عاقلی، دیوانهای را داد پند
کز چه بر خود میپسندی این گزند
میزنند اوباش کویت سنگها
میدوانندت ز پی فرسنگها
کودکان، پیراهنت را میدرند
رهروان، کفش و کلاهت میبرند
یاوه میگوئی، ...
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان ایوان مدائن را آیینه عبرت دان یک ره ز ره دجله منزل به مدائن کن وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران تا سلسله ایوان بگسست مدائن را در سلسله شد دجله، چون سلسله شد ...
در زمان مظفرالدین شاه، تیمارستان کوچکی در تهران دایر بود و عده ای از افراد مختلف از جمله یکی از رجال که از مدتی قبل اختلال حواس پیدا کرده بود و ادعای سلطنت می کرد در آنجا محافظت می شدند . روزی مظفرالدین ...