شاپور پساوند معتقد است: حافظ يک جهانبيني و فلسفه است؛ فضاي پاکي که مردم هر روز و هر لحظه با او مرتبط هستند و در اين فضا نفس ميکشند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در فارس، اين شاعر و پژوهشگر افزود: از اينرو براي يادآوري اين فلسفه و جهانبيني شايد نامگذاري يک روز به نام حافظ لازم باشد؛ مشروط بر اين که اگر کشفي و دريافتي تازه از اين فلسفه و جهانبيني انجام شده باشد، در اختيار ديگران گذاشته شود.
او با اشاره به اينکه وقتي ميخواهيم درباره نقش حافظ در ادبيات ايران صحبت کنيم، بايد به نقشهاي متفاوت حافظ اشاره کنيم، خاطرنشان كرد: حافظ همانند آينهاي است که پيروان هر طريق و فرقهاي جمال خويش را در او ديدهاند و بايد گفت که نقش حافظ نه تنها بر ادبيات که بر همه ابعاد زندگي مردم ما پيداست.
پساوند عنوان کرد: تأثيرگذارترين کار حافظ در ابتداي امر به جداکردن ادبيات و شعر ما از دربار برمي گردد. حافظ در اوج استبداد سياسي و خفقان انديشگاني، حصارهاي انديشه و سخن را مي شکند و با استفاده از ظرايف شعري و ظرفيتهاي کلام، نه تنها بر ادبيات که بر فرهنگ، روابط اجتماعي، تفکر و جهانبيني مردم و محاورات روزمره ملتها تأثير ميگذارد.
او افزود: اگر حافظ خود بيشترين تأثير فکري و جهانبينياش را از خيام گرفته، بر بيشترين شاعران پس از خود نيز تأثير گذاشته است. البته تأثير حافظ از خيام به صورت بي چون و چرا نبوده است؛ به عبارتي حافظ کمي دست به عصاتر از خيام در برابر چراهاي انسانها پاسخگوست.
شاعر «گلوي زخمي شعر» درباره تأثير حافظ بر شاعران پس از خود، گفت: تأثير حافظ بر شاعران بعد از او حاصل درجه والايي از کمال است؛ آن کمال و معرفتي که از او شاعر و انساني خداجوي به جهان معرفي کرد و حضور خواجه در اينجا نقطه آغاز دوره تازهاي در ادبيات پارسي است.
پساوند تأکيد کرد: حافظ شاعري است که تا عمق خاستگاه انديشگاني جامعه نفوذ کرده و از او انساني ساخته که با قاطعيت ميتوان گفت: «حافظ حافظه فرهنگ و تاريخ ما ايرانيان است». هرچند شعرش از کوچه پسکوچه ها و دالانهاي تودرتوي فلسفه پيچيده خاص خود او عبور ميکند؛ اما يک رابطه حسي اما عميق و به دور از تفسيرهاي پيچ در پيچ است. همين ويژگي شعر حافظ است که بر ادبيات عرفاني اسلامي دورههاي پس از خواجه بيشترين تاثير را داشته است.
شاعر «هر كس حكايتي» گفت: جدا از اکنون که با ترجمه آثار نوشتاري که در کوتاهترين زمان از غرب به شرق جهان ميرسد، حافظ در زمان خود که جهان از اين همه تکنولوژي بيبهره بود، بر شاعران و مردم ساير کشورها از جمله شبه قاره تأثير فراوان داشته است. دعوت شاهان گورکاني هند از او (با حواشياي که در اطراف اين سفرهاي رفته و نوشتهاند) نشانه اين ادعاست.
او افزود: امروز هم حافظ بيشترين تأثير را بر شاعران شبه قاره و نيز مردم شعردوست دارد و اين حکايت از نوعي جامعهشناسي ميکند که خواجه شيراز به مدد قرآن به آن دست يافته و بر تأثير سحر کلامش افزوده است. آنجا که خود او مي گويد: «آن چه کردم همه از دولت قرآن کردم.» ما ميدانيم حضور معنوي خواجه و آشنايي او با جهان درون مردم خارج از مرزهاي جغرافيايي ايران يعني شبه قاره و آسياي صغير تا آنجاست که از شرق، تاگور تا غرب، گوته را ميراثدار خويش کرده است.
اين پژوهشگر اظهار کرد: شايد مردم مغربزمين به پديدهاي با نام فال زدن انسي که ما مشرقيها داريم، نداشته باشند؛ اما در شبه قاره هند، محدوده عثماني سابق و کشورهاي همسايه شمال اين عقيده طبيعي است؛ تا آنجا که از ديوان شاعران ديگري نظير مولوي و بيدل هم سر درآورده است. الهام گرفتن از شعر حافظ و مصلحتجويي از او مردم را بيش از ساير شاعران به سوي خواجه جذب کرده است. اعتماد ما، اعتقاد و ارتباط حسي مردم با جهانبيني و کلام خواجه از يکسو و سحر کلام و تواناييها و ظرفيتهاي واژگاني شاعر از ديگرسو هرکدام سهمي در تأثير شعر خواجه بر حافظه جامعه دارد.
پساوند سپس به نقش قرآن در آثار حافظ اشاره کرد و گفت: در هيچيک از اشعاري که از حافظ در دست داريم، هيچ نشاني نميتوان يافت که خواجه با شريعتي سر ستيز داشته باشد؛ حتا در اشعاري غير از آنچه که امروز از خواجه در اختيار ماست و احتمال دارد که خود يا بستگانش به قولي بنابر مصلحت وقت از بين برده باشند، اين مصداق وجود دارد؛ اما انس حافظ با قرآن که حاصل آن در چهارده روايت خواندن اين کتاب مقدس است، گونهاي ديگر است؛ تا آن حد که خود بارها همه داشته و يافتههاي خويش را حاصل ارتباطي که با قرآن دارد، ميداند. او به تنها کتاب مقدسي که سوگند ميخورد، قرآن است. حافظ به دلايلي چند از جمله همان پشتوانهاي که از قرآن دارد و نيز دست يافتن به صورت درست و دستنخورده و نيالوده احاديث، صاحب يک نگرش عميق انساني شده و با مردم رابطهاي عاطفي و ناگسستني پيدا کرده است، تا آنجا که مردم از يک مصلح اجتماعي گذشته و در مقام يک غيبگو با او اسرار درون در ميان ميگذارند.