وقتی از کودکان و نوجوانان و به دنبال آن از نشریات و خواندنی های آنان سخن به میان می آوریم، باید متوجه باشیم که تلقي اجتماعی از کودکان و تعریف و مصداق کودکی با آنچه امروز شاهد آنیم متفاوت بوده است. از باب یادآوری به برخی تفاوت های اصلی جایگاه کودک امروز با کودکان روزگار قاجار اشاره می کنیم.

1. کودکان و نوجوانان آن روزگار، اعم از دختر و پسر، با وجود فقر نسبی جاری در جامعه، اگر از بیماری های نوزادی و خردسالی جان سالم به در می بردند، نسبت به متوسط کودکان امروز جثه ای قوی تر داشتند و اصطلاحا كاری تر بودند. یک پسر یا دختر در سن نوجوانی از نظر جسمی تقریبا یک مرد یا زن پر و کامل به حساب می آمد.

٢. به دلیل ضعف آموزش، نظام سنتی پدرسالار و... کودکان و نوجوانان از نظر عقلی و اجتماعی چندان داخل آدم به حساب نمی آمدند» و ناقص العقل و جاهل و ناپخته به شمار می رفتند. مثلا در دیباچه ای که مجدالادباء بر کتاب افتخار نامه حیدری سروده میرزا مصطفی (متخلص به صهبا) پسر آیت الله العظمی میرزا محمد حسن آشتیانی - که بعدها خود به صدرالعلما معروف شد - نوشته، به طور تلویحی می گوید او با وجود اینکه بیست سال بیشتر ندارد، صاحب عقل و کمال است و این را با نوعی تمجید و شگفتی مبتنی بر استثنا بیان می کند.

٣. با وجود آنکه کودکان و نوجوانان چندان آدم به حساب نمی آمدند و مثلا در نشریه انجمن شماره ۱۰۶ درباره آنان می خوانیم که «.. فوج مخصوص اطفال که در سنوات قبل هماره در کوچه و بازار ولگرد و الک دولک باز و غیره بوده و اغلب اوقات با هم جنگ و جدل کرده سر و دست یکدیگر را شکسته لباسشان را پاره می کردند...» ) برای آنها حق کودکی کردن و بازیگوشی هم چندان به رسمیت شناخته نمی شد. کودکان طبقه مستضعف و بی سواد، اغلب به حال خود رها شده بودند و خانواده های شاهزادگان، اشراف، تجار عالی، علما و سایر اشخاص فرهنگی و برخوردار از موقعیت اجتماعی بالا با سخت گیرانه ترین شیوه ها سعی در تعليم آداب به کودکان داشتند و از آنان توقع می رفت که همچون بزرگسالان رفتار کنند. سرجان ملکم در سفرنامه خود به ایران در عهد فتحعلی شاه می نویسد:

از کودکی فرایض مذهبی را به ایشان تعلیم می کنند چنان که در سه یا چهار سالگی نماز می خوانند. همچنین آداب ظاهر را هم از اوان طفولیت می آموزند. مثل اینکه چگونه به اشخاص محترم و اقران و زیردستان باید سلوک نمایند... در ایران طفل پنج ساله با پیر پنجاه ساله در مجلس از حیث گفتار و کردار و سکونت و وقار یکسان است. در هفت هشت سالگی شروع به خواندن عربی و پارسی می کنند. بعد از خواندن حروف تهجی، قرآن می خوانند. بعد از آن به آموختن احکام شریعت می پردازند. بعد از آن کتب پارسی می خوانند... (تاریخ ایران، ترجمه حیرت ج ۲، ص ۱۹۴) یا سید حسن تقی زاده که در عهد ناصری متولد شد، در مجله راهنمای کتاب، شماره چهار از سال چهارم، در شرح دروسی که در کودکی خوانده می نویسد که در چهار سالگی با آموختن عم جزء شروع کرده، در پنج سالگی قرآن و گلستان را خوانده و سپس به او جامع عباسی شیخ بهایی، نصاب الصبيان فراهی، ترسل و تاریخ نادر، تاریخ معجم و ابواب الجنان را تعلیم داده اند و در هشت سالگی مشغول یادگیری صرف و نحو و منطق شده است.

نمونه دیگر که بسیار مشهور است و رواج تمام داشته، اعطای القاب و سپردن حکومت ولایات و مناصب حکومتی به شاهزادگان خردسال بوده است. از عجیب ترین این منصب بخشی ها «اعطای منصب عمارت توپخانه به پسر یک سال و نیمه نایب السلطنه» بوده که سبب خشم ناصرالدین شاه هم شده و گفته بود: «فرنگی ها به ما چه میگویند که بچه دو ساله امیر توپخانه شد؟» (روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، یادداشت های ۱۲ جمادی الاولی ۱۳۰۴) در شماره ۲۴۷ روزنامه فرهنگ (اصفهان) مورخ ۲۲ جمادی الاولی ۱۳۰۱ هجری قمری چنین آمده که ظل السلطان به نوزاد دختر مرحوم رضا قلی میرزا که محمدرضا نام داشته، لقب ركن السلطنه عطا کرده است. اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات عهد ناصری در هشت سالگی به دارالفنون رفته و در نه سالگی حکم وکیل باشی (گروهبانی) گرفته و در شانزده سالگی ریاست قشون خوزستان و نایب الایالگی آن خطه به او سپرده شده است. اصلا چرا راه دور برویم؛ ناصرالدین شاه و احمد شاه زمانی به سلطنت رسیدند که نوجوان بودند.

ضمنا سن ورود به زندگی رسمی بسیار پایین بود. جدا از سن پایین ازدواج دختران که به دلیل بلوغ شرعی زودهنگام ایشان، عدم اشتغال به تحصیل و برخی آداب و محذورات فرهنگی، عادی می نماید، سن ازدواج پسران هم بسیار پایین تر از امروز بود که البته آن هم بی تأثیر از رواج نداشتن آموزش عمومی متوسطه و دانشگاهی و اجباری نبودن خدمت نظام و سایر شرایط اجتماعی نبوده است. مثلا همان اعتمادالسلطنه در سن ۱۵ سالگی ازدواج کرده است. این فقط خاص درباریان نبود. نویسنده گمنام تأديب النسوان نیز که از عوام بود، می نویسد: «... از عمر عزیز بیشتر از هجده سالم نرفته بود که برحسب رسم این ایام، یکی از بنات اقوام را به شرط زناشویی خواستم...

۴. همین کودکان و نوجوانان هر چه بیشتر به سال های مشروطه نزدیک می شویم و هر چه آموزش و مدارس جدید عمومیت می یابد، جایگاه اجتماعی بالاتری می یابند و به نوعی سرنوشت آنان با مطبوعات گره می خورد. هر چه به سال های مشروطه نزدیک می شویم، تعداد نشریات در حال انتشار افزایش می یابد و با صدور فرمان مشروطیت در سال ۱۳۲۴ هجری قمری حدود یکصد نشریه جديد متولد می شوند. بدیهی است که به دلیل کم سوادی قاطبة جامعه، عملا عمده خوانندگان این نشریات نوجوانان دبیرستانی یا جوانانی اند که به تازگی فارغ التحصیل شده اند. به تعبیری می توان بیشتر مجلات دوره مشروطه را از این بابت نشریات نوجوان دانست زیرا بیشتر افرادی که خواننده آنها بودند . و بیشتر افرادی که سواد خواندن و توانایی قرائت آنها را برای دیگران داشتند . نوجوان و جوان بودند. اصل جریان ساده نویسی، استفاده از حروف درشت و مصورسازی با هدف جذب نسل جوان و افراد نسبتا کم سواد به مطبوعات پایه گذاری شد. گفتنی است که در نظام آموزشی مکتبخانه ای بیشتر دانش آموزان تا حدود دوازده سالگی به راحتی نمی توانستند متون غیردرسی را به زبان پارسی مطالعه کنند. هر چند که با فعالیت انجمن معارف و تألیف کتاب های درسی جدید مثل تعليم الاطفال میرزا محمود خان مفتاح الملک و معلم الأطفال آخوندوف و رساله های رشدیه، به مرور این سن پایین تر آمد. حضور اجتماعی نوجوانان و مداخله آنان در امور سیاسی با نهضت تنباکو آشکار شد. ابراهیم تیموری (در کتاب تحریم تنباکو، کتابخانه سقراط، ۱۳۲۸) می نویسد نوجوان ها پس از تبعید میرزا حسن آشتیانی که نپذیرفت بر سر منبر قلیان بکشد، به خیابان ها ریختند و این شعار را سر دادند: «یا غریب الغربا / می رود سرور ماه در یکی از اعلامیه هایی که پس از صدور فتوای تحریم تنباکو انتشار یافت، به نوعی یکی از اهداف قیام مردم، حفظ و احیای حقوق کودکان ایرانی ذکر شده بود:

این کوچه های تنگ که عموم مسلمانان، حتی سگها و گوسفندها بر آنها حق دارند، چگونه به خارجه بخشیده اند که فردا اطفال مسلمانان زیر عراده کالسکه اجانب خرد شوند؟... (خاطرات حاج سیاح ص ۲۳۹، به نقل از تاریخ روزنامه نگاری ایرانیان و دیگر پارسی نویسان) همچنین گفته اند نوجوانان تبریزی متن قرارداد رژی را بر کاغذ نوشته و آن را بر گردن سگ های ولگرد آویزان می کردند. یا در ماجرای تخریب بانک روس، ناظم الاسلام کرمانی می نویسد:

بنده نگارنده یک ساعت به غروب مانده، این خبر را شنیدم، بی درنگ روانه محل شدم. وقتی که رسیدم، جمعی از اطفال را دیدم که مشغول خراب کردن ته مانده آن عمارت هستند... با آنکه اسباب و آجر و آلاتی که آنجا بود، قیمت بالایی داشت، اما هیچ یک از اطفال، اعتنایی به آنها نمی کردند یا چیزی بر نمی داشتند مگر برای خرابی و نابود کردن آنها. آن وقت دانستم که نیروی مردمی یک قوه قاهره خدایی است. (تاریخ بیداری ایرانیان). همچنین در ماجرای بست نشینی در سفارت انگلیس، دانش آموزان دارالفنون حضور فعال داشتند. سیداحمد تفرشی در این باره نوشته است:

دانش آموزان دارالفنون، عصر روز چهارشنبه ۱۷ جمادی الثانی ۱۳۲۴ به سفارت رفتند و به دیگران پیوستند. تعداد آنها سی چهل نفر می شد. شاگردان کامل و تربیت شده اند؛ نه بچه ساده امربر، آنها هم چادری مخصوص خود علم کرده اند و سکنی گرفته اند. همین دانش آموزان در نوشتن اعتراض نامه و توزیع آن سهیم بودند و همین ها بودند که به مردم گفتند دستخط اول شاه کافی نیست و در آن به نام مردم تصریح نشده است. پس از پیروزی مشروطه، حضور نوجوانها در مبارزات شدت بیشتری می یابد و در کتاب های تاریخی نکات فراوانی از حضور دانش آموزان تبریزی (دانش آموزان لقمانیه، فوج ویژه اطفال و...)، تهرانی، گیلانی (مدرسه ادب رشت و...) و سایر شهرها می توان یافت.

۵. نکته دیگر، توجه به واژگان متفاوت رایج در آن دوره درباره کودکان است. لفظ کودک کمتر در آن دوره رایج بود. «اطفال» و «طفل» بیش از واژه های مشابه رواج داشت. واژه نوجوان نیز تقریبا متداول نبود و لفظ «جوان»، نوجوان و جوان را پوشش می داد. به صورت محدود در برخی نشریات ادبی لفظ «نوباوه» را می توان یافت. کودکان با الفاظی همچون «نورچشمی»، «فرزندی»، «آقازاده»، «صبيه»، بنده زاده»، «غلام»، «دوشیزه»، «دختر»، «پسر»، «بچه» نامیده می شدند. همچنین لفظ «تسوان» برای زنان و دختران به طور مشترک به کار رفته است. گاهی نیز کودکان را با هدف احترام یا بدون هدف خاص«جوان» می نامیده اند.

از باب قرائت اطفال – سید علی کاشفی خوانساری

دیدگاه‌ها  

+1 # بِهراد 1400-03-25 15:06
با دُرود وَ خَسته نَباشید بَرایِ دَر میان گُزاریِ نِوشتارهایِ سودمَند.
بَندَکِ نُخُست را به پارسیِ سَره بَرمی گَردانَم.
وَغتی/ وَختی یا هِنگامی اَز کودَکان وَ نوجَوانان وَ به دُنبالِ آن اَز نِشاراک یا پَخشاک وَ خاندَنی هایِ آنان سُخَن به میان می آوَریم بایَد دَرنِگَریم که بَرداشت یا بَرنِگَریست ماندمانی اَز کودَکان وَ شِناسِش وَ کودَکسالی یا خُردسالی با آن چه اِمروز می گُواهیم یا سَهَنده یِ آنیم ناهَم سان بوده اَست.
اَز بَرایِ یادآوَری بَرخی ناهَم سانی هایِ جایگاهِ کودَک اِمروز را با کودَکانِ روزِگارِ غاجار بَرمی نَمایانیم .

بَرابَرنَهادِ چَند واژه یِ اَرَبیِ دَر دیبایِ بالا:
اَعَم اَز دُختَر وُ پِسَر = چه دُختَر چه پِسَر
با وُجودِ فَقرِ نِسبیِ جاری دَر جامِعه =
با بودِ مُستمَندیِ فَراخوریِ شاری یا رَوی دَر ساسمان
سالِم = بِهزِند ، تَندُرُست ، اَبیش ، سَلمَند
نِسبَت به مُتِوَسِّط = فَراخورد به میانگین
جُثّه = کَرپ ، پِیکَر ، تَنو ، گُند ، گُرس( گُرز)
قَوی = گیو ، پُرزور ، زورمَند
قُوَّت = گیوی ، پُرزوری ، زورمَندی
اِصطِلاحاً = زَبانانه ، زَبانی ، زَبانَند ، زَبان لَبی
سِنّ = واژه ای پارسی ست بِسَنجید با واژه یِ آلمانیِ Zahn به مینه یِ دَندان که دَر اَرَبی همین مینه را دارَد اینکه با شُماردِ دَندان ها / دَندها پِی به سِن وَ سال می بُردَند.
نَظَر = نِگَر : نَظَر اَرَبیده یِ نِگَر اَست
جِسم = گِشم ، گِشن ، گُشن ، گُنش ، واژه یِ جِسم اَرَبیده یِ اینانَند.
تَقریباً = نَزدیکِ به ،نَزدِشانه ، نَزدانه ، نَزدَند،نَزدِشت
کامِل = پُر ، پُرَنده ، پُرکام ، کامار ( کامِل اَز ریشه یِ کَمَلَ دَر ریختارِ فاعِل بَرساخته شُده ؛ دَر پارسی : اَز کارپایه یِ پُریدَن : پُر - اَنده = پُرَنده ، بَرابَرنَهادِ دُرُستِ کامِل اَست .)
به حِساب آمَدَن = به شُمار آمَدَن ؛ هَر چَند حِساب واژه ای اَز بُن پارسی ست که اَرَبیده گَشته اَست :
حِساب : حِس - آب
حِس = وارونِ سِه یا سَه یا سِی به مینه یِ دیدن وَ نِگَریستَن وَ آب یا آف یا آپ پَس وَندِ نام ساز اَست
مانَندِ : جوراب ، جَواب ( گَواب ، گو- آب)، شاداب..
هِساب ، هِساف ، سِهاب ، سِهاف
مینه یِ حِساب کَردَن = با دیدَن یا سَهیدَن شُماردَن
دانگِه ، با سِپاس
دُنباله یِ واژه هایِ ناپارسیِ :
به دَلیلِ = به فَرنودِ ، به بُرهانِ
ضَعف = سُستی ، شِفتی
نِظام : واژه ای پارسی ست که اَرَبیده گَشته اَست :
نِظام : نِ - ظام
نِ : پیشوَند به مینه یِ پایین ، پُشت ، پِی
ظام : گام ، مانَندِ نَظَر که نِگَر بوده اَست،
نِگام : گام یا کام یا آمَد هایی که دَر پِیِ هَم می آیَند بُنابَر این سامانمَند وَ آرایِشمَند هَستَند ، آرایِش ، آراستمان
ناقِصُ العَقل = خِرَدکاسته ، کاهیده خِرَد ، نِکاسته مَغز( مَزغ) ، کَم خِرَد ، کاچّه ( گویِشِ بومی) ، خُل، اُسخُل ، اُشخُل
جاهِل : اَز بُنیاد پارسی ست که اَرَبیده گَشته:
جَهیدَن : جَه - آل = جَهال مانَندِ پوشال ، رَوال...
جَهَنده یا جَهِشگَر یا جَهالگَر کَسی اَست که بی اَندیشه دَست به کاری میزَنَد یا به گُفته یِ دیگَربه یک باره اَز جایِ می جَهَد ؛ دَر زَبانِ پارسیِ اِمروز داناپِندار : کَسی که می پِندارَد هَمه چیز را می دانَد.

دُنباله :
مَجدالاُدَباء = مَزدِ / مَزگ دَبیران ، دَبیرِ دَبیران ، دَبیران دَبیر ، دَبیرَن دَبیر
مَجد اَرَبیده یِ مَزد( مَزدا

دُنباله :
به صَدرُ العُلَما مَعروف شُد = به سَر/ سَروَرِ دانِشمَندان شِناخته / آواخته شُد.
آواختَن ، آوازیدَن = با سِدایِ بُلَند خاندَن
آواخته ، آوازیده ، پُرآوازه ، ناموَر ، نامدار = مَشهور
شِناخته = مَعروف اَز ریشه یِ عَرَفَ : شِناختَن
به طورِ تَلویحی می گویَد = دَر پَرده می گویَد ، نارُک می گویَد( رُک نِمی گویَد)
با وُجودِ اینکه = با این که ، با این هَمه
صاحِب = دارَنده ، دارای
عَقل = خِرَد ، وُز / گُز : اَز گُزیر یا وُزیر که وَزیر شُده که دَر تَنگنا وَ گِرفتاری راهِ گُشایِش را می یابَد ؛ چار هَم می تَوان گُفت که دَر دُشواری ها چاره یِ شودِگی ( پادِست گُشودِگی : گُ - شودِگی = shut) را می یوزَد ( می جویَد).
کَمال = پُری ، پُرَندِگی ، پُرکامی
با نوعی = به گونه ای ، با جوری
تَمجید = بُزُرگ سِتایی ، مَهانِش
مُبتَنی = بَر پایه یِ ، بَر بُنِ
اِستِثناء = اَزتایی ، ، سِکاست : سِ- کاست = اَز چیزی کاستَن
آلمانی : Ausnahme : Aus- nahme
Aus = هَم ریشه با اَز ، آز ، سِ ، شُ ، اِخ ، خَ، خُ
nahme : نامواژه اُز کارپایه یِ nehmen = گِرِفتَن
گَرته بَرداری = اَزگیری ، سِگیره
بَیان = واژه ای پارسی وَ اَرَبیده شُده :
بَیان
پاسخ دادن

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی