در محل میدان شاه قبل از آنکه شهر اصفهان به پایتختی صفویه انتخاب شود میدانی وجود داشته به نام نقش جهان. در دوره شاه عباس آن میدان را تا حدود امروزی آن وسعت داده اند و در اطراف آن بناهای تاریخی مشهور مسجدشاه و مسجد شیخ لطف الله و عمارت عالی قاپو و سردر قیصریه به وجود آمده است .

طول این میدان از شمال به جنوب بالغ بر ۵۰۰ متر و عرض آن در حدود ۱۵۰ متر است . به عقیده عموم سیاحان خارجی میدان شاه یکی از بزرگترینمیدانهای جهان است . میدان شاه در دوره شاه عباس و جانشینان او محل بازی چوگان و رژه ارتش بوده است و دو دروازه سنگی چوگان از آن دوره هنوز در شمال وجنوب میدان باقی مانده است . میدان نقش جهان شاهد بسیاری از خاطرات تاریخی ایران در چهار قرن اخیر بوده است . خاطرات زندگی شاه عباس کبیر و جانشینان او تا آخر عهد صفویه با این میدان بزرگی تاریخی به هم آمیخته است و ما در اینجا به ذکر سه مورد آن اکتفا می کنیم :

1-گفتگوهای تاریخی در میدان نقش جهان

روز جمعه ۲۰ شعبان سال ۱۰۲۸ هجری یعنی مقارن آن زمان که بنای مسجد شیخ لطف الله به اتمام رسیده و سردر مسجد شاه ساخته و پرداخته شده و به سرعت مشغول پیریزی سایر قسمتهای مسجد بوده اند ، شاه عباس کبیر پیش از آنکه به عزم گردش از اصفهان به جانب کوهستان اطراف حرکت کند، سفرای ممالك خارجی را هنگام غروب در میدان نقش جهان احضار کرد و سفرای اسپانیا و روسیه و سفیر پاپ را اجازه داد که به ممالك خود باز کردند، سپس دن گارسيا دو سیلوافيگروا سفیر اسپانیا را به گوشه تاریکی از میدان برد و از اسب به زیر آمد و بر روی زمین نشسته سفیر را نیز در مقابل خود اجازه جلوس داد. پرژان تاده رییس کشیشان کرملیت و دو تن از نجیبزادگان اسپانیا راهم که از همراهان دن گارسیا بودند پیش خودخواند تا شاهد مذاکرات او با سفیر باشند. از ایرانیان جز ساروتقی وزیر و قرچغای خان سپهسالار وحسین بيك مهماندار و چند تن دیگر از نزدیکان شاه کسی آنجا نبود . پس شاه از پرژان تاده خواست که مترجم مذاکرات او با سفیر بشود و به سفیر گفت که اگر درخواستی دارد اظهار کند . دن گارسیا گفت خواهشی ندارد مگر اینکه مایل است اعليحضرت عموم عیسویان مقیم ایران را از پرتقالی و اسپانیولی و ایتالیایی ، شخصا حمایت کنند و به ایشان اجازه دهند که به سبك معمول خویش در اصفهان کلیسایی بسازند . شاه جواب داد که این مطلب محتاج به خواهش نیست زیرا او خود عیسویان را حمایت می کند و با ساختن کلیسا نیز مخالفتی ندارد . خواهش دیگر سفیر آن بود که شاه برهمسایگان خود یعنی پرتقالیهای هرمز به دیده ی دوستی بنگرد و از انگلیسها که دشمن پر تقاليها هستند طرفداری نکند . شاه عباس كلام او را قطع کرده گفت که اگر امروز دوستی من با پرتقالیهای هرمز سست شده است ایشان خود مقصرند، زیرا با مسلمانان بدرفتاری می کنند و بی سبب ایشان را اسیر و محبوس می سازند، علاوه برین مانع آمد و شد مسلمین به ایران می شوند و آنان را مجبور می کنند که به دین عیسی درآیند و البته باید دست از این گونه اعمال زشت بکشند و در کار انگلیسها  نیز مداخله نکنند . و سپس سفیر اسپانیا موضوع بندرگمبرون یعنی بندرعباس امروز و جزيره بحرین را پیش کشید . شاه جواب داد که ما جزيرة بحرین را از امیر هرمز گرفته ایم  و مربوط به پرتقالیها نبوده است و اگر پرتقالیها پیش از این در جزیره بحرین با امیر هرمز که مسلمان بوده است سروکار داشته اند امروز هم با ما که مسلمان هستیم سرو کار خواهند داشت و از این جهت برای ایشان تفاوتی حاصل نشده است و گمان ندارم که فایده پادشاه ایران در همسایگی برای پادشاه اسپانیا از امیر هرمز کمتر باشد ، اما راجع به بندر گمبرون باید صريحا بگویم که این بندر در خاك ایران و کاملا از قلمرو حکومت پرتقالی هرمز خارج است و من با تصرف این بندر به حقوق کسی تجاوز نکرده ام.

شاه با جوابهای صریح خود سفیر را آگاه کرد که از آنچه گرفته است چیزی باز نخواهد داد و ضمنا شکایت کرد که سلاطين فرنگی غالبا به او وعده هایی داده و وفا نکرده اند و گفت که من تاکنون بیش از عده روزهای سال یعنی متجاوز از ۳۶۶ قلعه از ترکان عثمانی گرفته ام در صورتی که پادشاهان عیسوی فرنگی نه يك خانه بلكه يك انبار وحتي يك آغل بز هم نتوانسته اند از آنها بگیرند و سفیر را تهدید کرد که اگر با من چنین رفتار کنند ناچار راه بیت المقدس را پیش خواهم گرفت و آنچه باید بکنم می کنم .

 ۲- شاه عباس در قهوه خانه ی میدان نقش جهان

در عهدشاه عباس در بیشتر شهرهای بزرگ ایران مخصوصا در قزوین و اصفهان قهوه خانه های بیشمار دایر شده بود . در اصفهان قهوه خانه ها بیشتر در اطراف میدان نقش جهان بود . طبقات مختلف مردم از اعیان و رجال دربار وسران قزلباش تا شاعران و اهل قلم و نقاشان و سوداگران برای گذراندن وقت و دیدار دوستان و سرگرم ساختن خود به بازیهای مختلف یا مناظرات شاعرانه و شنیدن اشعار شاهنامه وحكايات وقصص و تماشای رقص های گوناگون و بازیها و تفریحات  دیگر به آنجا می رفتند . از قهوه خانه های معروف اصفهان در زمان شاه عباس قهوه خانه عرب ، قهوه خانه با با فراش ، قهوه خانه حاجی یوسف ، قهوه خانه بابا شمس کاشی ، قهوه خانه طوفان مشهور بوده است . از شاعرانی که در عهد شاه عباس در قهوه خانه شاهنامه می خواندند یکی ملامؤمن کاشی معروف به یکه سوار بوده که وضع و لباس و اطوار خاصی داشته است. اصفهان این مرد قبایی باسمه ای با حاشیه های رنگارنگ می پوشیده و طوماری به سر میزده و بدین شکل به قهوه خانه می رفته و شاهنامه می خوانده و قسمتی از آنچه در این کار نصیبش می شده به درویشان و مستمندان می داده . یکی دیگر میرزا محمد بواناتی پارسی بوده که در قهوه خانه داستان حمزه را می خوانده . قصه گویی ومدح علی علیه السلام وداستانپردازی و گفتارهای دینی هم در قهوه خانه ها مرسوم بوده است . شاعران و مداحان و نقالان در میان قهوه خانه ها بالای منبر یا چهار پایه ای می ایستاده اند و در ضمن خواندن اشعار و یا نقل داستانها عصایی را که در دست میداشتند به وضعی خاص حرکت میداده اند .

شاه عباس در آغاز سال ۱۰۲۸ هجری چندی در فرح آباد مازندران به سر برده بود . در این مدت سفیرانی از هندوستان و اسپانیا و روسیه و عثمانی به ایران آمده و برخی از ایشان در انتظار بازگشت شاه از ولایات شمالی کشور در قزوین و اصفهان مانده بودند . شاه در سوم ماه رجب آن سال از مازندران به اصفهان آمد و سه روز بعد که سفرای هند و عثمانی و روسیه از قزوین به پایتخت می آمدند با تشریفات بسیار به استقبال ایشان رفت و پس از آن نیز چندین شب و روز مهمانان خود را به تماشای آتشبازی و چوگان و بازیهای دیگر دعوت کرد. از آن جمله در شب پنجشنبه هفتم ماه رجب خان عالم سفیر نورالدین محمد جهانگیر پادشاه هندوستان و دن گارسیا دوسیلوافیگروا سفیر فیلیپ سوم پادشاه اسپانیا و سفیران عثمانی و روسیه و جمعی از کشیشان عیسوی را با چند تن از مهمانان عالیقدر بیگانه با خود به یکی از قهوه خانه های میدان نقش جهان برد. گزارش این پذیرایی به طوری که از سفرنامه دن گارسیا سفیر اسپانیا و پی یترودولاواله جهانگرد ایتالیایی که هر دو در آن مجلس همراه شاه بوده اند بر می آید، چنین است :

روز چهارشنبه ششم رجب سال ۱۰۲۸ شاه عباس سفیران هندوستان و اسپانیا و روسیه و انگلستان و سفیر ازبك و برادر زاده شریف مکه را که در اصفهان بودند با همراهان هريك به تماشای چراغانی شهر دعوت کرد . همگی نزديك غروب در میدان نقش جهان گرد آمدند و شاه عباس نیز سوار بر اسب در میدان حاضر بود . پس از آنکه ساعتی به صحبت و گردش گذشت وچراغهای میدان و بازار روشن شد ، شاه مهمانان خود را به درون بازار برده در آنجا همگی از اسب به زیر آمدند و همراه شاه به قهوه خانه ای رفتند. قهوه خانه وسیع بود ودیوارهایی به سفیدی برف داشته، چراغها ومشعلهای بسیار از هر سوی قهوه خانه می درخشید و چراغهایی که از سقف گنبدی شکل آنجا فرو آویخته بودند ، مانند ستارگان آسمانی به نظر می رسید. میان قهوه خانه نیز حوضی بزرگی بود که عکس چراغهای سقف در آن منعکس میشد و زمین هم از انعکاس چراغها و آیینه ها و شمعهای سقف و دیوار و مشعلهایی که در اطراف حوض نهاده بودند چون آسمانی پرستاره می نمود. در اطراف قهوه خانه طاقنماهایی ساخته بودند که با فرشهای گوناگون مفروش و نشیمن مشتریان و تماشاگران بود. شاه عباس در یکی از این طاق نماها بر فرشی گرانبها نشست و سفیران هندوستان و اسپانیا را که از دیگران محترمتر بودند با خود به آنجا برد . سفیر عثمانی در طرف چپ او قرار گرفت و سفیر اسپانیا را که نمی توانست مانند ایرانیان بر زمین بنشیند در گوشه ای مقابل خود روی صندلی اذن جلوس داد . در طاقنمای مجاور سفیر مسکو و منشی وی و کشیش روسی جای گرفتند. نماینده انگلستان هم که آن روز منزلت و اعتباری زیاد در ایران نداشت با همراهان خوددرطاقنمایی دورتر نشست . سایر مهمانان شاه مانند پرزان تاده رئیس کشیشان برهنه پا و چند کشیش پرتقالی کلیسای اصفهان و کشیش دیگری به نام برنارد هم که در همان ایام از طرف پادشاه اسپانیا نامه ای برای شاه آورده بود زیر دست سفیر اسپانیا نشستند . پییترودولاواله جهانگرد ایتالیایی هم که مهمان شاه بود ، زبردست ایشان و بالادست اسفندیار بيك انيس و آقاحقی و چندتن دیگر از ندیمان و نزدیکان شاه نشست ، ولی این دو نفر بر سر پا نشسته بودند و هر لحظه برای اجرای دستورهای شاه از جا بر می خاستند .مقابل ایشان در آن سوی قهوه خانه زیردست سفیر عثمانی برادرزاده شریف مکه که به دربار ایران پناه آورده و مهمان شاه بود جای داشت . نزديك او نیز جمعی از سرداران و درباریان در گوشه ای دور از نظر شاه ایستاده بودند که خدابنده میرزا پسر بزرگی شاه نیز در میان ایشان بود . امام قلی میرزا پسر کوچکتر شاه عباس هم در گوشه ای دیگر ایستاده و شمشیر پدر را به دست گرفته بود . زیرا شاه در این گونه پذیراییهاگاه شمشیر خود را به دست او میداد .محمد آقای تاتار از بزرگان از بك و سفیر هند دیرتر از همه رسیدند. شاه سردار ازبك را در دست راست و سفیر هند را در مقابل خویش جای داد. اصیل زادگان اسپانیایی هم که همراه سفیر آن دولت حرکت می کردند کلاه های فرنگی خود را در دست گرفته و با ملازمان سفیران هند و مسکو در انتهای قهوه خانه ایستاده بودند . همینکه هر کس در جای خود آرام گرفت، بچه رقاصان زیبای گرجی واصفهانی که معمولا در قهوه خانه ها برای خدمت به مشتریان و ساقیگری و رقص استخدام می شدند، با لباسهای زنانه به صدای دایره وچهارپاره با اجازه شاه در میان جمع به پایکوبی برخاستند و تا پادشاه و مهمانانش در آنجا بودند به انواع رقصهای گوناگون ایرانی و گرجی و تاتاری و امثال آنها رقصیدند. از میان آنها دو بچه رقاص یکی چرکس ودیگری اصفهانی از دیگران بهتر می رقصیدند وهريك از آندو می کوشید که خود را در آن فن از دیگری ماهرتر نشان دهد . در همان حال پیش شاه وسفيران ، سفره کوچکی گستردند و شام آورده شد. شاه چند لقمه ای تناول کرد ولی سفیران فقط به میگساری قناعت کردند . شاه عباس پس از صرف طعام و شستن دست با آفتابه لگن طلا دست و لب خود را با دستمالی که همیشه بر کمر داشت خشك کرد و از جای برخاست و با میهمانان خوداز قهوه خانه بیرون رفت.

3- شاه عباس و زنان در بازار قیصریه

بازار شاه و سردر قیصریه در شمال میدان نقش جهان و رو به روی مسجد شاه واقع شده . طرفین آن سکوهای وسیعی از سنگ یشم وسماق نصب شده است که روی آنها در دوره صفویه جواهر فروشان و زرگران بساط خویش را می گستردند و انواع و اقسام زیورآلات و جواهرات و سکه های کمیاب را به فروش می رساندند . در جبهه مقابل و طرفین این سردر نقاشیهای مفصلی است که جنگی شاه عباس را با از بكان نشان میدهد و چون در معرض عوامل جوی قرار داشته است به مرور زمان آب و رنگ خود را از دست داده و تقریبا محو شده است، بر یك جبهه هم تصاویری از مردان و زنان اروپایی بوده است که به کلی محو شده . فقط جبهه چپ سر در که منظره شکار دسته جمعی شاه عباس را نشان می دهد ، هنوز اثر بسیار جالب و قابل توجهی است و تصویر این پادشاه را در ایام جوانی نشان می دهد. در این تصویر شاه بر اسب خاکستری رنگی در حال شکار است ولباسی قرمزرنگ بر تن دارد . در بالای سردر مقرنس زیبای نقاشی جلب توجه می کند که هم اکنون نیز اثری بسیار عالی است را در جبهه فوقانی سردر قیصریه در دو پشت بغل ، کاشیکاری معرق نفیسی شده که موضوع آن نمایش برج قوس است - مورخین مشرق زمین احداث شهر اصفهان را در برج قوس دانسته اند و آن را به شکل نیمه انسان و نیمه شیر یا ببری که دمش به شکل اژدهاست در سردر فیصریه نمایش داده اند .

از سردر قیصریه وارد مجللترین و بزرگترین بازارهای اصفهان می شویم که در دوره صفویه مرکز فروش پارچه های گرانبها بوده و نمایندگان کمپانیهای خارجی در آنجا حجره هایی داشته اند ، در وسط بازار چهارسویی است که دارای گنبد منقش زیبایی از زمان شاه عباس است ، در طرف راست چهارسو ضرابخانه و در طرف چپ آن کاروانسرای لله بيك قرار داشته که امروز به نام کاروانسرای شاه معروف است .

شاه عباس در یکی از شبهای چراغان ، زنان حرمسرای خود را نیز به تماشا می برد ، در این شب سربازان و مأموران شاه تمام مردان را از بازارها و میدانها و کویهایی که چراغان شده بود دور می کردند و حتی کاسبان این قسمت ها نیز دکانهای خویش را به زنی از نزدیکان خود می سپردند و از آنجا دور می شدند. اگر کاسبی اتفاقا در شهر غریب بود و مادر و خواهری اصفهان نداشت شاه یکی از خواجه سرایان خوبروی را در دکان او می نشاند تا به جای وی به کار فروش مشغول گردد . در این گونه شبها شاه دستور می داد که در شهر جار بزنند و تمام زنان جوان را از ایرانی و ارمنی و خارجی به بازارها دعوت کنند . پس از آن گروهی از خواجه سرایان شاه با لباسهای زربفت وعمامه های گرانبها و چماقی زرین داخل کویها و بازارها و میدان را می گرفتند و حتی زنان پیر و زشت روی را هم اجازه داخل شدن نمی دادند تا شاه و زنان حرمش ازدیدن زشت رویان آزرده خاطر نشوند . همینکه شب فرا می رسید و چراغها افروخته می شد، شاه با زنان حرم و کنیزکان خود از میدان نقش جهان به بازار می رفت و مدتی در بازارها میگشت و بر هر دکان با زنانی که به جای شوهر یا پدر و یا برادر خود نشسته بودند به صحبت می ایستاد واجناس را به قیمتی گرانتر می خرید و اگر از دکانداری سخنی موافق میل خود با شعری مناسب می شنید اوراخلعت وانعام میداد . زنان شهر در این شب همگی لباسهای فاخر به تن میکردند وخود رابا زینت و زیور می آراستند و در بازارها و کاروانسراها با روی باز حرکت می کردند و به آزادی گرد شاه و همراهانش حلقه میزدند .

شاه پس از آنکه مدتی در بازارها می گشت با همراهان به کاروانسرای الله بيك میرفت و چند بار نیز دور حیاط آنجا میگشت و اجناس سوداگران ارمنی و ونیزی و عرب و هندی را که در آنجا دکان داشتند تماشا می کرد، سپس با زنان خود در گوشه ای از کاروانسرا قرار می گرفت و زنان جوان ایرانی و ارمنی به صدای دایرم و چهارپاره در برابر او و همراهانش به پایکوبی برمی خاستند (چهارپاره چنانکه از اسم آن بر می آید چهار قطعه از چوب آبنوس یا عاج یا جسم سخت و محکم دیگر بود که در دست می گرفتند و به آهنگ ساز بر هم می زدند) ..

اصفهان – دکتر لطف الله هنر فر

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی