فرهنگ و هویت ایرانی از دیدگاه استاد الهی قمشه ای

استادانی همچون دکتر الهی قمشه ای از با ارزش ترین سرمایه های دنیا هستند چرا که به گفته ی خود ایشان برای فرهنگ مرزی وجود ندارد و تقسیم دنیا به شرق ،غرب ،شمال و جنوب کار اشتباهیست و آن بی فرهنگیست که گاهی موجب رنجشش می شود و مرزها را از هم جدا می کند بنابراین ایشان و دیگر بزرگان جهان سرمایه ای برای تمام انسان های دنیا هستند. بنده سعی می کنم برخی از فرمایش های ایشان را در برخی از سخنرانی ها بطور مختصر برای علاقه مندان بنویسم. به امید اینکه سخنان زیبای ایشان کلیدی از سوی حق برای درهای بسته ی وجودمان باشد...

ادبیات فارسی همچون باغ گلی است که استادان ادبیات فارسی و آن ها که به دل درک می کنند گاه به گاه در آن سیر می کنند و دسته گلی می چینند و به اصحاب و دوستداران هدیه می کنند.

به قول مولانا:

هر روز به باغ اندرآییم

گل‌های شکفته صد ببینیم

وز بهر نثار عاشقان را

دامن دامن ز گل بچینیم

از باغ هر آنچ جمع کردیم

در پیش نهیم و برگزینیم

سخن را با نام خدا آغاز کردیم ، این روش  و راه ایرانیان بوده از دوران دور، که فقط کلمه ای نبوده بر زبان آنها، این نام همان نور الهی است و شمشیری بوده است که با آن اهریمنان و جادوگران فریب کار را مثل رستم دو نیم می کردند ، در خان چهارم آن فریبکار جادوگری که آمد و با چهره ی زیبا ظاهر شد ،رستم نام خدارا آورد و آن طلسم شکسته شد، آن نور است که تاریکی را در هم می شکند و از میان مبرد، ایرانیان به نور ایمان داشتند به نور جوهری نه فقط به نور عرضی، نور عرضی نور خورشید است و نور جوهری ،ذات لایذال حضرت حق است  وآن فلسفه ی نور و یا فلسفه ی اشراق که شیخ شهاب الدین سهروردی بنیان گذار آن بود ، در حقیقت جوهر هویت فرهنگ ایرانیست. ظلمت جوهری یعنی عالم کثرت ،یعنی سایه ها ، یعنی ماهیات و تعینات و نور جوهری یعنی حضرت حق. حاجی سبزواری در منظومه اشاره می کند که پهلویون اعتقادشان چه بوده راجع به وجود ، تا ببینیم هویت چگونه از وجود سرچشمه می گیرد، اعتقادشان این بوده است که وجود یک حقیقت است و فقط همین یک حقیقت هم هست که وجود دارد و این مراتبی دارد ،" الفهلویون الوجود عندهم حقیقه ذات تشکک تعم
مراتبا غنی و فقرا تختلف  کالنور حیثما تقوی و ضعف  و عند مشائیه حقایق  تباینت و هو لدی زاهق لان معنی واحدا لا ینتزع ممالها توحد مالم یقع"  یعنی حقیقتی است  زومراتب مانند نور، که از کرم شب تاب تا خورشید عالم تاب همگی نورند و این نور همه ی عالم را پر کرده و ساری و جاری در کل کائنات است، و هرچه هست غیر از او ضایعات و ما فقط یک هویت بیشتر در عالم نداریم و آنهم هویت اوست، "هو" ، هویت را در فلسفه به معنای وجود می گیرند، در مقابل ماهیت ، می گویند ماهیت و هویت.

حافظ فلسفه ی اشراق را به چه زیبایی در دو بیت خلاصه کرده :

بلبل به شاخ سرو به گلبانگ پهلوی

میداد گوش درس مقامات معنوی

یعنی بیا که آتش موسی نمود گل

تا از درخت نکته ی توحید بشنوی

همه جای عالم را و همه ی شئونات و تعینات را تجلیات آن یک هویت می دانستند.( آن یکی چون عین نور و زیبایی بود نور و وجود همان زیبایی هستند، بودن عین زیباییست، اگر انسان ها قدر بودن را بدانند دیگر به زیبایی دیگری احتیاج پیدا نمی کنند)

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

پس آن یک حقیقت که عین زیباییست برای اظهار شئونات زیبایی خودش و برای اینکه هویت خودش را متجلی کند ، هزاران هزار و صد هزاران هزار هویت آفرید و همگی با هم متفاوت و چقدر هم خوب است که همه با هم متفاوتند و هرکدام نشانگر هویتی خاص هستند، شکسپیر در عجب است و می گوید :

What is your substance, whereof are you made,
That millions of strange shadows on you tend?

Since every one hath, every one, one shade,
And you, but one, can every shadow lend.

عجیبست که میلیون ها سایه از یک چیز ، تو یکی هستی و می تونی به هر سایه شکل دیگری بدی. پس هویت ها سایه ی هویت اوست و ادفار بی پایان و نا متناهی اوست ، كل يوم هو في شأن ، هر لحظه شاْنش در حال تغییر است بنابراین یک ادفار تازه یک هویت تازه و تکثر هویت ها به خاطر اینست که ملالت ایجاد نشود و تنوع در جهان وجود داشته باشد، هویت قوم ها و قبایل ،هویت سرزمین، هویت خانواده و هویت فردی که بازهم در حال تغییر است.

نظامی

وجود خویش را از هم گسستند

به هر بیتی نشانی باز بستند

پس از صد سال اگر گویی کجا او

زهر بیتی ندا آید که ها او

و این بدین معنی است که نظامی به عنوان یک هویت خاص وجود خویش را تکه تکه کرده و در ابیاتش پخش کرده که ابیاتش هویت اورا خواهند داشت و پس از هزار سال گویای هویت نظامی است.

به قول نظامی هر ذره ای برای خویش هویتی دارد

هر ذره که هست اگر غباری

در پرده ی مملکت به کاریست

ما اگر که ریشه ی هویت را در هویت الهی ببینیم هویت ایرانی ما هم در ارتباط با آن پیوند و بهره ای که از هویت الهیت داشتیم قرار می گیرد. ادبیات ما ادبیات خداآگاه است و لحظه به لحظه خداوند در آن حضور دارد. وای بر مردمی که خداوندشان در آسمان باشد و در زمین نباشد، ویلیام بلیک می گوید: خداوند نور است برای کسانیکه در ظلمتند اما خداوند چهره ی انسانیست برای کسانیکه در نورند .

آن کسانیکه به نور الهی رسیدند ،الهیت را در چهره ی انسانی می بینند و ادبیات ما پر است از این واقعیت که حضور الهی را لحظه به لحظه در همه ی انسانها و در همه ی ادفار طبیعت می توانیم ببینیم

خلق را چون آب دان صاف و زلال

اندر او تابان صفات ذوالجلال

پادشاهان مظهر شاهی حق

عارفان مرآت آگاهی حق

خوب رویان مظهر خوبی او

ناز ایشان عکس محبوبی او

گر به خواب افتیم مستان وییم

گر به بیداری به دستان وییم

ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ

چون الف از خود چه دارد هیچ هیچ

 

جهان زآتش پرستی شد چنان گرم

که بادا زین مسلمـــانی تورا شـــرم

مسلمانیـــــم ما او گبــر نام است

گر این گبریست مسلمانی کدامست؟

آتش پرستی در حقیقت پرستیدن نور است و زرتشتیان نماد زمینی نور آسمانی را آتشی قرار دادند و پرستیدند و آن همان نور است که در دل های آدمیان قرار دارد

این آتش نهفته که اندر دل منست

خورشید شعله ایست که در آسمان گرفت

××××××

ازان به دیر مغانم عزیـــز می دارند

که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

اگر زرتشتیان قبل از اسلام به سوی آتش رفتند ،پس از اسلام با خود گفتند که این همان آتش است. ادبیات ایرانی ها نشان می دهد که هیچگاه چیزی به آنان تحمیل نگشته و بیانگر اینست که چه چیز را انتخاب کرده و چه چیز را رد کرده اند. به تاریخ نمی توان اطمینان کرد زیرا "تاریخ راست هایی است که برای پنهان کردن دروغ هایی نوشته می شود" نه تمام تاریخ اما در بسیاری از موارد به اینصورت است. در تاریخ ده راست گفته می شود تا یک دروغ را در آن پنهان کنند !! ادبیات بر عکس تاریخ است ،یعنی "دروغ هایی است که حقیقتی در آن پنهان است" مولانا می گوید :

ابلهان گویند که این افســـــانه را

خط بکش زیرا دروغ است و خطا

ای برادر قصه چون پیمانه است

معنی اندر وی مثال دانــــــه اســــــت

بواسطه ی این دروغ ها واقعیت هایی بر ما نمایان می شود (دیو، سیمرغ،پری،....) عالم ادبیات عالم مستی است و می گویند مستی و راستی ! به دلیل این مستی است که ادبیات می تواند بی پرده سخن بگوید وقتی در ادبیات از تشبیه و استعاره و دیگر فنون استفاده می شود یک مصونیتی در مقابل تعرض ایجاد می شود و شاعر یا نویسنده ی آن متن ادبی تا حدودی از تیر بد اندیشان در امان می مانند. ادبیات بهترین آینه ی هویت ملی هر قومیست و نمایانگر آرمان های ماست، آن چیز که می خواهیم باشیم( نه آنچه هستیم) ما چرا سعدی را دوست داریم ؟ چون می خواهیم مثل سعدی باشیم و اگر هم نشدیم ،بدی های ما جزو هویت ما  نیست! بدی های هیچ قومی جزو هویتش نیست..هویت هر قوم آنیست که در ادبیاتش عرضه شده. قهرمان ما رستم جوانمرد است ، فرق بین هفت خان رستم و اسفندیار در کجایت؟ اسفندیار هم کارهای بزرگ و عجیبی کرد اما هدف او پادشاهی بود و تخت سلطنت، اما رستم کمر همت بست تا انسان هایی را نجات  دهد همچون کسی که از مکر و حیله ی دیو سفید نابینا شده بود و به دست رستم نجات یافت.خواستند رستم را بترسانند که ارژنگ دیو سرداران و سپاه بزرگ و قدرتمندی دارد و او در جواب گفت:

ببینید که این یک تن پیل تن

چه سازد بدان نامدار انجمن

و ما لذت می بریم از این همه شجاعت و مردانگی و فدا کردن همه چیز در راه رسیدن به اوج درجه ی انسانی.

هر آرزویی نشان دهنده ی آن استعداد است و وقتی آرزو می کنیم مثل کسی باشیم پس ما می توانیم باشیم و اتفاقاً مسئولیم که آنطور بشویم ..!

تو دانی که ای وز کدامین نژاد؟

نژادی که گردون ندارد به یاد

آیا می دانید که بالاترین مرتبه ی فهم از الهیت را شما دارید؟

فردوسی گفت :

به هستیش باید که خستو شوی

ز گفتـار بی‌کار یکســــو شوی

شما بعد از خواندن 700 صفحه از کتاب کانت "نقد خرد ناب" تازه این بیت فردوسی براتون معنی پیدا می کند

خرد را و جان را همی سنجد اوی

در اندیشه ی سخته کی گنجد اوی

دین ایرانی ها بر دو بخش است، نخست نظری که وحدت وجود است که حضور خداوند را در کل کائنات می یابد بخش دوم از نظر روابط انسانی.  رابطه ی انسان با خدا رابطه ای عاشقانه است پرستش یعنی یک رابطه ی عاشق و معشوق، همانطور که یک پرستار تمام وقت خود را وقف بیمار می کند. در فرهنگ توحیدی دو تا پذیرفته نیست و تنها گناه ظلم است

مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن

که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست

چراکه اگر هر گناهی را در نظر بگیریم آخرش یه ظلم ختم می شود. این بسیار خوب است که آزار انسان به کسی نرسد اما کافی نیست و مرتبه ی کمال انسانی خدمتست و امتیاز هر انسانی آن چیزیست که به خارج از وجود خودش می دهد ، قیمت هر چیزی همینطور است..قیمت هر چیزی بسته به اینست که بیرون از ذات خودش چه خدمتی انجام می دهد..به همین جهت در ایران کمر خدمت بستن که رمزش زنار بستن است نشانه ی انسان کامل است

بت اینجا مظهر عشق است و وحدت

بود زنار بستن عقدر خدمت

××××××××

کسی مرد تمام است کز تمامی

کند با خواجگی کار غلامی

............

بخشی از سخنرانی استاد حسین الهی قمشه ای درباره ی هویت ایرانی

گردآوری شده از سوی : http://shayanhoboot.blogfa.com/

در همین زمینه

نوشتن دیدگاه