دكتر نورالدّين قاضي
در ظاهر لباسهاي زيبا پوشيده و خوش مينمايي، اما باطنت خوي و خصلتِ گرگان دارد.
خوي گرگان همي كني پيدا
گرچه پوشيدهاي جسد به ثياب
(ديوان، ص29)
تن زير زيب و زينت، جان بيجمال و رونق
با صورت رجالي، بر سيرت نسايي
(ديوان، ص331)
گر به صورت بشري، پيشه مكن سيرت گرگ
نامِ محمود نه خوب آيد با فعل ذميم
(ديوان، ص358)
اي كه روزها در منظر مردم، «با روزه و باله و تسبيح» خودنمايي ميكني و به «استفادة ابزاري» از دين و مذهب پرداختهاي؛ اما در خفا، با بادة ريحاني و مي و مطرب، بسر ميبري!
روز با روزه و با ناله و تسبيحي
شب با مطرب و با بادة ريحاني
(ديوان، ص436)
چون من، از اين جماعت و از اين رياكارانِ روزگار، دوري كن، زيرا اين آدميانِ بد باطن و خرصفت، فقط در ظاهر شبيه من و تو هستند!
زينها، به جمله دست بكش همچو من از آنك
بر صورت من و تو و بر سيرتِ خرند
(ديوان، ص425)
***
شكسپير: «ميتوان لبخند زد و لبخند زد و باز رذل و ناكس بود.»
(هملت، ص 35)
ناصرخسرو: اگر چهرة زيباي تو، فاقد اعمال و رفتار زيبا و نيكوست؛ چنين چهرهاي در حقيقت زشت است.
روي نيكو زشت باشد هر گهيك
زشت باشد روي نيكو را فِعال
(ديوان، ص72)
اي بندة تن ترا چه بوده است
با خاطر تيره روي رخشان؟
(ديوان، ص 385)
فريب ظاهر فريبندة فريبكاران را مخور و سيرت نيكو طلب كن.
سيرت خوب طلب بايد كردن از مرد
گرچه خوبست، مشو غرّه به ديدارش
(ديوان، ص121)
پوشيدن لباسهاي پر زرق و برق فايدهاي ندارد، اگر سندگل و خبيث باشي.
چون نبود دلت نرم، سود ندارد
با دلِ چون سنگ، پيرهن خز اد كن
(ديوان، ص170)
خز: پارچهاي نرم از پشم و ابريشم. ادكن: تيرهگون، نيلگون.
خز اد كن: خز تيرهگون و تيرهرنگ
در گفتارها و ادعاهايت، فرشته مينمايي؛ امّا در افعالت، ديو اهريمني، بيش نيستي.
چرا گر خداوند قولي و فعلي
پري باشي از قول و ديو از فعال
(ديوان، ص252)
چهره و ظاهر انسانها دوگونه است؛ خوب دقت كن، با چشمت ظاهر افراد را بنگر و با گوشِ جان، درون پنهان را بررسي كن.
دو صورت هست مردم را به هر دو بنگر و بررس
به چشم از روي پيدايش به گوش از جان پنهانش
(ديوان، ص231)
گرفتار اين فعلهايي تو زيرا
به دل مفسدي گر به تن ناتواني
(ديوان، ص204)
***
شكسپير: «شبحي كه من ديدم شايد اهريمن بوده باشد و در قدرتِ اهريمن هست كه خود را به ظاهري خوشايند بيارايد».
(هملت، ص63)
ناصرخسرو: مردي كه با حيله و نيرنگ به «استفاده ابزاري» از مذهب پرداخته و «كتب فتاوي وحيل» ساخته است؛ ظاهري چون نيكان و خوبان دارد، امّا در باطن دجّالي بيش نيست.
وان مرد كه او كتب فتاوي وحيل ساخت
بر صورت ابدال بُد و سيرت دجّال
(ديوان، ص 255)
اَبْدال: جمع بِدْل؛ شريف و كريم. ابدال به گروهي از اولياي خدا كه جهان به وجودِ ايشان پايدار است، اطلاق ميشود. (فرهنگ آنندراج)
چرا با داشتن ظاهري انساني، باطن خبيث اهريمنان بر خود گرفتهاي؛ به طوري كه از نيكيها گريزان و به سوي بديها شتاباني؟
ز نيكيها گريزاني، سويِ بدها شتاباني
چرا با صورت مردم، گرفتي سيرتِ ديوان؟
(ديوان، ص29)