آنچه در احیای حکمت کهن ایران حقیقت دارد این است که سهروردی با بدوش کشیدن بار گذشته ایران تبدیل به تاریخ و آینده این گذشته می شود. مردم ایران از آن رو شرقی نیستند که در شرق جغرافیائی اسلام قرار گرفته اند.«شرقی» بودنشان از آن روست که حامل خميرة ازلي حکمت اشراقیه اند.سهروردی این شرق اشراقی را بصورت هاله افتخار، یا همان خورنه شاهانه ای که در گذشته گرد سر شاهان حکیم در ایران باستان می درخشید، در روان ایران کشف می کند. نحوه توصیف وی از شجره نسب و اشراقی مغان کهن ربطی به فلسفه تاریخ ندارد، همچنانکه هیچگونه اعتنائی به علیت تاریخی هم در آن نمی توان دید. آنچه وی از آن دفاع می کند يك اصل قومی نیست، بل، چنانکه ، نوعی اصل و نسب قدسی» است.

خود سهروردی در این باره در کتاب کلمة التصوف چنین گفته است:

در پارسیان گروهی بوده اند که به حق رهنمون بودند و بدان عدل می ورزیدند ، فرزانگانی فاضل و ناماننده به مجوس. ما حکمت نوری شریف آنان را که ذوق افلابطون و حکمای پیش از او بدان گواه است در کتاب موسوم به حكمت الاشراق زنده کرده ایم .

بنظر سهروردی پیامبر و قهرمانان ایران باستان همه در يك سرنوشت نبوی سهیم بوده اند، سرنوشتی که تاریخ قدسی اهل کتاب بیانگر آن است. نقشی که سهروردی بعنوان میانجی میان اسلام و حکمت کهن ایران زرتشتی بازی کرده در واقع همان نقشی است که سلمان پارسی میان جماعت ایرانی و اهل بیت پیامبر بازی کرده است.

سهروردی از این نیز فراتر می رود و تأويل را در باب چهره های قدسی حماسه های پهلوانی ایران به کار می گیرد. بدینسان چهره های قهرمانان شاهنامه فردوسی نیز بنوبه خود در قلمرو نمود کتاب مقدس داخل می شوند.

باری، می توان پنداشت که سهروردی شاهنامه را بهمان شیوه ای قرائت کرده که عرفا تورات یا قرآن را قرائت می کنند، یعنی درست مثل اینکه آن کتاب را برای خود وی ساخته باشند؛ در این صورت تمثیلی که در کتاب آمده بصورت تاریخ قدسی روان دوباره جان می گیرد و به تجربه ای عارفانه و شخصی می انجامد. بدلیل تمامی این ویژگیها بود که نقش سهروردی در حیات فلسفی ایران اسلامی چنان اهمیتی یافت که از آن پس هرگز زدوده نشد. وی هم بر تقدير فلسفه اسلامی و هم بر تقدیر قوم، قومی که می بایست بار امانت آن فلسفه را بردوش بکشد، چنان تأثیری گذاشت که تا امروز باقی است.

هانری کُربَن ویژگیهای اساسی آئین اشراق را به شرح زیر برمی شمرد:

1- ارادت به برقراری پیوند با بینش نور که مغان قدیم در پارس عهد زرتشت مبشر آن بودند. .

2- احياي چنين بينشی که در ضمن نوعی رستاخیز هم هست في حد ذاته مستلزم به هم پیوند زدن در راه شناخت فلسفی و عرفانی و به هم رساندن آنها در راه شاهانه (یا راه کیانی) است. پس با نوعی تفسير روان و گسست در آفاق سروکار داریم.

3- این شناخت از آنجا که نوعی معرفت است دربردارنده تأویلی است که از حد گزارش نظری در می گذرد و به تمثيل عرفانی می رسد که خود رویدادی در روان است و بميانجي تخیل فعال، يعنی اندام عقلی خاص تمثیل های عرفانی، انجام می گیرد. این چرخش در نزد سهروردی درضمن بمعنی گذار از حماسه پهلوانی به حماسه عرفانی هم هست.

آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی – هانری کربن

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی