حافظ مانند هر انسان دیگری، در معرض امیدها و نومیدی های زندگی بوده است. این پدیده ها، تأثیر غیر قابل انکار خود را در نحوه ی نگرش او به زندگی گذاشته اند. به همین جهت است که وی در لحظه های آفرینش هنری، توانسته است، دریافت ها، شادی ها و افسردگی های خویش را در مورد جهان پیرامون خود از صافی واژه های صیقل خورده بگذراند. نگارنده با توجه به منابعی که در اختیار داشته، تا کنون به این نکته برنخورده است که منتقدان و تاریخ نویسان، او را شاعری تقدیری به شمار آورند. بر عکس، او همیشه شاعری معرفی شده که اراده اش فراتر از توانایی های کور و وحشی سرنوشت قرار دارد. با وجود این، از میان چهار هزار و صد و هشتاد یا چهار هزار صد و نود سه بیت از شعرهای وی که چهار صد و نود ویک غزل را در بر می گیرد، می توان به بیت های معدودی برخورد که در آنها، انسان و اراده ی او به شکلی آشکار و قاطع، عامل تعیین کننده ی دگرگونی شرایط زندگی وی به شمار آمده باشد. در یک نگاه و شمارش کلی، می توان تنها حدود پانزده بیت از این گونه اشعار، فرا روی خویش دید. این احتمال وجود دارد که اگر بررسی اشعار او، با دقت و تأمل بیشتری انجام شود شمار بیت هایی که این مضمون را می رساند، از این تعداد، کمی فراتر رود.
با وجود این شاید این نکته در ذهن هر کسی تلنگر بزند که وجود پانزده با بیست بیت شعر در این زمینه چندان تناسب منطقی با چهار هزار و دویست بیت شعر از یک شاعر ندارد. اما باید گفت آنچه را که ما می بینیم همه ی مطلب نیست. با وجود آن که حافظ در این حوزه، چندان شعرهای زیادی ندارد اما نحوه ی برخورد او با پدیده ها و نقش انسان در شبکه ی زندگی اجتماعی، همراه با زبان استوار، گرم و عطر آگینش، این حس معین را به خواننده القاء می کند که حافظ نه سست اراده است و نه به سادگی در برابر زبونی ها و فشارهای روزگار و خاندان قدرت سر تسلیم فرود می آورد. توانایی، اعتماد به نفس و استواری او، از خلال زبان گزیده و غربال شده اش، زبانه می کشد. حافظ در اشعار ضد تقدیری خویش، بر سرنوشت تحمیلی و از پیش رقم خورده ی انسان می شورد. دشواری ها و ناکامی ها را حقیر می شمارد و برای از میان برداشت نابسامانی ها و نابرابری ها، نگاهی واقع گرایانه، استوار و نافذ دارد. در همین رابطه است که در کشاکش دشواری های زندگی، گلایه ی او نکاتی را هدف می گیرد که جزو مناسبات اجتماعی انسان است:
بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید
وقتی که شاعر از عبارت اگر زدست برآید که یک «حشو» بسیار انسانی و قابل درک را نشان می دهد، در عمل، در را بر روی هر گونه تصور اغراق آمیز می بندد.
او می گوید: «من تصمیم دارم کاری کنم که دوران غم و غصه سر آید، مشروط بر آن که این کار در حد توانایی من باشد و یا توانایی انسانی من اجازه دهد که در انجام آن توفیق یابم.»
او با آوردن حشو منطقی و بسیار هوشیارانه اش، خود را در برابر زمینیان، نه تنها زمینی نشان می دهد بلکه بی هیچ کلام نخوت آمیزی، خواست تکامل طلبانه و دگرگون خواهانه ی خویش را نیز برای خواننده مطرح می سازد. بیان شاعر در شعر مورد نظر، دارای یک پی آیند منطقی است. هر ادعایی که از سوی شاعر مطرح شده، نخست در برش های زمانی و مکانی خاصی جا می گیرد و سپس، تکه تکه و یا مرحله به مرحله، در یک ترکیب پذیرش بار به خواننده انتقال می یابد. در بیتی که خواندیم، می توان چهار برش معین را تشخیص داد:
بر سر آنم / اگر ز دست بر آید/ دست به کاری زنم/ که غصه سر آید
شاعر مصمم است که واکنشی از خود بروز دهد. اما نه هر واکنشی و نه به هر شکلی که ممکن است. تصمیم او بر آن قرار گرفته که در پی یک چاره جویی واقع بینانه و عملی برای حل مشکلات و نابسامانی هایی که بر سر راه زندگی فردی و اجتماعی او، به عنوان یک انسان گذاشته شده است، گامهایی بردارد.

کنعان آرزو - اشکان آویشن

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی