اکنون ما به عنوان ملتی در حال رشد در برابر ماشین و تکنیک ایستاده ایم و از سر بی ارادگی . یعنی به هر چه پیش آید خوش آید، تن داده ایم . چه بایدمان کرد؟ آیا هم چنان که تاکنون بوده ایم باید فقط مصرف کننده باقی بمانیم ؟ یا باید درهای زندگی را به روی ماشین و تکنولوژی ببندیم و به قعر رسوم عتيق و سنن ملی و مذهبی بگریزیم ؟ یا راه سومی در پیش است ؟ به یک یک این سؤال ها برسیم.

تنها مصرف کننده ی ماشین ماندن و به تسلیم صرف تن به این قضای قرن بیستمی دادن ، همان راهی است که تاکنون پیموده ایم . راهی که به روزگار فعلی منتهی شده است . به روزگار غرب زدگی ، به روزگار دست به دهان غرب ماندن که بیایند و هر چند سال یک بار اعتباری بدهند یا کمکی ، که مصنوعات شان را بخریم و ماشین ها که قراضه شد از نو. درست است که این راه آسانی است و برآورنده ی بسیاری از کاهلی ها و تنبلی ها و بی عرضگی ها و بیکاری ها. اما اگر این راه به جایی می برد که این همه نابسامانی در کارمان نبود و این همه خطر افلاس نبود و دست کم احتیاجی به چنین قلم اندازی نبود.

اما این که به درون پیله ی خود بگریزیم ، هیچ زنجره ای چنین نکرده است . و ما که به صورت ملتی هستیم و در راه تحول گام می زنیم و اگر به چنین اضطرابی در ملاک های زندگی و تفکر دچاریم به علت آن است که داریم پوسته ی کهن را از تن می دریم. انگار مشغول خواندن اذن دخوليم . وحشت قرب ماشین است که چنین لرزه بر اندام مان افکنده .

فرض کنیم که چنین نباشد و ما تعصب آمیز در بند سنن بمانیم و به وسایل ابتدایی خلقت برگردیم - چنان که اکثر روستاهامان در این حالند - آیا نه این است که به جبر سیاست و اقتصاد و هم بستگی منافع با دیگر دسته های بشری نیمی از اراضی مملکت را در اختیار بیل و مته ی کمپانی های خارجی گذاشته ایم ؟ که بیایند و بکاوند و حفر کنند و درآرند و ببرند؟

مگر تا کی می توان کنار جاده نشست و گذر کاروان را دید؟ یا کنار جوی و گذر عمر را؟ حتى ابن السعود در متن تعصب های دوره ی جاهلیت خود که هنوز گردن می زند و دست می بُرد، تن به تحول ماشین داده است . پس راه بازگشت یا توقف هم بسته است .

اما راه سوم - که چاره ای از آن نیست - جان این دیو ماشین را در شیشه کردن است. آن را به اختیار خویش درآوردن است . هم چون چارپایی از آن بار کشیدن است . طبیعی است که ماشین برای ما سکوی پرشی است . تا بر روی آن بایستیم و به قدرت فنری آن هر چه دورتر بپریم . باید ماشین را ساخت و داشت . اما در بندش نبایست ماند. گرفتارش نباید شد. چون ماشین وسیله است و هدف نیست . هدف فقر را از بین بردن است و رفاه مادی و معنوی را در دسترس همه ی خلق گذاشتن .

غرب زدگی – جلال آل احمد

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی