غلامعلي همايون
مهمترين مسئله موردبحث شرق وغرب ادعاي دانشمندان غربي درموردبرتري تمدن وفرهنگ غرب و با النتيجه اسارت چندين ملل شرق است. اغلب محققين اروپايي تمدن غرب راوارث مطلق فرهنگ يونان و روم؛كه ازنظرآنان بر ديگر فرهنگهاي جهان برتري داشت؛ دانسته و خود را از هر گونه نفوذ خارج از حيطه اروپا منزه كرده و در راه اثبات آن بناچار حتي تحريف تاريخ را نيز مجاز دانستهاند. بر سبيل اين بحث ابتدا خود منابع يوناني را در مورد برخوردهايشان با شرق بررسي ميكنيم. مورخين يوناني اكثرا بخاطرتعصبي كه نسبت بهرويدادهاووقايع سرزمين خويشداشتند؛واقعيات راآنطوريكه ميبايست منعكس نميكردند و از ابتداي امر ارزشيابيهايشان بر اساس تعصب؛خيالپردازي و افسانهسرائي استوار بود. آنان همه چيز حتي مشهودات خود را با تصورذهنيشان كه كمتر با واقعيت قرابت داشت در آميخته و گهگاه در متن اسناد دخل وتصرف نموده وبخصوص آنجائيكه غرور اقوام كوچك جزيرههاي پراكنده يونان مطرح بود كليه وقايع تاريخي را يك جانبه گزارش ميكردند. يونانيان به دمكراسي خودافتخار ميكردندبدون شك يونانيان نخستين ملتي بودندكه ازبعضيمواهبدمكراسي برخوردار گرديدند ولي اين بدان معني نيست كه در يونان آزاديخواهي مطلق و در شرق «استبداد و زورگوئي» مسلط بودهاست. مطلب را باز مينمائيم. حوادث جنگهاي ايران و يونان ماراتون 490 و سالامين 480 پ. م؛ سبب شيوع افكار آزادي ـ خواهي؛ ميهنپرستي وانساندوستي درميان يونانيان گرديد. مسئله دفاعازسرزمين يونان افكارو تصورات جهان آركائيك را در هم ريخت و راه را براي اشاعه هنر كلاسيك هر چه بيشتر همواره نمود. استخراج ريشههاي اجتماعي هنركلاسيك يونان سخت پيچيده ودشواراست. درابتداي امربنظرميرسدكهافكار دمكراسي با ليبراليسم وفردگرائياش و سبك كلاسيك با پيچيدگيها و همهگرائياش هرگز بتوافقي نرسيده و تتوانستند وحدتي ايجادنماينداما هنگام بررسي بيشتر با اين واقعيت آشنا ميشويم كه نه دمكراسي آتن آنقدر جنبههاي جدي دمكراسي را رعايت ميكرد و نه سبك كلاسيك آ ن آنقدر گرفتار قوانيني سفت و سخت كلاسيتي بود. قرن پنجم پيش ازميلادآتن متعلق به آن دوره ازتاريخ هنر است كه در آن مهمترين و پر محصولترين نوآوريهاي سبك ناتوراليسم تظاهرنمود. تمايل شديدسبك كلاسيك يونان به طبيعتآنراازسبكهاي كلاسيكدورههاي بعدمتمايز ميدارد. اين تمايل به طبيعت درآن بهمان اندازه قوياست كه كوشش براي رعايت قوانين نظم واندازهها. تناقضدرهنر كلاسيك يونان از تناقضات وتباينات فرمهاي اجتماعي و قراردادهاي مربوط بدان سرچشمه ميگرفت و اين تناقضات قبل از هر چيز مربوط به روابط دمكراسي با مسئله فردگرائي بود. فردگرائي دردمكراسي بدين معني است كه درآنرقابت قدرتهاتضمين گشتهوهرفردنسبت به بهرهدهيها و شخصيتش ارزشيابي شودولي درآنجا كه دمكراسي ازرفع اختلاف فاحش مابين افرادو طبقات دفاع ميكند و امتيازات تولد را بهيچ ميانگارد؛ ديگر نميتوان هيچگونه رابطه مثبتي مابين دمكراسي و فردگرائي يافت بلكه برعكس بايد اظهار داشت كه دمكراسي تمايلات همهگرائي دارد. دراجتماع قرن پنجم پ. م؛ فردگرائي و همهگرائي در يكديگر ادغام گرديد.
زيرا قشرهاي اجتماعي متفاوت بوجود آمد اجتماع تنها به طبقات فقراونجبا تقسيم نميشد بلكه مابين آنها نيزطبقه متوسطي بوجود آمد. اين طبقه متوسط كه همان بورژوازي است ازطرفي كوششهاي دمكراسي رادر جهت يك سطح كردن زندگي اجتماعي ميستائيد واز جانب ديگر طرفدار خلق امتيازات سرمايهداي بود. دمكراسي آتن قرن پنجم پ. م؛ فقط ازنظر فرم ودر مقام مقايسه باحكومتي استبدادي يك دمكراسي بود. اگرچه در ربع آخر قرن قسمتي از كارهاي عامالمنفعه با مسئوليت طبقه متوسط انجام ميشد ولي در واقع همواره روح آريستوكراسي حكومت كرده و اكثريت با نجبا بود.(1) اگرچه تعدادي از فلاسفه و شعرا از ميان طبقه بورژوازي برخاسته بودند ولي آنان در آن طبقه طرفداران فراواني نداشته و اغلب با نجبا كنار ميآمدند. اغلب شخصيتهاي فرهنگي و معنوي قرون پنجم و چهارم پ. م؛باستثناي سوفستائيان و اوريپيد مرتجع بوده و در موقعيتي اشرافي قرار داشتند. پيندار(2)؛ آيسخولوس(3)؛ هراكليتوس(4)؛پارمهيندس(5) ؛ امپهدوكلس(6)؛ هرودوتوس(7) وتوكوديدس(8) همگي از طبقه اشراف بوده و حتي بورژوا زاذههائي چون سوفوكل و افلاطون نيز پيوندهاي مستحكمي با آريستو كراسي داشتند. آيسخولوس براي دمكراسي زحمات فراواني متحمل شد ولي سرانجام آنرا ترك گفت.
از همه مهمتر آنكه آريستوفانس(9) كه تمايلات ضد دمكراتيكش غير قابل انكار بود برنده جوائز بيشماري گرديده و موقعيتهاي بينظيري در ميان مردم كسب نمود. تمايلات محافظهكارانه پيشرفت ناتوراليسم را كند كرد ولي نتوانست از فعاليت آن ممانعت بعمل آورد. ناتوراليسم در ادبيات و هنر انسانها را چنان نمايش ميدهد كه بايد باشند ولي در بعضي از موارد چنان كه هستند(10).
تفكر در مورد جهان بهتر؛ بشريت خوشبختتر؛جهاني كه ميبايست بوجود آيد يك نوع ايدهاليسمي است كه اگر چه جنبههاي پيشرفته فراواني دارد ولي از فرهنگي آريستوكراسي اشتقاق يافته است. فرهنگ ايدهآليستي زيباشناسي نجبا از انتخاب موضوع آنان مشخص است. آريستوكراسي بيشترموضوعات انحصاريمانندخدايان؛ ورزشكاران و افسانهپردازي پهلوانان راترجيح داده ومطالب روزمره را بندرت نشان ميدادزيرا آنها از نظرآن معمولي وپست بودند. بنابراين استنباط ميشودكه دمكراسي يونان نيز داراي پايههاي استواري نبوده و يونانيان و سپس ملل غربي بيجهت دربارهاش هياهو بپا كردهاند. ازطرفي دركشور هخامنشيان؛ شاهنشاه بدون مشورت با «داوران شاهي»(11)؛ هفت تن آزاده نژرادي كه تقريبا مجلس داوري ايران را تشكيل ميدادند؛ هيچگونه تصميم بزرگي اتخاذ نميكردند. «داوران شاهي» همواره در كارهاي مهم به كمكشاهنشاه برخاستهواوراازكارهاي زيانبارو خطرناك بازداشته و بكارهاي نيكو و پسنديده متمايل ميساختند. البته تنها اين هفت تن نبودند كه با شاه رأي ميزدند شاهنشاه همواره بابزرگان خردمندو كارديده اقصي نقاط كشور نيز مشورتميكرد. علاوهبرآنها مورخ يونانياين مسئله رانيزنديده ميگرفت كه اولينآزاديخواه بزرگجهانازايران برخاست. كوروش كبير اولين منشور آزادي رادر سرتاسر جهان صادر نمود و بدينوسيله ميليونها انسان را از قيد بردگي و بندگي رهانيد. كوروش همواره آزادي را با نظم توأم ميدانست و هرج و مرج را آزادي نميخواند. پادشاهان هخامنشي براي اداره امور سرزمين وسيعي از سند تا اژه ميبايست نظم و ترتيبي برقرار نمايند. ولي يونان در مقابل؛ سرزمين كوچكي بود با چند جزيره پراكنده كه در آن تا ابتداي قرن پنجم پ. م. هر خودكامهاي شهري را در اختيار داشت و احتياجي به نظم احساس نميگرديد؛ مطلب اينجاست كه دمكراسي يونان قبل ازبرخوردلشكريان ايران ويونان؛ و در نتيجه تبادلات فرهنگي؛ هنوزشكل وفرمي نيافته بودبنابراين ميتوان اين فرضيه رابنيان نهادكه يونانيان لااقل قسمتي از افكار دمكراسي خود رامديون برخوردهاي نظامي وسياسي با ايرانيان ميباشند زيرا فتح آتن مردم يونان راتكان داد و سبب شيوع افكار ميهنپرستي و آزاديخواهي در آن سرزمين گرديد. نويسندگان يونان خرده ميگرفتند كه ايرانيان علاقمندند در رفاه زيست نمايند. آنان ايرانيان را «راحت طلب و تجمل ـ پرست» ميخواندندو اظهار ميداشتند كه ايرانيان خوابيدن روي تشكهاي نرم را كافي ندانسته زير پايههاي تخت خود را نيز مفروش مينمايند كه فشار و سختي زمين را احساس نكنند در زمستان دستكش بدست ميكنند در تابستان سايه درختان را كتفي نداسته سايهبان ميسازند. مطالبي كه فوقا اشاره شد نشانه راحتطلبي نيست بلكه فرهنگ به زيستن است. تلاش بخاطر مرفه زيستن نشانه تمدن بشريست اگرنيك بنگريم تمامي كوشش بشررا طي قرون متوالي در بوجود آوردن اين تمدن عظيم در جهت به زيستن خواهيم يافت. مورخين يوناني به اين كوشش بيدريغ ايرانيان در راه تمدن و رفاه بشر بدبين بودند و ايرانياني را كه در 2500 سال پيش صاحب تعم فراواني بودند «تناسا» و «تجملپرست» ميناميدند(12).
واضح است كه رفاه و آسودگي خاطر ايرانيان از نظر مادي براي يونانيان «تجملپرستي» بشمار ميآمد زيرا آنان كه دم ازخلق تمدن جهان ميزدندحتي بندرت پاپوش بپاداشتند. افلاطون ازقول اپولودو روس ميگويد: «چون ناگهان سقراط را ديدم كه با كفش چوبي از حمام بيرون ميآمد و اين چيزي بود كه هرگز به آن عادت نداشت از او پرسيدم كه قصد كجا دارد كه چنين خود را زيبا كرده است»(13). كفش چوبي پوشيدن سقراط از نظر بزرگان يونان خود را زيبا آراستن است چه برسد به پاپوش چرمي پوشيدن ايرانيان و اين براستي براي آنان شگفتانگيز بود كه مردمي روي زمين ميزيستند كه كفش زيبا بپا و لباس ارغواني دربردارند. نويسندگانعربيسهقرن اخيركاررا نسبت بهمورخين يوناني مشكلتر كردهاند،اروپاي مستغمرهداردر برداشت و قضاوتهاي خودنسبت به شرق چنان درعرقاب تعصب عوطهور است كه هر گونه داوري را بر محقق دشوار ميسازد. در سه قرن گذشته ادعاي واهي در ارجحيت تمدن قديم عرب بر شرق اعلب محافل فرهنگي اروپا،سبب شد كشورهاي استعماري عرب،بخصوصدريكصدوپنجاه�� �سالاخير،حداكثرسوءاستفاد ه را جهت حفظ و توسعه منافع اقتصادي خود در كشورهاي شرقي بنمايند. برتري فرهنگ غرب بر شرق در مراكز غلم و ادب غرب هواخواهان فراواني دارد. هنوز مورخين بنام اروپا آثار علمي خود را بر اين پايه بنيان نهاده و آنرا مبداء تحقيقات و استنتاجات خود قرار ميدهند آنها همواره از منابع تمدن يوناني-رومي الهام گرفته و تمام پديدههايش را بنفع استعمار عرب تجزيه و تحليل ميكنند . وليكن تاريخ خودرا مدتهاستازاين قيدو بند يوناني- رومي آزاد گردانيده است. البته آن تاريخي كه پديدهها را يكطرفه قضاوت نمينمايد و بقول بگر «در كنار عهد كهن،فرهنگ شرق را نديده نميگيرد»(14) متأسفانه نويسندگان اين تاريخ صحيحدرميان غربيان معدودندوليعليرعم كوشش اروپاي مستعمرهدارسه قرن اخيركه با تلاشي مذبوحانه كوشيدهاست اروپائي را عنصري فوق تمدن و فرهنگ شرق جلوه گر سازد و عير اروپائي دا به توحش نسبت دهد،باز مورخين و دانشمندان نامآوري از ميان عربيان برخاستهاند كه به اظهارات مورخين يوناني ،و همكاران عربي آنان شك نمايند. درقرن بيستم درمقابل مورخين ناحقنويسي چون امستدا(15) نويسندگان باارزشي ازميان غريبان برخاستند كه سكطرفه قضاوت نكردندواميد مهدي بديع در اثر با ارزشش «يونانيان و بربرها» كه دفاعي انساني و فرهنگي از بنيادگزاران تمدن قديم جهانست ازآنان بنيكي نام برده است. اميرمهدي بديع كه در گوشهاي از سويس اتروا گرفته است بكار بيسابقهاي دست آزيده و شناسائي ايرانيان را طبق اسناد تاريخي و در وهله اول مدارك خود يونانيان بعهده گرفته است(16). از آنجائيكه از ايرانيان چندان نوشتجاتي بجاي نمانده است(17) لهذابديع براي شناختن آنان دسته ديگري از نوشتجات تاريخي يونان رامورداستفاده قرارداده كه تا تحرير آن كتاب مورداستناد نبوده است يعني آن روي تاريخ را ظاهر ساخته و نكاتي را دريافته كه مورخين غربي قرنهاست بعهده مسكوت گذاردهاند. بعضي ازنويسندگان دوره كهن مانند تو كوديدس؛ ديودوروس و پلوتارخ «آنچه را كه درباره ايران باستان گفته و نوشته واختراع شده يودخوانده وميدانستهاند بي شك نوشتههاي ايشان خلاصه و جلوهيي است از معتقداتي كه جهان باستان نسبت به شاهنشاهي هخامنشي و اتباع و پيشوايان آن داشته است. در اين داستانها و نوشتهها ايرانيان آدميتر از يونانيان وصف شده وپيشرفته و متمدنتر و مهربانتر از آتنيان جلوهگر ميشوند….. و از همه مهمتر آنكه در اين گزارشها مناعت طبع و عظمت روحي ايرانيان بسيار بيش از رقيبان غربي ايشان به نظر ميرسد»(18) متأسفانه اين غريبان سه قرن اخير هستندكه جنبههاي مثبت تاريخ رابكنارگذارده وبعضي ازكوتهبينيهاي يونانيهارابنفع استعمارقرون جديدبزرگ نمودهاند.
