جان و دل او را از رایحه ی کلام فاخر استاد عطر آگین می نماید. به عنوان نمونه، از غزلواره بسیار زیبای شرم و عفت و منظومه ی بی همتای «حیدربابا» به زبان آذری که هر دو از شاهکارهای مسلّم زبان و ادب فارسی است شاهد مثال می آوریم:

نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی

من به او می رسم آخر، تو که دیدن تتوانی

من سراپا همه شرمم، تو سراپا همه عفت

عاشق پا به فرارم، تو که این راز ندانی

چشم خود در شکن خود بنهفتم که به دزدی

يك نظر در تو به بینم، چون تو این نامه بخوانی

به غزل چشم تو سر گرم بدارم من و زیباست

که غزالی به نوای نی محزون بچرانی

 از سر هر مژه ام خون دل آویخته چون لعل

خواهم ای باد، خدا را که به گوشش برسانی

گرچه جز زهر من از جام محبت نچشیدم

اى فلك زهر عقوبت به حبیبم نچشانی

 اشکت آهسته به پیراهن نرگس بنشیند

ترسم این آتش سوز از سخن من بنشانی

تشنه دیدی به سرش کوزه ی تهمت بشکانند

شهریارا تو بدان تشنه ی جان سوخته مانی

می بینید که واژگان منتخب چقدر منسجم و هماهنگ و زیباست و شیوا؛ نازکی خیال، قدرت تخیل، تعابیر بدیع و موسیقی کلمات را در این غزل شورانگیز ملاحظه می کنید؟ آیا زیباتر، شیواتر عالی تر و نزديك به دل تر از این غزل دلنشین جز در مورد خواجه ی شیراز و شیخ اجل - در هيچيك از گویندگان و سرایندگان ما سراغ دارید؟

می رسیم به منظومه ی بی همتای «حیدربابا» ، منظومه ای که به تنهایی نیز می توانست سراینده آنرا جاودانه سازد: «حیدربابا، آن زمان که رعد و برقهایت شمشیربازی میکنند و امواج رودخانه هایت غرش کنان روی هم میغلطند و می روند و دخترانت صف بسته و به تماشای امواج دل داده اند، سلام می کنم به شما و به شوکت و قبیله ی شما چه می شود، اگر نامی هم از من بیاید بر زبان شما؟
حیدربابا، آن زمان که جوجه کبکهایت مشق پرواز میکنند، و بچه خرگوشهایت از پای بته ها خیز بر می دارند، وقتی که باغچه هایت غرق گل و شکوفه شده اند، اگر ممکن است یادی هم از ما کن، بلکه دلی را که هرگز واشدنی نیست شاد کنی . حیدربابا الهی که همیشه سرخوش و شادان باشی تا دنیا دنیاست الهی که کامت شیرین باشد، بیگانه و آشنا هر که از پای تو می گذرد،

آهسته به گوشش بگو:
پسر شاعر من، شهریار،
عمریست که غم روی غم می گذارد!»

شهریار در عرصه ی فرهنگ و سیاست

به رغم تصور بیمارگونه ی ساده اندیشانی که آثار ستارگان قدر اول شعر و ادب ما را سراسر «صراحی می ناب و سفینه ی غزل می پندارند و تمامی جوانه های نهال باروراندیشه های آنان را برگرفته از «می» و «معشوق» و تخیلات صرفاً شاعرانه و عاشقانه می پندارند آثار شهریار همانند مقتدای او حافظ شیراز از دیدگاه انتقاد بر مسایل اجتماعی زمان چه تلویحا و چه به صراحت متضمن قطعات و نکاتی است که تألم خاطر او را از مشاهده و ملاحظه آشفتگی ها و نابسامانیهای حاکم بر جوامع آن روزگاران به وضوح بازگو می نماید.

به عنوان مثال، به ذکر دو نمونه کوتاه و گویا از آثارش می پردازیم: نخستین قطعه ای است که در آن به فرهنگ آن دوره مورد انتقاد کوبنده و واقع گرایانه شهریار قرار گرفته است :

فرهنگ ما برای جهالت فزودن است

مأمور زشت بودن و زیبا نمودن است

برنامه اش که سخت به دستور اجنبی است

از بهر مغز خستن و اعصاب سودن است

يك درس زندگی به جوانان نمی دهند

طوطی مثال قصه ی مهمل سرودن است

در بسته باد مدرسه ای را که قصد از آن

بر روی ملتی در ذلت گشودن است

بیدار شو که نغمه ی طنبور اجنبی

 لالایی است و از پی سنگین غنودن است

دار الفنون که سر گل عمرت دهد به باد

شش سال تازه از پی ذوق آزمودن است

استاد کهنه کار که درسش بو دروان

داند که صرفه، ساکت و معقول بودن است

بیکس وطن، که چاره ما بی هنر کسان

نام وطن ز صفحه ی خاطر زدودن است

مورد دوم، آئینه یی است تمام نما  از اوضاع حاکم در آن زمان که در عین حال، سطحی گراییها، حسادتها و زدو بندهای حادث بر عرصه ی شعر و ادب را نیز بر ملا می نماید:

در این خرابه تا نبری بار اجنبی

کس ای گهر فروش نگویدت خرت به چند؟

 آنجا سری سیار و حذف بار کن که خلق

تا زند از پیت که عمو ! گوهرت به چند؟

من شهریار عشقم و هر دم جعلقی

تاج از سرم رباید و گوید سرت به چند

سهم شهریار در تجدید حیات شعر و ادب فارسی

هم شهریار در تجدید حیات شعر و ادب فارسی و مشخصاً در نوگرایی و نواندیشی در غزل، سهمی است قابل ملاحظه که همانند و هماورد آن را در سخنسرایان معاصرنمی توان یافت.

این نوگرایی و نواندیشی و استفاده از مضامین دل انگیز و بدیع، همانگونه که در بررسی «ویژگیهای آثار شهریار اشارت رفت بی تردید از روح پاك، طبع لطیف، قریحه ی سرشار و شخصیت والای معنوی او نشأت می گیرد و فزون بر این، در تناسب و به تبع محیط ساده و بی آلایش زادگاهش از فضای مشهودات و مدرکات و محسوسات»، در نمی گذرد و به دیگر سخن، گلچین امین و صدیقی است از بوستان تأثرات و تخیلات شاعر بی آنکه در صدد برآید مضمون و فکر خود را از آثار گذشتگان بگیرد و یا اینکه بخواهد برای ارضاء هوس نوآوری و تجدد با توسل به مضامین نامأنوس، اظهار و ادعای احساسات غریب و شگفت انگیز بنماید و لذاست که «نوآوری او به جای آنکه به شیوه تند و خروج و عدول از قواعد و قوانین زبان و منطق کلام و تجاوز از اصول مأنوس تخیل و اندیشهی انسانی تجلی نماید از راه بازگشت به کوچه و پس کوچه های زبان و تعبيرات مردمی و استخدام عناصر بكر كلاسيك و كشف پهنه های دور دست تخیل و احساس ظاهر می گردد».

نمونه ی بارز منظومه ی بلند پایه ی «حیدرباباست که جز در مواردی محدود و معدود و بالجمله «باباکوهی» محمد حجازی، در شعر و ادب فارسی تالی و نظیر ندارد و براستی که «نغمه های مستی بخش و شورانگیز حیدر بابا چون چشمه ساران و نوای بلبلان دلهای دردمند انسانها را از تنگنای خفقان آور مادیات به فراخنای فرح انگیز معنویت می کشاند و نسیم روح نواز و عطر گلهای خوشبو را به دل و جان انسان می ریزد و تصویر خوشایندی را از درون بی تکلفی و کودکی ارایه می دهد و در قسمتهای دیگر از بیوفایی و بی اعتباری دنیا و زرق و برق دروغین تمدن فریبکار می نالد و ناپایداری جهان فانی و عمر زودگذر را هشدار می دهد».

این روح نوگرایی و نواندیشی همراه با این لطافت طبع و ظرافت خیال در تمامی آثار شهریار و بالاخص در غزلیات ناب و شورانگیز او متجلی و منعکس است که به عنوان نمونه می توان از غزلهای وداع «جوانی»، «زندان زندگی»، «گوهر فروش»، «غزال و غزل»،«ترانه جاودان»، «سه تار من»، «شرم و عفت»، «حالا چرا؟»، «وحشی شکار»، «نی محزونو «ملال محبت» یاد کرد.

ارادت شهریار به آستان حضرت دوست

در اینجا، این سؤال مطرح میشود که براستی ترانه های زیبای شیوای دل انگیز شهریار شعر و غزل منبعث از کدامین منبع الهام است که اینچنین حدیث عشق و محبت و دوستی را در شمیم جان و صمیم روح و روان آدمی می نشاند و آوای موسیقی جانبخش آن، جام هستی را از شور و مستی لبریز می نماید؟

من بر آنم که منشأ این همه زیبایی و عظمت کلام و کمال، جز ذات یگانه ی ذو الجلال والاکرام خالق همه ی خوبیها و زیباییها و منبع فیاض تمامی ارزشها و تجلیات والای انسانی، هیچ عامل و نیروی دیگری نمی تواند باشد، کما اینکه نفوذ و عظمت کلام مقتدای او، حافظ شیراز، نیز از این نیروی لایزال هستی بخش الهام می گرفته است و اگر مبالغه آمیز نباشد - که نیست - فزون بر این منبع ،فیاض نیروی شگرف دیگری نیز یار و مددکار شهریار بوده است و آن عشق و ارادت به مولای متقیان، امیر مؤمنان، علی علیه السلام است که چکامه ی علی ای همای رحمت بی تردید، مظهری از تفضّل مولا علی در آفرینش این اثر بی همتا و شرف و افتخاری است که بدین واسطه نصیب شهریار گردیده است.

این عشق معنوی شورانگیز را جای جای در آثار شهریار شعر و غزل می توان یافت و ما به عنوان تبرك و تيمن و حسن ختام با نقل ابیاتی از مناجات او به پیشگاه خالق یکتا، مثنوی «شب و علی» این نوشتار را به پایان می بریم:

دلم جواب بلی میدهد صلای ترا

صلابزن که به جان می خرم بلای ترا

تو از دریچه دل می روی و می آیی

 ولی نمی شنود کس صدای پای ترا

غبار فقر و فنا توتیای چشمم کن

که خضر راه شوم چشمه ی بقای ترا

بر این مقرنس فیروزه تا ابد مسحور

 ستاره سحری چشم سرمه سای ترا

 بر آستان خود این دلشکستگان دریاب

 که آستین بفشاندند ماسوای ترا

دل شکسته ی من گفت شهریارا

بس که من به خانه ی خود یافتم خدای ترا

برگرفته از کتاب راز جاودانگی - سید علی اصغر هدایتی

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی