در اصطلاح موسیقی به آنکس که سازی بنوازد و یا آوازی بخواند موسیقی دان میگویند ، بسیارند کسانی که نه سازی مینوازند و نه آوازی میخوانند ولی احساس موسیقی با جوهر روح آنها چنان آمیخته شده است که اگر بجای حرفة عادی خود ، بسوی موسیقی رومیآوردند، از برگزیدگان این هنر بشمار می آمدند.

کسانی را میشناسیم که بدلیل ممنوع بودن وحفظ ظاهر، براین احساس لطیف خود ، مهار زده اند ، اما از آنجا که احساس موسیقی چیزی نیست که بتوان به نیروی تسلط بر نفس مستورش ساخت و یا نابودش کرد، اگر دری برویش بسته شود ، سر از روزن برون خواهد آورد.

می بینیم که احساس وزن و تناسب و هماهنگی، به نحوی ناخودآگاه در کارهای این قبیل کسان تظاهر و تجلی می کند ... اگر شاعر است در شعرش ، اگر خطیب است در بیانش ، اگر نویسنده است در نوشته اش این نظم و هماهنگی را مشاهده می کنیم.

حافظ موسیقیدان حرفه ای نبوده است ولی این دلیل برآن نمیشود که ما وی را موسیقی شناس و یا دوستار موسیقی و یا احتمالا موسیقیدان ندانیم .

احساس موسیقی در حافظ ، تا بدان ما یه بوده است که منع وردع ها و شرایط محیط ، نتوانسته است مانع بروز و ظهور این احساس در آثار وی بشود .

میدانیم که اکثر کلمات بخاطر مصوتهای موجود در آنها واجد یکنوع موسیقی است ، بسیار است الفاظی که هريك معنای واحد و مقرر شده ای دارد و فراوان است کلماتی که هريك معنای لغوی خاص دارد ولی در محاوره ، یا کتابت و بویژه در شعر معنای دیگری بخود میگیرد ، مانند (نرگس) که نام گلی است ولی همین لفظ وقتی در شعر می آید ، در مقام استعاره معرف دیدگان زیبا است . آنکس که از میان انبوه الفاظ آنهائی را برمیگزیند که احساس موسیقی را در آدمی بیدار میکند ، ناخودآگاه گذشته از نظم ، يك قطعه موسیقی ابداع کرده است که في نفسه زیباست:

عشق تو سرنوشت من خاك درت بهشت من

مهر رخت سرشت من راحت من رضای تو

تکرار حرف شین در این بیت ، و زن و طنینی که از ادای آن حاصل میشود برای گوش آشنا با موسیقی حکم طنین سازسنج را در يك قطعه موسیقی دارد .

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود

سر ما خاك ره پیر مغان خواهد بود

صرفنظر از معانی کلمات و مفهوم شعر ، آوای این هجاهای بلند و کوتاه و هماهنگی هريك با یکدیگر و همچنین وزن دلپذیر شعر ، لذتی به شنونده می بخشد که به ظاهر ارتباطی به التذاذ ادبی آن ندارد ، این یك لذتی است سمعی ، نه بصری و تعقلی ، بی شك همان است که ما از يك جمله موسیقی لطیف ادراك می کنیم .

حافظ در این زمینه ذوقی بسیار لطیف و احساسی سخت قوی داشته است ، آرتور گی نوشته است: «غزل حافظ يك فرم غنائی پر احساس دارد و فوق العاده به چکامه آلمانی شبیه است ... این نوع شعر، محققا نوع بخصوصی است که برای دستگاههای آوازی سروده شده و طبیعتا  بایستی در فرم شرقی خوانده شود : چهارزانو ، روی قالی یا روی ایوان لااقل با همراهي يك ساز ...» و این نیست جز اینکه بگوئیم : حافظ ذاتا موسیقی شناس یا موسیقیدان بوده است ...

این بنده صفت موسیقیدان را به عمد در مورد حافظ بکار میبرد ، زیرا به گمان قوی علاوه بر نشانه هائیکه در الفاظ زیبا و وزنهای دلنشین اشعارش هست ، صوتی خوش داشته و با گوشه های موسیقی ایرانی آشنا بوده است .مؤید این اندیشه سخنان نغز خود اوست :

ز چنگ زهره شنیدم که صبحدم میگفت

غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم

*

فکند زمزمه عشق در حجاز و عراق

نوای بانگ غزلهای حافظ شیراز

*

سخندانی وخوشخوانی نمیورزند در شیراز

بيا حافظ که تا خود را بملك دیگر اندازیم

*

دلم از پرده بشد حافظ خوش گوی کجاست

تا بقول و غزلش ساز نوائی بکنیم

*

بیا که بلبل مطبوع خاطر حافظ

ببوی گلبن وصل تو میسراید باز

*

ساقی بصورت این غزلم کاسه میگرفت

میخواندم این سرود و می ناب میزدم

*

که حافظ چو مستانه سازد سرود

ز چرخش دهد زهره آواز رود

*

چنین قفس نه سزای چومن خوش الحانی است

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

گذشته از این موارد که از سخن خود خواجه بمنظور اثبات خوش خوانیش نقل شد نکته ها و اشاره های زیر نیز میتواند مؤئد این نظریه باشد .

الف : اجرای قرائت های قرآن بصوتی خوش آنهمبر چهار ده روایت بی آشنائی با موسیقی میسر نبوده است . حافظان قرآن گزیری نداشته اند که مقام های حجاز ، عراق ، حسینی ، اصفهان و مانند اینها را بخوبی بشناسند و درست خوانی این الحان را بمدد موسیقیدانی فرا بگیرند. حافظ بازهم به اعتبار سخنان خودش با اکثر این مقام ها یا گوشه ها آشنائی داشته ، در مجلسی این نواها را با کلام خدا می آمیخته و در مجلسی دیگر با غزلهای خود همراه میکرده است :

حافظم در مجلسی ، دردی کشم در محفلی

بنگر این شوخی که چون باخلق صنعت میکنم

ب: تخلص «حافظ» که همراه نام بسیاری از خوانندگان نامدار اعصار گذشته می بینیم شاید بتواند دلیل دیگری برخوش خوانی وخوش آوازی خواجه شیراز باشد.

ج : صائب تبریزی گفته است:

از بلبلان خوش الحان این چمن صائب

مرید زمزمه حافظ خوش الحان باش

د: سودی گفته است :

خواجه حافظ بغایت خوش آواز و خوشخوان بوده است.

ه : صاحب مجمع الفصحا نوشته است: «باید او را هم خواننده دانست و هم دانای موسیقی.»

حافظ و موسیقی – حسینعلی ملاح

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی