در مبادی علم ادب

علما و دانشمندان را عادت بر این است که در آغاز بیان و تدوین هر علمی چند چیز بر سبیل مقدمه درباره آن علم بر نگارند و آنرا پیش از شروع در مباحث بخوانندگان بشناسانند و گویند که : آن علم خود چیست، در آن علم از چه چیز ها گفتگو میشود ، غرض از آموزش آن علم چه باشد، چه سود و فایده از آن علم مرشخص را بدست آید.

پس در علم ادب نیز مقدمه باید آنرا تعریف کرد، و موضوع آنرا باز گفت، و غرض از آنرا باز نمود و فایده های آن را بر شمرد. و اينك چنانکه در بعضی نامه های ادبی آورده اند در تعریف و شناساندن علم ادب بچندجمله از گفتار ادبا اکتفا میشود .

تعریف علم ادب

١- ادب دانش و فرهنگی و پاس و شگفت است و طریقه ای که پسندیده و باصلاح باشد و نگاهداشت حد هر چیزی . ( اصطلاحات الفنون ع).

۲ - ادب نیکو روشی و نیك آمیزشی در نشست و برخاست و دارا بودن خویهای ستوده و منشهای پسندیده است ( بحر الجواهرت).

3 - ادب عبارت از هر گونه ریاضت و پرورش است که آدمی بدان پرورش دارای فضایل نقسانی گردد ( غاية الأدب ).

4 - ادب عبارت از خصایل پسندیده است و ادب القاضی که در کتب فقها در باب علم ادب آمده است عبارت از آداب و شرایطی باشد که دادگستران را در دادگستری بکار آید. ( فتح القدیر) .

5- احمدهاشمی مصری در بحر الجواهر ادب را بر دو گونه تقسیم کرده است:

طبیعی و اکتسابی ، ادب طبیعی عبارت از صفات و اخلاقی است که در نهاد آدمی سرشته شده است مانند دهش و بخشش و بردباری و پاکدامنی و جوانمردی و امثال آن.

ادب اکتسابی آن است که بوسیله آموزش و پرورش بدست توان آورد.

6 - ادب را در پارسی بفرهنگی ترجمه کرده اند و کلمه فرهنگی مرکب است از فر به معنی شان و شوکت و هنگ بمعنی شعور و هوش ، لیکن ادب و فرهنگ هر دو در حقیقت بمعنی دانستن حد و اندازه هر چیز است، از اینرو توان گفت ادب با فرهنگ بمعنی دانش میباشد و با علم چندان فرقی ندارد.

اما باصطلاح ادبای عصر علم ادب معرفت نظم و نثر است که آنرا بفارسی سخن سنجی گویند و آنکه دارای این دانش باشد. سخن سنج است و عربی آن ادیب و مقصود از ادبیات سخنهائی که دانش آموز و آدمی را بفوز معرفت و فیض شناسائی و نور بصیرت و فروغ آگاهی فایز نماید ( بديع ذکاءالملك ع).

از این چند جمله که در شناسائی ادب نگاشته آمد هویدا گردید که ادب نزد دانشمندان بطور کلی عبارت است از خویهای نیکو و منشهای پسندیده و کمالات نفسانی و فضیلتهای معنوی و آنچه ما را در نگارش این نامه در خور بود و بکار آید هر آینه ادب اکتسابی است که صاحب بحر الجواهر آنرا نتیجه آموزش و پرورش دانسته است و بنا بر این میتوان گفت که ادب در اصطلاح استادان سخن علمی است که بدان روش نیك گفتاری و نیك نگارندگی را توان شناخت.

موضوع علم ادب

موضوع علم ادب کلام منظوم و منثور و بعبارت دیگر سخنان پیوسته و پراکنده است که در این علم از آنها بحث کنند.

غرض از علم ادب

غرض از علم ادب آن است که سخنان پیوسته و پراکنده در هر رشته که باشد با رعایت اصول فصاحت و بلاغت انشاء شده و مطابق روش سخن سنجان و دانشمندان ترکیب یابد و پایه نثر و نظم دبیر یا شاعر بجائی رسد که عقل را از آن لذت و اهتزاز دست دهد و دل را فرح و گشایش حاصل گردد.

فایده علم ادب

فایده علم ادب آن است که مرد را از لغزش نادانی نگاهدارد و درشتی طبیعت را هموار سازد و اخلاق را روشنی و پاکیزگی بخشد، و حس فتوت و مردانگی را بر انگیزد، و همت مرد را بسوی کسب افتخار براند و بکار های نیك و مقاصد بزرگی ارشاد و رهنمونی کند چه مرد ادیب ناگزیر باشد که در آثار بزرگان و استادان و سخنان حکیمان و دانشمندان بررسی و کنجکاوی فراوان کند و از هر خرمنی خوشه ای بر دارد پس از هر سخنی پندی فراگیرد و از هر نکته سودی بدست آورد و چون چنین کند ناچار از آنچه فراگرفته است در نفس وی نقشی باز ماند و در خاطر وی نشاط و گشایشی پدیدار گردد و در خویهای وی تهذیب و تأثیری بسزا متمکن شود .

چون تعریف و موضوع و غرض و قايده علم ادب بدانستیم اینك أشارتی نیز بارکان عالم ادب کنیم.

در اركان علم ادب

علم ادب را چنانکه در کتب علمای فن آمده است بر چهار ركن استوار کرده اند:

ا- نیروهای طبیعی خرد که بر پنج بخش نهاده شده است : ذکاوت، خیال ، حافظه ، حس، ذوق .

ذکاوت عبارت است از تندی فهم و سرعت انتقال .

خیال نیرویی است که صور محسوسات بعد از ناپدید شدن ماده در آن بجای ماند و این نیرو در فن دبیری و شاعری نيك بكار آید.

حافظه نیرویی است که هر چه از معانی را خرد  ادرا کرده باشد نگه دارد و در هنگام نیازمندی بیاد آورد و باین مناسبت حافظه را ذاکره نیز نامند، و این نیرو مرسخنگویان را در گفتن و نبشتن دستیاری بزرگ و خدمتگزاری با وفا باشد.

حس نیرویی است که آدمی بسبب آن از ادراکات خود لذت برد و راحت گیرد و یا رنج و درد کشد، و هر آینه در دبیری و شاعری بدین نیرو نیازی هرچه بیشتر باشد بدانچه هنگام عمل احساسات را برانگیزد و دلها را باهتزاز در آورد.

ذوق نیرویی است که دریافت لطایف سخن و محاسن گفتار بدان باز بسته است، و این نیرو بیشتر از مراقبت در آموختن و فرو رفتن در سخن استادان و تکرار آن در نیروی شنوائی و نظر داشتن بروح معانی و بررسی در آمیزشهای کلام و پاک کردن نفس و پرداختن آئینه دل از زنگها و تیرگیهای فساد اخلاق پدید آید.

۲- شناختن اصول ؛ این اصول عبارتند از مجموع آئینهای گفتن و نوشتن که پایه دبیری و شاعری و سخنرانی بر آن نهاده شده باشد.

این اصول بر دو گونه اند : عام و خاص .

عام - عبارت است از كلية تصنیفات و تألیفات ادبی که در موضوعهای گوناگون گفته و نوشته شده باشد خواه پیوسته باشد (نظم) و خواه پراکنده باشد (نثر).

خاص - عبارت است از نامه ها و نگارشهای خصوصی و امثال آن.

3 - تتبع و آن عبارت است از مطالعه و بررسی در نامه ها و نگارشهای استادان سخن و دانشمندان بزرگی، تا دبیر یا شاعر هر معنی تازه که در آن بیند در خزانه حافظه بیندوزد و هر نکته بديع و لطیف که از آن در یابد فراگیرد و آن معانی و نکات را هنگام ضرورت و اقتضا بکار بندد و این خود شرایطی چند دارد که بی آن شرایط مرد ادب آموز بیابان مقصود نرسد. یکی آنست که در برگزیدن روش سخن تفنن وهوسناکی روا ندارد و هر راهی که اختیار میکند در آن کوشش و گرایش شایان بکار برد تادر فن سخنگوئی نیرومندی و زبر دستی نیکو حاصل کند و پایه سخن وی بر اساسی استوار قرار گیرد. دیگر اینکه در بررسی بسخنان استادان و پیشوایان ادب با نظری ژرف فرو رود و بدانچه از کلام آنان با ذوق وی درست و سازگار افتدگرایش و پژوهشی سزا کند تا ذهن او بسیاق سخن آنان آشنا شود و در میدان سخنوری بر آن روش رود که آنان رفته اند. دیگر آنکه از میان سخنان بزرگان و دانشمندان آنچه را که الفاظ آن ساده تر و معانی آن تازه تر و ترکیبات آن استوارتر است برگزیند تا اندوخته نیروی حافظه و مهمیز قریحه او توانه گیرد.

سخندانان از آنچه گذشت البته نیك دریافته اند که سخن پیوسته و پراکنده هر دو از بخشهای علم ادب است و در میان آنها هیچ جدائی و بیگانگی نیست بل این هر دو چون يك جانند در دو تن و يك تن اند در دو جامه و يك نوشابه اند در دو پیمانه ، و تنها چیزی که آنها را بصورت از یکدیگر جدا کرده و هريك را در صدفی جداگانه قرار داده است، همان قید بحور و اوزان و قوافی است که در نظم رعایت آنرا واجب شمرده اند و نثر از آنها آزاد است و گرنه هیچ چیز دیگر نباشد که در سخن منظوم آیدو در کلام منثور نتواند آمد و هیچ معنی یافت نشود که در سخن پراکنده اش شرح توان داد و در سخن پیوسته توان گفت.

آیین نگارش - حسین سمیعی

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی