توماس هربرت که بهمراهی روبرت شرلی و دادمورکاتون در ایران سفر کرده و بحضور شاه عباس بزرگ رسیده است اولین فرد انگلیسی است که مشاهدات خود را بصورت کتاب جامعی منتشر ساخته است و مسلّماً آنچه وی و شوالیه شاردن نوشته است، یکجا، مهمترین مأخذ تحقیق برای درک اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران قرن چهاردهم هجری میباشد. این مرد تیزبین خوش ذوق ما را با جزئیات زندگی مردم و رسوم درباری آشنا میسازد و تصویر بسیار صحیحی از اخلاق و رفتار عوام و خواص بدست میدهد. مثلاً اولین مجلس ملاقات ایلچی انگلیس داد مورکاتون را باشاه عباس بزرگ چنین توصیف میکند: «برزمین این تالار چنان قالیهای بزرگ و گرانبهائی گسترده بودند که فقط در خور شأن شهریار ایران بود در حاشیه آن چندین نفر از امیر زادگان و خوانین و سلاطین و بیگلربیگی ها برسان پیکره های سنگی بیروحی چهار زانو بر زمین نشسته و بدیوار تکیه زده و دیدگان خویش را بشیئی معیین دوخته بودند ایشان را نه جرأت آن بود که با یکدیگر سخن آغازند و نه جسارت که در حضور پادشاه عطسه یا سرفه کنند و یا آب دهان بيرون اندازند چه ارتکاب به یکی از این اعمال در بارگاه وی شرط ادب نبود و فقط برق چشمان شهریار کافی بود که خرمن حیات آنها را بسوزد ساقی بچه هائی ملبس به جامه هائی زربفت و عمامه هائی پولک دار نعلین هائی ملیله دوزی ،شده در حالیکه گیسوان مجعد آنها برروی شانه هایشان ریخته بود با چشمانی غلطان و گونه هائی سرخ رنگ تنگ های شرابی از عالی ترین فلزات در دست داشتند و در این مجلس گردش میکردند و نوشابه ای را که مایۀ فرح خداوند می باکوس میشد برطالبان عرضه میداشتند.

بر بالای چنین مجلسی در صدر ،مصطبه شخص پادشاه، شاه عباس بزرگ محبوب مردم داخلی و مشهور خارجیان جلوس فرموده بود، مردیکه از دشمنانش غیور تر و از اسلافش دلیر تراست با آنکه جهانی ثروت داشت آن روز تن را با جامۀ سرخ رنگ بی پیرایه ای از پنبه ساده آراسته بود و گوئی زبان حالش آن بود که حشمت آدمی به بصیرت و حزم است نه آراستن تن بجامه های ثمین وی چهارزانو جلوس کرده ،بود عمامه ای بزرگ و سفید رنگ بر سر داشت و کمربندی چرمین برکمر دستۀ شمشیرش از طلا و غلاف آن از چرم سرخ و تیغه اش هلالی شکل از پولاد آب داده بود و درباریانش بپیروی از شهریار خویش جامه های بسیار ساده ای برتن داشتند.

توماس هربرت شرح میدهد که چطور داد موركاتون بتوسط دیلماج خویش بدون اتلاف وقت خاطر خطیر پادشاه را از علل چنین سفر دوزو درازی آگاه ساخت و شاه عباس را در پیروزی درخشانش در مقابل عثمانی تهنیت گفت و عرض کرد که ما برای بسط تجارت ابریشم ایران و سایر امتعۀ آماده خدمت گردیده ایم و امید آنکه علقه دوستی و برادری میان دو پادشاه تحکیم یابد هربرت میگوید که شاه عباس بپا خاست و بزبان ترکی پاسخی شاهانه داد و فرمود که فی الواقع خوش آمدید و از این دیدار ما را سر افرازکردید چه این افتخاری است که تا کنون نصیب هیچکدام از اسلاف ما نگردیده بود در حالیکه بسنت معهود، تمام رعایای پادشاه ایران در حضورش سر ادب بخاک میسایند شاه عباس ایلچی بزرگ شاه انگلیس را پیش خواند پهلوی خود نشانید و چون دید که وی مانند آسیائیان نمیتواند چهارزانو برزمین جلوس کند تبسمی برلب راند و جامی شراب طلب کرد و بسلامت برادر تاجدار خویش چارلز اول نوشید. در این هنگام چون ایلچی انگلیس بحرمت نوشیدن می سر خود را برهنه ساخته بود بخلاف انتظار همگان شاه عباس بزرگ نیز عمامه از سر فرود انداخت و بعد از یکساعتی پذیرائی باسرور فراوان بایلچی ما رخصت خروج داد.

 برگرفته از کتاب " ایران از نظر بیگانگان"

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی