چه سالهای فراوان و عمرهای دراز
که خلق بر سر ما بر زمین بخواهد رفت
چنانکه دست به دست آمده است،ملک به ما
به دست های دگر همچنین بخواهد رفت
......
وه که هرگاه سبزه در بستان
بدمیدی ...
... . بزرگان ایران بسیار در نکوهش سرای سپنج یا همان دنیای زودگذر کنونی سخنها گفته اند . از نیکی ها , سختی ها و رنجهایش . آنچه که نویسنده این نوشتار را وادار به نبشتن این جستار کرد دوری گزیدن ملت کهن و بزرگ ...
... پند می دهد:
کشاورز ، گر مردم پیشه ور کسی کو به رزمت نبندد کمر
نباید که بر وی وزد بادِ سرد مکوش ایچ جز با کسی همنبرد
نباید نمودن به بی رنج ، رنج که بر کس نماند سرای سپنج
بد نیست این ...
... نیمه شادب و نیمی نژند برو مرغ پران چو خورشید دان جهان را ازو بیم و امید دان دگر شارستان بر سر کوهسار سرای درنگست و جای قرار همین خارستان چون سرای سپنج کزو ناز و گنجست و هم درد و رنج همی دم زدن بر ...
... گفته ی خودش دل به سرای سپنجی نبسته بوده است . ایرانیان هر پادشاهی که بیشتر در اندیشه ی رسیدگی به مردمان بود و بخشنده بود دوست می داشتند و داستان های زندگی او را به خاطر می سپرده و سینه به سینه برای فرزندان ...
...
یکی را نکوهش دگر را ستود
یکایک به نوبت همه بگذریم
سزد گر جهان را به بد نسپریم
چرا گنج آن رفتگان آوریم
وگر دل به دینارشان گستریم
نبندم دل اندر سرای سپنج
ننازم به تاج و نیازم به گنج
چو روزی ...
... نیکی بود یادگار همان گنج و دینار و کاخ بلند نخواهد بدن مر ترا سودمند چنین است رسم سرای سپنج یکی زو تن آسان و دیگر به رنج چنین است رسم سرای سپنج همه از پی آز با درد و رنج همه مرگ رائیم پیر و جوان بگیتی ...
... نیزش ندارد به یاد همان مرحله ست این بیابان دور که گم شد درو لشکرسلم و تور چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج که یک جو نیرزد سرای سپنج این مبحث چنان که برشمردیم نیاز به بررسی دقیقتری دارد. چندنمونه ای که ...
... چه بندی دل اندر سرای سپنج چه نازی به گنج و چه نالی زرنج او همچنین ما را در برابر سختیهای زندگی به شکیبایی و آرامش فرامیخواند و رمز پیروزی و کامیابی در زندگی را پرهیز از بیتابی میداند: شکیبایی ...
... نو ۱۸۰۳/ ۱۴۴۶ • سخن یادگار چو کوتاه شد گردش روزگار سخن ماند زان مهتران یادگار ۵۸۷/ ۱۶۲۱ ازیشان سخن یادگار است و بس سرای سپنجی نماند به کس ۳۹۷۸/ ۱۹۱۴ برفت و بماند این سخن یادگار تو این یادگارش به ...
... گیر که کین پدر باز جست از نیا زشمشیر و هم چاره و کیمیا نیارابکشت و خود ایدر نماند جهان نیزمنشور اوبرنخواند چنین است رسم سرای سپنج بدان کوش تا دور ما نیز رنج (د 4، ص 176) و این را فردوسی درست پس از ...
مرگ در شاهنامه
اگر تند بادى برايد ز كنج بخاك افگند نارسيده ترنج
ستمكاره خوانيمش ار دادگر هنرمند دانيمش ار بىهنر
اگر مرگ دادست بيداد چيست ز داد اين همه بانگ و فرياد چيست
ازين ...
... ** دهد مر جهان را به گفتار پـند چو او بگذرد زین سرای سپنج ** از او باز ماند به گفتار گـنج پس از وی ز تو ، یک نبیره بود ** که با پیل و کوس و تبیره بود سپاهی بتازد بر او از حـجاز ** اگرچه ندارد سلیـح ...