نويسندگان غربي بايد بدانند كه اختلاف يونيان و ايرانيان آنقدرها عميق و مغروضانه نبوده بلكه يونيان به تمدن و مردم وشاه ايران علاقه مفرطي نشان ميدادآنان ايرانيان راهيچگاه «وحشي» نميخواندندلغت «بربر» درفرهنگنامههاي فرنگي معني «وحشي» گرفت «بربر»ها درمتون تارخي ودرامهاي يوناني با«بربر»ها در فرهنگ استعماري غربيان تفاوت فراواني دارد «بربرها»در اصل «خارجيها» يعني عنصرغير يوناني معني ميدهد مورخين غربي برداشت يوناني اين لغت را كنار نهاده و آنرا «وحشي» و «خالي از فرهنگ» معني كردند. يونانيان هيچگاه ايرانيان را «بيتمدن» و «وحشي» نميپنداشتنداگرچنينبودب راي شاه بزرگشاينگونه نوحهسرائي نميكردند. آيخولوس پس ازشكست سالامين ا زشاهنشاه ايران داريوش اينگونه ياد ميكند:«آيا شاه در گذشته؛ داريوش شاه برابر با خدايان بانگ مرا ميشود آيا سوزوزاريها وشكايتهاي غمانگيز مرا كه همه رنج و دردم در آن انباشته شد و به زبان خاص او كه زبان روشن و آشنا به گوش او است ميشنود؟ من به بانگ بلند بدبختيها ورنجهاي بيپاياني را كه روح مرافرا گرفته است اظهار ميدارم آيا او از قعر تاريكها بانگ مرا ميشنود؟
اي زمين واي ارواح جهان زيرزميني بگذاريد كه موجود الهي و با شكوه خدايي كه در شوش زاده شده و ايرانيان او را ميپرستندازمنزلگاههاي شما بيرون آيد. بگذاريد كه آن كسي كه سرزمين ايران مانند اورانديده است به روشني باز آيد. زيرا اين مرد براي ما گرامي است و روح و كرانههايي كه او را در خور گرفتهاند بر ما عزيز است. اي خداي جهانهاي زيرزمين تواي آيه ونئوس بگذاركه داريوش به كاخ خويش بازگردد. اين اونبود كه سربازان خودرابه شكستهاي خونين كشانيد. ايرانيان ميگويندكه وي آكنده از خدا است و با الهام خدايان بود كه وي كشتي خود را هدايت ميكرد. اي شاه پيربه ميان باز گرد. بر بالاي زمين كه گور ترا پوشانده است ظاهر شو. پاي خود و پاپوش زرين خويش را بر اين سنگ بگذار و يك بار ديگر روا دار كه قبه تاج شاهي را بنگريم. آوخ كه درآن هنگام كه شاه پيرشاه تواناشاه شكستناپذيروبيعيب داريوش برابربا خدايان بر اين سرزمين فرمان ميراند زندگي چه با عظمت و چه زيبا بود»(19). آري اينگونه بزرگان يونان ازعقبنشيني ايرانيان درسالامين ناخوشنود و به شاهنشاه هخامنشي عشق ميورزيدند و وي را مجددا به يونان فراميخواندند. در فرهنگ هيچ ملتي سابقه نداشت كه روشنفكران كشوري مفتوخ اين چنين خواهان بازگشت سران كشوردشمن و فاتح خود باشند آيا باور كردني است كه مغزهاي متفكر يونان براي سران ملتي «بربر» به معني «تمدن و فرهنگ»اين چنين سينه چاك داده و نوحهسرائي نمايند؟ پاسخ مسلما منفي است.
سقراط درمحفلش بافلاطون ميگويد: ماكه نميتوانيم ازلحاظ تجمل باايرانيانرقابت كنيم بكوشيمازلحاظ فضل و دانش برآنها برتري جوئيم. آيا ميتوان باوركرد كه فيلسوف بزرگي چون سقراط ملتي «بيفرهنگ»رانمونه و سرمشق شاگردي چون افلاطون قرار دهدعلاوه بر همه اينها محبتهائي كه ايرانيان درمورديونانيان روا داشتند خود دليلي است برعظمت اخلاقي روح ملتي متمدن و با فرهنگ در مقابله با يونانيان ديودوروس مينويسد: شاه ايران (داريوش) درآمدسه شهر رابه عنوان خرج سفره ورفع نيازمنديهاي ديگربه تميستوكلس بخشيد. به اين ترتيب تميستوكلس «از همه بيمهائي كه يونانيان براي او فراهم آورده بودند بياسوديونانيان كه چنان خدمتهاي بزرگي به ايشان كرده بودويراتبعيد كردندوبه كساني كه كارهاي وي سبب بدبختيايشان شده بودوي راغرق درنعمت ساختند…»(20) اين داستان را كه توكوديدي و پلوتارخ نيز نقل ميكنند ثابت ميكند كه عظمت روح و مناعت طبع ايرانيان همچون واقعيتي انكارناپذيرجلوهگربوده است. تميستوكلس درسالامين خشايارشاه راشكست داده و ده سال پس از اين پيروزي به جرم ايراندوستي محكوم ميشود. عظمت روحي ايرانيان كه اكتسابي است ونه غريزي دراين داستان تميستوكلس كاملا لمس ميشود اين عظمت اخلاقي يعنيرفتاري كه ايرانيان باتميستوكلس كردندغريزي نيست بلكه مبتني بريك انسانگرائي عميق واحساس توجهي واقعي بهرنجهاوبدبختيهاي كساني است كه روحشان آزردهشدهوتحقيرگرديده� �ند. پلوتارخ درموردرسيدن تميستوكلس به دربار شوش مينويسدكه داريوش هنگام خواب سه باربه شادي بانگ برآورد كه: تميستوكلس آتن در دست منست اين بانگ وشادي غريزه انساني است آنچه كه در رفتار شاهنشاه ايران نسبت به تميستوكلس جالب است اينستكه وي توانست بر اين بانگ و شادي كه شايد نيروي انتقام را تحريك ميكرد چيره شود و نيروي اخلاقي عظيمي را در خود بوجود آورد كه هنگام نوميدي وبيچارگي تميستوكلس انتقام فاجعه سالامين راازوي كه سردارقشون يونان نگيرد و با وي به مهرباني رفتار كند آري ايرانيان بدينسان با يونانيان رفتار كرده و در قلب بزرگان آن سرزمين رسوخ نمودند؛كجايند آن محققيني غربي كه اين عظمت روحي و اخلاقي ايرانيان را در مقابل دشمن ببينند. آنان بدون شك از اين عظمت فرهنگي اطلاع داشتند و عمدا خالقان تمدن بزرگ شرق را كه روي غرب تأثير فراوان نمود و من بجاي خود در آن باره سخن خواهم گفت تحقير كردهاند. اصولا براي همان يونانيان «ايراني» بودن افتخاري محسوب ميگرديد(21) حتي خود اسكندر كه مورخين غربدرباره جلال وجبروتش خروارها كتاب سياه كردندهمان اسكندري كه تمام قوانين طبيعيبشري را نديده گرفت وستم غارتگري رادرشرق معمول نمودهمان اسكندري كه پارسه شهر را بآتش كشيد؛ اهميت فراواني براي مردم ايران قائل بود. اسكندر آداب و رسوم ايرانيان را پذيرفت و با دختري ايراني ازدواج كرد و دستور داد كه سردارانش و ده هزار سرباز يوناني با دختران ايراني ازدواج كنند تا شالوده جهاني متمدنتر ريخته شود.(22) ازمحتواي نوشتههاي مورخين و نويسندگان يوناني و رومي مانند گزنفون؛ افلاطون؛هردوتوس؛ توكوديدوس؛ استرابون؛ پلوتارخ؛ ديودوروس وديگران چنين برميآيد كه دروهله اول ايرانيان رقيب يونانيان بودند. يونانيان نيز ايرانيان را «ملتي غير يوناني» و«خارجي» ميدانستند بدون اينكه مخالفت ورقابت دوملت تفوق فكري وفرهنگي يكي را برديگري شامل شودو حتي در برخي از موارد يونانيان تفوق ايرانيان را ميپذيرفتند. فلاسفه يوناني نصيحت ميكردند كه در بسياري از موارد بايد از ايرانيان آموخت.
از قرن 17 فلاسفه و علماي غرب بوسيله مبلغين مسيحي؛ بازرگانان و مكسافرين تحقيقات هدفدار درباره ايران آغاز كرده وخصومت وكينهتوزي را نسبت بايران آغاز كردند. توسعه صنعت و اقتصاد در اروپا و امريكا و گشودن بازارهاي شرق و صدور سرمايه كه بالاخره در قرون 19 و 20 به استعمار كشورهاي آسيا و آفريقا منجر گرديد؛ ايجاب مينمود كه پايهاي فلسفي براياينغارتاقتصادي بوجودآورند. اين پايه فلسفي نيزاساس برتريتمدن يوناني ـرومي بر تمدنهاي ديگر قرار داشت. با پشتيباني از اين طريقه تفكر اروپائيان توانستند بتدريج كشورهاي شرق را تحت كنترل در آورده و تاراج راآغاز نمايند. نفوذ افكار ايراني بر فلسفه يونان باستان انكار ناپذير است. كسانتوسلوديهاي از زردشت نام برد و آداب مذهبي مغانرا شرح كرد.(23) همچنين تئولمپ مورخ معروف درقرن چهارم قبل ازميلاد نيز رسالهاي درباره آئين مزدا تحرير نمود.(24) الهيات مزدائي روي فلسفه يوناني تأثيرشاياني كرددرافكاردموكريت پديدههائي يافت ميشود كه ازعرفان ايراني اقتباس گرديده است در بعضي از نكات فلسفه افلاطون شاگرد سقراط بخوبي نظريات و افكار زردشت پيشقراول افلاطون بودووي برگشت زردشت بشمارميآيد. از شاگردان افلاطون تعداد زيادي تحت تأثير فلسفه ايرانيان بودندوحتي ارسطو نيزدر اوائل كار تا اندازهاي افكار ايراني را پذيرفت. درباره تشكيلات سلطنت و افكار غربيان درباره
شخص سلطان ومقام سلطنت نيز غرب تحت تأثير ايران قرار گرفت. مقام شاهنشاهان هخامنشي در جهت فرم دادن به مقام ورتبت پادشاهان غرب نقش مؤثري داشت. ديادوكها جانشين اسكندربه تقليد از پادشاهان هخامنشي فكر سلطنت را در غرب رواج دادند و امپراطوران رومي كه نخستين مقلدين سلطنت بودنداز ديادوكها سرمشق گرفتند.(26)
هنرومعماري يونان درمواردخاصي تحت تأثير ايران قرار گرفت. در مواردي نيز يونان بر هنر و معماري ايران اثر گذارد كه آنرا در آينده بررسي خواهيم كرد.(27) ابتدا هنر دوره آركائيك يونان تحت تأثير شرق قرار گرفت. كلمه آركائيك از لغت يوناني آرشه(28) «آغاز» مشتق گرديد. باستانشناسان بدين مناسبت قرون هفتم و ششم پ. م. را دوره آكائيك خواندهاندكه ميپنداشتندهنريونان ازابتداي قرن هفتم پ.م. آغازميگردد. درصورتيكه ازميانه قرن دوازدهم تاهشتم پ. م. دريونان آثاري بدست آمدكه بمناسبت اشكال هندسي فراوان آنها«بدوران هندسي» مشهور گرديد؛ دوران هندسي اولين مرحله هنر يونان محسوب ميگردد.
در طول مدت قرن هشتم پ. م. سبك هندسي يونان بافول گرائيدو بتدريج عناصر انقلابي خارجي جانشين موتيفهاي هندسي گرديد. اين تحول سبب مناقشهاي دشوار مابين عناصر سخت و منظم قديمي و عناصر ديناميك و در هم جديد شد كه نتيجتا منجر به آركائيسم گرديد. هنرآركائيك شامل عناصر شرقي و غربي و اقتصادي شهري ايوني و اقتصادي دهقاني شبه جزيره اصلي يونان است. در اوائل دوره آركائيك كمتربه معماري توجه شد ولي درمقابل نقاشي روي سفال اهميت يافت. آركائيسم هنرآن اجتماعي است كه طبقه ممتازش ازبرزگزي تغيير شكل يافته وطبقه اشرافي شهري را بوجود آورده و خود را با صنعت و تجارت مشغول داشته است زيراهنگاميكه آركائيسم باوجخود رسيد تجارت رونق گرفته و دوران ثروتمند شدن شهرها و كولوـ نياليسم ونتيجتا معماري نمايشي وتنديس سازي مونومنتال آغازشد. اين هند شهري و ضد سنتي نتوانست خود را كاملا از هنر هندسي متمايز سازد؛اگر چه ناتوراليسم دوره كلاسيك نيز با كرهاي ظريف سبك ايوني و پيكرههاي ديناميك؛فعال و سنگين دوري از همين دوره شكل گرفتهاند. بحث وجدل فراوان ما يعني هنردهقاني هندسي ازحدود 700 پ. م. وهنر ديناميك؛ هرج و مرجي سخت در هنر يونان ايجاد كرد و موجب ورود عناصر و مضامين شرقي گرديد. اقتصادقرون هشتم وهفتم پ. م. شرق هر چه بيشتربه سوي زندگي شهري گرايش كرد وبرروي تجات وصنعت استوار شد بطوركلي اين اقتصاددر انحصار پادشاهان وروحانيون معبدبود وآنان راه تجارت با غرب را همواره نموده وكالاهاي خودرا بع غرب منتقل مينمودندهنرمندان يونان دراثر تماس بااين كالاهاتحت تأثيرقرار گرفته و در آثارشان موتيفهاي شرقي پديدار ميگرديد. در گورستان دي پيلون در كنار اشياء دوره هندسي يونان اشيائي مربوط به قرن هفتم پ.م. پيدا شد كه شامل قطعاتي از يكاسفنكساست(تصوير1).اين قطعات بعدها بيكديگرپيوندشد و يك اسفنكس كامل گرديد.اين تنديس كه از گلرس پختهساختهشدعليرقمارت� �اع30 الي 35 سانتيمترياش بسيار عظيم بنظر ميآيد.بر روي سر و بالهاي اين حيوان افسانهاي يك سيني قرار دارد كه محل سوختن ادويهجات خوشبوست.نشستن با وقار و شاهانه اين حيوان با بالهاي نوسانآميز و ظريف و سر مغرور خود مبين قدرت و احترام و جامد و مرتبت اشرافيت شرقي است كه بصورت كالاي صادراتي وارد يونان گرديد.
يكي از مهمترين آثار كشف شده در اولومپيا سر حيوان افسانهايست كه زينت يك ديك برتري بوده است (تصوير 2). گوشهاي بلند نوك باريك اين حيوان؛ شكوفه چتر مانندي كه روي ابروان آن قرار گرفته و همچنين دهان باز زياده از حد آن همگي از دنياي تفكرات شرق اقتباس گرديده است. از حدود 700 پ.م. نقاشان يوناني بتدريج آثار خود را بر روي ظروف سفالي آزموده و امضاء مينموند. قديمترين كار هنري امضاء شده گلداني است كه آريستونوتوس (29) نقاشي نمود (30) در كارهاي سفالي نيمه اول قرن هفتم پ.م. نظم هندسي قديمي بكلي محو و هنري نامنظم در پهنه حوزههاي فرهنگي يونان مسلط گشت. قرن هفتم پ.م. يونان؛ قرن شكست فرمهاي منظم قديمي و تسلط هرج و مرج محسوب ميگردد. درحدود سال 720 پ. م. خمرهاي بارتفاع 52 سانتيمترساخته شد (تصوير 3). گردن بلند و مبالغهآميز اين ظرف برروي شيب تند بدنه آن استوار و تناسب و توازن اندام آنرا بخطر انداخته است. نقاشيهاي روي گردن اين ظرف هنوز آثاري از سبك هندسي را نمايان ميسازد ولي بطور كلي تزئيناتش با آن دوره تفاوت بسيار دارد.
مردان از طرف چپ و زنان از دست راست دست اندر دست هم و گل و گياه حملكنان «رقص رديفي» بر ميدارند در ميانه گردن ظرف بسختي اندام مردي ملاحظهميگردد كه در حال نواختن چنگ است. طراحي اندامها و طريقه رديف شدن آنها ازفرم مراسم تشييع جنازه در نقاشيهاي دوران هندسي گرفته شده است بااين تفاوت كه موضوع تغيير جهت داده وشاديوسرورجاينشين ماتم و عزاگرديده است. قسمت فوقاني پيكرههارا لوزيهائي مشاهده ميگردد. در قسمت پائين اندامهايعني جائيكهگردن ظرف به بدنهآن وصل ميشودپيچكهاي دوگانه نقاشه شده است. نقوش مابين دو دسته ظرف عبارتندازدوشير كه با وقاري خاص روي درروي يكديگر گام بر ميدارد؛ شيران با بلند كردن دست بقصد حمله؛ يكديگررابمبارزه ميطلبيد. محيط اطراف شيران راگياهان مختلف بخصوصبرگدرختان نخل فراگرفتهاست. در قسمت پائينتريك رديف پرنده ودر زير آن يك رديف آهو و در پائينترين قسمت دو رديف زينت هندسي ملاحظه ميگردد. اكنون اين سئوال پيش ميآيد كه پديدههاي غريبهئي مانند شير؛ پلنگ؛ شكوفههاي لوتو و درختان نخل بچه شكل و از كجا بر روي ظروف سفالين يوناني نقش گرديدهاند (تصوير 4). زيرا هنرمند يوناني آنها را هرگز بچشم نديده بود. در اين جابايد با كمال اطمينان همانطوركه بعضي از باستانشناسان اروپائي قبلا در اينباره مطالبي نگاشتهاند اظهار داشت كه ظروف وكالاهاي شرقي كه نقوش فراواني از اين قبيل داشتند الهامبخش هنرمند يوناني گرديده و هنر دوره آركائيك را شديداتحت تأثير قرار دادهاند. اين كالاها از كلنيهاي يونان به سرزمين اصلي منتقل ميگرديد. از اواسط قرن هشتم پ. م. شهرهاي متعددي در كنارههاي مديترانه بوسيله يونانيها ساخته شد. اين كلنيهاي يوناني محل تجارت ودادوستدشرق ويونان گرديدندودراين نقاط تجاريوناني و شرقي با يكديگر ملاقات نموده و كالا مبادله مينمودند.
نقوش مشربه معروف تپه سيلك كاشان از قرون نهم و هشتم پ.م. با نقوش خمره فوقالذكر كاملا قابل مقايسه بوده و اثبات ميداردكه هنرمنديوناني بدون شكتحت تأثيرعناصرشرقياين قبيلظروف قرارگرفته است.(31) دردوره كلاسيك؛ ايران بيشتر در جهت فعاليتهاي معماري؛ يونان را تحت تأثير قرار داد. اصولا در تاريخ معماري بطور اعم ميتوان سه كنسپسيون (32) فضائي تشخيص داد. (33) نخستين كنسپسيون فضائي شامل معماري عهود كهن جهان باستانست كه براي جنبههاي پلاستيكي و عظمت ساختمان و روابط فضاهاي خارجي آن اهميت فوقالعادهاي قائل ميشدند. دومين كنسپسيون فضائي درغرب شامل معماري روميها تا آغازعصرجديد است كه درآن بيشتربه فضاهاي داخلي ساختمان توجه ميگرديد. درشرق وبخصوص درايران ميتوان اظهارداشت كه دومين كنسپسيون معماري احتمالا ازدوره هخامنشيان آغازگرديدزيرا معماري هخامنشي به گسترش فضاها در داخل ساختمان توجه فراوان مبذول ميداشت ولي بطوركلي كنسپسيون دوم معماري د رايران در اوائل معماري دوره ساساني قويا آغاز گرديده و بعدها در دوره سلجوقيان به نهايت تكامل خود رسيد. سومين كنسپسيون فضائي در غرب شامل معماري مدرن ميشود كه در آن جنبههاي پلاستيكي فضاي خارجي و فضاي داخلي ساختمان همگي دريك طراز معين رعايت ميگردد. احتمالا كنسپسيون اخيردر ايران ازدوره تيموريان آغاز و در دوره صفويه باوج تكامل خودرسيدودراواسط دوره قاجاريهروبه انحطاطرفت كه مستلزم مطالعه اساسي و طويلالمدت است.
اولين كنسپسيون فضائيشامل معماري تمدنهاي بزرگايران؛بينالنهرين� �مصرويونان باستان است كه درحقيقت محصول طريقه تفكرشرقيان است. معماري اهرام ثلاثه مصر؛معابد بينالنهرين؛ كاخهاي هخامنشينان ومعابدي نظير پارتنون بيشتر برروي فضاي خارجي وجنبههاي پلاستيكي ساختمان تكيه ميكندو معماري دوره كلاسيك يونان بعنوان آخرين مرحله اين كنسپسيون ظاهر ميگرددوكوشش ميكند كه فرمهاي پلاستيكي تمدنهاي بزرگ شرق رابا روحيهدمكراسي يوناني تطبيق دهد. دريونان بكار گرفتن چوب؛آجر و خشت بتدريج از اواخر قرن هفتم پ.م. منسوخ شد و سنگ بعنوان مهمترين مصالح ساختماني امكانات بيشتري براي ساختمان بناهاي بزرگ فراهم نمودوباالنتيجه معابد مونومنتال بوجود آمد. اگر چه اين ساختمانها بعظمت معابد و قصور شرق نبود ولي جنبههاي مونومنتاليته و نمايشي آن كاملا هويدا بود. در تاريخ معماري جهاني؛ معماري دوره هخامنشينان همانند نقطه عظفي است.
معماران دورهكالكوليتيك(عصر فلزات)شرق بخصوص ازهنگام كتابت وآغازتاريخهمواره به بدنه سنگين و پرساختمان توجه داشته وآنرا نمادجاوداني ميدانستند. ازابتداي تسلط هخامنشيان اوضاعواحوالات اجتماعي دگرگون شدو احتمال فضا در معماري نماد ابديت محسوب گرديد.(34) درهرصورت اگرمعماري رافقط «خلق فضاي» داخلي تصورنمائيم اولين تفكرات درباره آن از معماري دوره هخامنشيان آغاز شد. بدون فضا به معماري دوره كلاسيك يونان برتري دارد. معماري ايراني براي خلق فضاي مناسبتر و وسيعتر چارهاي نديدند جزاينكه ستونها را بلندگرفته وفواصل آنها را زيادتر نمايند. آنها توانستند با تيرهاي چوبي سقف تالارها را به پوشانند در نتيجه فواصل زياد ستونها برايشان مسئلهئي نگرديد و فضاي مناسب ومطبوعي براي معاشرت وحل و فصل مسائل ملي و بينالمللي در تالارها بوجود آمد (تصوير 5).ارتفاع ستونهاي تخت جمشيدتا بيستمتر كشانده شد؛ پديدهاي كه معماري يونان تا دوره هلنيسم نتوانست بدان برسد. معماران تختجمشيد فواصل ستونها را تا 9 متر وسعت دادند موقعيتي كه معماري يونان راهرگز نتوانست در برگيرد. درمعماري يونان اين اندازهها بدست نيامدو آنان نتوانستند از فضاي باز در داخل معابد خود استفاده نمايند زيرا ستونها تنگ درآغوش يكديگرقرار گرفته بود. خصوصيات فضاهاي تالارهاي هخامنشي هنگامي اهميت مييابدكه مادر تركيب داخلي فضاها درمعماري يونني در قرون پنجم و چهارم پ.م. تعمق كنيم. يونانيان بنابر خصوصيات معماري خود براي فضاي دروني بناها اهميتي قائل نميشدند فقط در اواخر قرن پنجم احتمالا تحت تأثير معماري هخامنشي در يك مورد ساختمان پروپولايون(35) در آكروپوليس آتن اندكي فضاي داخلي اهميت يافت.
پروپولاين آكروپوليس ازهردو جانب شهر و كوه داراي شش ستون دوريك است. فواصل مابين ستونهاي وسطي بيشتر از ستونهاي طرفين است(تصوير 6). بخاطر ارتفاع زيادتر: سقف بوسيله دو رديف ستون ايوني نگهداري ميشود زيرا قطر ستونهاي ايوني در قسمت پائين ميتواند با قطر ستونهاي دوريك برابر و در عين حال داراي ارتفاع زيادتري باشد. منه سيكلس(36) معمارپروپولايون توانست باارتفاع زيادترفضارا وسعت بخشد. از طرف ديگر براي پوشش ناو مركزي بمناسبت فواصل زيادتر ستونها؛ وي مجبور شد كه از تيرهاي سنگي 8 متري يعني طويلترين تير در نوع خود؛ استفاده نمايد. بدينوسيله منهسيكس فضائي مناسب ونسبت به فضاهاي معابديوناني مطبوعيخلق كردكه انسان رافرح ميبخشد. وي احتمالادرخلق اين فضا تحت تأثيرمعماري هخامنشي قرارگرفت زيرا آن؛ خاطره كاخهايهخامنشيرازنده مينمايد.
مورخين هنر و باستانشناسان غرب همواره آكروپوليس آتن را يك پديده كاملا يوناني معرفي كرده و آنرا نهايت قدرت معماري دوره كلاسيك دانستهاند. اين فكر كاملا محترم و مورد قبول ولي به قسمت نخستين آن نميتوان اعتقاد كامل داشت يعني نبايد پذيرفت كه آكروپوليس صددرصد و بطور كامل محصول تراوشات افكار يوناني است.
آكروپوليس آتن وپرسپوليس شيرازقابل مقايسه است. اين مقايسه رابراي اولين بار لورنس (37) انجام داد متأسفانه مقاله لورنسرا تاكنون مطالعهنكردهامولي بعقيده اينجانب آكروپوليس و پرسپوليس از دو جهت قابل مقايسه هستند.ابتدا اينكه آكروپوليس بر روي صفحهاي بنا شده است چنانكه پرسپوليس،با در نظر گرفتن اينكه ساختن صفحهها در شرق داراي سابقه بيشتري است تا عرب،دوم مسئله طراحي گروهي است-هخامنشيان براي اينكه عظمت كشورهايشان در پايتخت شكوهمند و تشريفاتيشان منعكس گردد عقيده داشتند كه بايد شهري مركب از بناهاي معظم بر روي صفحهاي عظيم بوجود آيد تا عظمت شاهنشاهي هخامنشي در ديده خارجيان و نمايندگان ملل مختلف منعكس گردد.هلق چنين شهر شاهانهاي بر روي صفه تختجمشيد مستلزم يك طراحي گروهي است.آكروپوليسآتن نيزبارعايت قوانينطراحي گروهي تنظيم گرديده زيرا پياده كردن افكار اجتماعي همه گرائي و فردگرائي درمعماري يونان،همانند پياده كردن افكارشاهنشاهيهخامنشيان درمعماريايران،مستلزم بكاربردنقوانين طراحي گروهي است.
طراحيبناهاي مذهبيدريك مجموعه محصورمذهبيوهمچنينطراحي تالارهاي اجتماع در يك آگورا (38) را با رعايت روابط منطقي و چشمي صحيح ما بين بناها و رعايت استقلال و شخصيت آنها ميتوانيم طراحي گروهي بناميم. درآكروپرسپوليسآتن ما بين بناهارابطهاي منطقيومناسب (همه گرائي) برقرار است و ضمنأ هر بنائي به تنهايي استقلال وشخصيت خود را نيز كاملأ حفظ كرده است(فرد گرائي)، معبد پارتنون درآكروپرسپوليس آتن بعنوان يك بناي مستقل با يك پارچگي كامل، استوار بر جاي ايستاده است و معبد ارشتايون(39) نيز؛ اگر از دروازه پروپولايون نظري به آنها بيفكنيم هر دو را با زاويهئي برابر مييابيم. زاويه ديدازدروازه پروپولايون نسبت به هردوبنا برابر است(40)همچنين اگر از دروازه پروپولايون به غرب نظر افكنيم ساختمانهاي پنوكس(41)؛ آريوپاگ(42) و اگورا را در سه سطح متفاوت در كنار آكروپوليس مييابيم. بدين ترتيب از پروپولايون ميتوان با يك نگاه تمامي بناهاي مهم شهر را از نظر گذارند از طرف ديگر توجه به سطح افقي درمعماري بوسيله صفهها اعمال ميگرددصفهتختجمشيد خطوط وسطوح افقي را مؤكد ميدارد و رابطه منطقي را مابين ساختمانها حفظ ميكند. همين سطح افقي در معماري يونان مؤثرترين رابطه سطوح افقي خطوط اصلي رابطه منطقي بناهارا در طراحي گروهي بوجود ميآورد بدين سبب صفهها نقش بسيار مهمي را در معماري يونان بعهده دارد از صفهسر پلهاي هرايون(43) در آرگوس (قرن ششم پ.م.) معبد آپولون در كورينت 540 پ.م. معبد آفائيا(44 )در آگينا(45 ) 500 پ . م. تا معبد آپولون در د لفي و آكروپوليس آتن همگي در پياده كردن افكار فوق الذكر مصر بوده اند . هينز لوشاي نيز به موضوع مقايسه آكروپوليس وپرسپوليس علاقمند است .
وي مينويسد كه پرسپوليس به فهم و درك بيشتر آكروپوليس كمك ميكند (46 ) و ميافزايد كه هنگام ساختمان آكروپوليس يك راه مالر و پائين را به بالا وصل ميكرد. وپلكان ورودي آكروپوليس در دوره هلنيسم ويا دوره روميها ساخته شد ( تصوير7 ) واحتمالا تحت تأثير پلكان دو طرفه تخت جمشيد قرار گرفت (47 ) (تصاوير 8 و9 ). در كنار معابد راستگوشه يوناني تالارهاي مربع شكل ستون دار؛ هوپوستول (48 )نيز نضج گرفت. اولين هوپوستول در حدود1500 پ.م. در مصر بوجود آمد(49 ) . نظاير آن با تناسبات بهتر وعاقلانه تر در اوائل هزاره اول پ.م.وميانه آن بحد كافي ملاحظه ميگرديد.(50 )هوپوستول ها بشكل ميسترين (51 )از زمان اشاعه عرفان در قرن ششم پ. م. در يونان بوجود آمدند. هوپوستول الويسيس (52 ) (تصوير 10 ) با نقشه مربع شكلش در ميانه قرن پنجم پ.م. و هوپوستول لگلوپوليس ( تصوير 11 ) در قرن چهارم پ.م. بدون شك تحت تأثير تالار هاي ايراني از قبيل آپاداناي شوش وتخت جمشيد قرار گرفته بود (53 ) .ساختمان 4 در 5 رديف ستوني ايكتينوس (54 ) ( تصاوير 12 و 13 ) بر روي ساختمان 6 در 7 رديف ستوني قديمي ساخته شد كه با ستونها ي متعددش احتمالا بابناهاي اورارتوئي قابل مقايسه است . در شهر يوناني لاريسا (55 ) در كنار هرموس (56) يك آپاداناي ايراني پيدا شد كه در حباط آن 4 تالار ستوندار كشف شده است ( 57 ) پريكلس (58 ) دركنار تآتر ديونوسوس (59 ) يك اوديون (60 ) بنا نمود (تصوير 14) كه كاملا با تا لارهاي ستوندار هخامنشي قابل مقايسه�� �� �� است (تصوير 15 ) در بعضي از موارد خيمه هاي شاهانه هخامنشيان نيز معماري يونان را تحت تأثير قرار داد. خيمه ضيافت پتولمپوس (تصوير 16 ) ميتواند مثال جالبي باشد ( 61 ) . نمادهاي سقف آسمان بوسيله بالداخين ويا سايه بان نشان داده ميشد وبراي معماري يونان وايران هردو واجد اهميت بود بنظر ميرسد كه تركيب نشاندن ستونهاي هخامنشي در ساختمان هاي اوديون در آتن؛پارتنون ؛ پروپولايون و الويسيس تأثيركرده است .
معماري ايران همچنين از نظر مصالح ساختماني برمعماري يونان اثر گذارده است . بكاربردن سنگ گچ سياه در كنار مرمرسفيد در كاخ هاي پاسارگاد معمول بود ؛ نظير همين تركيب را در پروپولايون (62 ) وهمچنين در ساختمان الويسيس ميتوان ملاحظه نمود . تماس هاي سياسي؛جنگي ؛ اقتصاد ي وفرهنگي ايران ويونان سبب پيدايش مضامين ايراني در هنر يونان گرديد نظر ي به ادبيات كهن يونان نشان ميدهد كه ايران وايرانيان موضوع كتاب ها ومقالات واسناد متعدد يونانيان قرار گرفته اند . اولين سند يوناني از ايران يك لوحه ايست از سنگ معدن متعلق به (520 ) پ .م. كه در سال ( 500 ) پ .م. به اسپارت آوده شد برروي آن نقشه جهان شناخته شده آن زمان نقرگرديده است . اين لوحه از روي نقشه آناكسماندرميله اي (63 )اقتباس گرديدهاست(64) از جزئيات اين نقشه خبري در دست نيست فقط ميتوان اظهار داشت كه براي طراحان آن بسته بودن درياچهخزرهنوزامريناشنا خته بود.فصلهاي باقيماندهازكتابهكاتيوس (65)480 ـ549پ.م.كهبهپدرعلم جغرافيا معروف است نشان ميدهد كه يونانيها براياولين باراز قومي پارتي در كنار درياي خزر اطلاع حاصل كرده بودند.در ضمن رود ارس را شناخته و بوجود خليج فارس نيز در جنوب ايران آگاهي يافته بودند.
درسال516 پ.م بامرداريوش بزرگاسكولاكسيونانيمأمو ريت يافتازطريقخليجفارس به مصر برود.وي مأموريت خود راباموفقيتانجام داد ودر سال 512 پ.م به مصر رسيد(66). مشاهدات شخصي هر دو توس از عرب ايران،اقامت هفده ساله پزشك يوناني كتسياس (67)دردربارخشايارشاه دوم ،سفر گزنوفون و كتاب آناباسيس وي در مورد غقبنشيني ده هزار سرباز يوناني تحت فرماندهي كورش كوچك باندازه كافي مطلب در مورد ايران در اختيار يونان گذاردهبود. بايدبخاطرآوردكهاسكندرهن� �ام حملهبهايران بوسيله تعداد فراواني از علماي يوناني همراهي ميشد وظيفه آنان يادداشت هر پديدهتازهوقابلملاحظه بود زيرا آنان ميخواستند كه اين مطالب را در رديف كشفيات دوره اسكندر جلوهگر سازند. درسال324 پ.مدريادارانه آركوس به خليج فارس آمد. نوشتههاي نه آركوس بوسيله فلاويوس آريانوس(69) در كتاب اينديكاي(70) وي آمده است.براي كسب اطلاعات بيشتر در اين مورد به فصل «عصر يونان و روم» كتاب«اسناد مص.ر اروپائيان از ايران از اوائل قرن هيجدهم» نگارنده اين سطور مراجغه نمايند. ملاحظهميگرددكهيوناني� �ن باندازه كافي با فرهنگ ايران زمان هخامنشي آشنا بوده و آنرا گرامي داشتهاند،از مهمترين آثار هنري با محتواي ايراني و سبك و روشي يوناني ساركوفاژ(71)سيدون(72)است(73). اثر ديگر (تصوير17)يك نشان يونانياستكهاحتمالأدا� �يوش را در حال جنگ با يونانيان نشان ميدهد(74)،در سال 513 پ.م نقاشي بنام ماندروكلوس (75) تصويريازلشگريانهخامنشي تهيهكردكهازراهباب� �سفربطرف يونان گذر ميكردند.اين تصوير لشگريان را داريوش هنگام عبور از روي پلي قايقي نشان ميداد و اولين نقاشي تاريخي هنر يونان محسوب ميگرديد(76)نقاشي روي يك گلدان از حدود 460 پ.م داريوش را(تصوير19)با لباس شنل مانند،شلوار بلند و عصاي سلطنت بامقامي شايسته يك شاهنشاه ايران نشان ميدهد. نقاشي اين گلدان تحت تأثير درام«ايرانيان »آيسخولوس قرار گرفته و شباهت آن به نقش برجسته داريوش انگارناپذير است(تصوير20). بر روي سكهاي نقرهاي از سال 412 پ.م (تصوير21) بجاي سرآتتا ،سر ساتراپ تيسافررنس(77) يك چهره ايراني با لباس ايراني ولي با سبك يوناني،نقش شده و بر روي ديگر آن «پول شاه بزرگ» نقر گرديده است. موضوعجنگهايايرانويون� �نبدونشك مورد توجه فراوان هنرمندان يونان قرار گرفت.موزائيك اسكندر (تصاوير22و23) از قرن اول پ.م كه در كازادلفانو(78) پيدا شد و اكنون يكي از آثار برجسته وپر بهاي موزه ملي ناپل ميباشدنمونهاي ازآن بشمار ميرود.موزائيك اسكندر صرفنظر از موصوع و تنها از نظر عظمت و تكنيك نيز يك كار فوقالعاده بشمار ميآيد.اندازه آن 5 در7/2 متر و با سنگهاي موزائيكي ساخته شده كه اندازه هر يك از 2 الي 3 ميليمتر تجاوز نميكند. درايناثردرحدود5/1ميليون سنگ موزائيك بكار برده شده است. ظرافت تكنيك اين موزائيكهاي ريز سبب رنگآميزي متنوع وجالبي شده و بخاطر همين امكانات رنگي ،بسيار بعيد بنظر ميرسد كه اين كار شباهت فراواني به اصلش داشته باشد. باحتمال قوي موزائيك اسكندراز روي تابلوي نقاشي معروف قرنچهارم پ.م فيلوكسهنوس(79)،در اواخر قرن از جنگ ايسوس(80)كپي شده است. فيلوكسه نوس سغي كرد از كليه واسطههاي دراماتيكي استفاده نمايد تا جنگ را در نهايت گيرائي اش نمايش دهد.لشگريان ايران بنظر ميرسد قصد عقب نشيني دارند ارابه شاه بزرگ ميخواهد هزيمت كند ولي داريوش سوم برگشته قصد دارد از هرج ومرج ممانعت نمايد ويا شايد ميخواهد بطرف تجيب زاده ايراني كه در اثر نيزه اسكندر در طرف چپ وي افتاده برود. دراين گيرودار آن ديگري از اسب بطور عمودي بطرف ارابه شاه پريده وشايد ميخواهد سوار شود وشاه را نجات دهد. در هر صورت «موازئيك اسكندر»جلال وجبروت جنگ هاي ايران ويونان را تصوير ميكند ؛ احساسات وشجاعت طرفين را نشان داده وشمه اي از سبك نقاشي هاي بزرگ تاريخي وجنگي قرن چهارم پ.م يونان رابيان ميدارد . آنچه فوقأ آمد لااقل اين مسئله را اثبات كرد كه روابط يونان وايران بريك مبناي صحيح اقتصادي ؛سياسي وفرهنگي استوار بود وهر دو كشور باستاني ارزشهاي يكديگر رادريافته بودند. ولي غريبان سه قرن اخير بخاطر حفظ منافع اقتصاد ي خود واقعيات را دگرگون جلوه دادند وبنا حق براي تمدن يونان در رم در مقابل تمدن ملل شرق بالاخص ايران برتري قائل شدند تا با فراغ بال به غارت اقتصادي آنان به پردازند وبا مواد اوليه تقريبأ مجاني شرق اندوسترياليسم غرب راحمايت وتغذيه نمايند . درنتيجه آنان ثروتمند گرديدندوبشرقيان فخر فروختند . روشنفكران ما در شرايط كنوني وظيفه دارند كه در ارزشيابي پديده هاي اقتصاد ي ؛ فرهنگي حال وگذشته خودمان وغرب وروابط آندو با يكديگر تجديد نظر كرده و آنها را با معيارهاي علمي تجزيه وتحليل نمايد . بدون شك براي نيل به تمدن بزرگ و فرهنگي مطابق آن راه ديگري وجود نخواهد داشت .