... به نقل از تاریخهای چینی و فرهنگهای موسیقی چین از بانویی ایرانی به نام سودابه یاد میکند که در آوای زبان چینی سودی پو نگاشته میگردد وی مینویسد چنانکه در این تاریخ ها و فرهنگنامه ها آمده است سودابه رامشگری ...
... مجالس و محافل به سازندگی و نوازندگی و رامشگری در هفت روز و هفت شب مشغول و بندبازان و بازیگران و رقاصان به رنگ ها و نیرنگ ها مشتغل با هزار اصول...»
جیمز بیلی فریز انگلیسی در گزارشی با عنوان « یک سفر زمستانی ...
... مرا حمایت کنی، پهلوانان ایران را به زانو در خواهم آورد. افراسیاب با پوزخند گفت که رامشگر باید رامشگری کند و حق دخالت در موضوعی که به مردان ارتباط دارد، ندارد. بدو گفت بنشین و خاموش باش چو رامشگران جام ...
تاریخ گزیده ص 122 ، بنا به روایت مجمل التواریخ رعیت از آن به نشاط و رامشگری که در ایام وی (بهرام گور) بودندی به هیچ روزگار نبودست .... جز آنکه مردمان بی رامشگر شراب خوردندی ، پس بفرمود تا به ملک هندوان ...
... خوش بهره مند شوند , از وی چنین خواهش کردند , و او پنج هزار لوری از هندوستان بخواست تا در همه ی روستاها :
کند نزد درویش رامشگری
ورا رایگان کند کهتری
و برخی از لوریان و کولیان که در همه ی جهان پراکنده ...
... کوهی از آتش گـذشته وپـاکی و بی گنـاهی خـود با شکـوه و اعجـاز شگفـت آور به اثبـات می رساند. کاوس به خاطر موفقیّت در این آزمون دشوار به میگساران و رامشگران و مطربان دستور بساط عیش وباده نوشی و رامشگری می ...
... زآوای هندی درای ز نالیدن بربت و چنگ و نای تو گفتی دد و دام رامشگر است زمانه به آرایشی دیگر است در پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران، سالار بار رامشگری را که اجازهی بار میخواهد، چنین میشناساند: بگفتا ...
... را افسانهوار از بَر داشتند. فردوسی آورده است كه در راه شكار، داستانهای جمشید و فریدون را برای «بهرام گور» نقل میكردند. هم او در مورد «هرمز» میگوید كه در زندان از رامشگری خواست كه با رود در «سرود پهلوانی» ...
... سیستانی به کمک سیمرغ ایران را نجات می دهند. کیکاووس، دومین پادشاه ایران در عصر برنز (کیانی) است. رامشگری از مازندران پادشاه را به دیدن این سرزمین بهشتی دعوت و تحریک می کند. پس از لشکر کشیدن کیکاووس به ...
... و گاو و خر داد تا کشاورزی کنند و توده ی مردم را رایگان رامشگری کنند. ولی آنان که اهل کار برزیگری نبودند, گندم و گاو را خوردند و تنها خر برایشان ماند و بهرام چون چنین دید, گفت که باروبنه بر خر نهید و رود ...