دكتر محمود گلزاري - روان شناس
بن مایه ی نواشتار روزنامه ی اطلاعات است.
ظاهر و باطن ما ايرانيان امروز يكسان نيست! به هم كه ميرسيم كلي خوش و بش ميكنيم و قربان صدقه يكديگر ميرويم، بفرما بفرما و مخلصيم و چاكريم ميگوييم! ولي وقتي سوار بر خودروي شخصي، در خيابان و جادهاي حركت ميكنيم، با خودخواهي تمام به ديگري راه نميدهيم، بي جهت بوق ميزنيم و با اندك برخورد اتومبيلهايمان به هم، دست به يقه ميشويم، معركه ميگيريم و راه را بر راكبان و عابران ميبنديم! ما را چه شده است كه در برف و باران، پيادهاي را سوار نميكنيم و دست ناتواني را براي عبور از عرض خيابان نميگيريم؟ بدون حساسيت به حلال بودن مال، براي فخرفروشي پي در پي خانه و جامه و آرايههايمان را گران تر و چشمنوازتر ميكنيم و گرهي از مشكلات هزاران دردمند ناتوان نميگشاييم؟
ما كه در روزگاري به خود ميباليديم كه نه تنها به زبان شيواي سعدي سخن ميگوييم، بلكه آموزههاي اين حكيم نادره گفتار را از كودكي به خاطر داريم و حلاوتشان را در باور و احساس خود حس ميكنيم، اينك با شنيدن گرفتاري دوست و آشنايي شانه بالا مياندازيم و عبارت سبك و ناپسند «مشكل،مشكل خودشه» را به راحتي بر زبان جاري ميسازيم! اين «آهن دلي» و نامهرباني به كودكان ما نيز سرايت كرده است به طوري كه در مدرسهها قلدري و زورگويي برخي از بچهها، آرامش و شادي را از بقيه دانشآموزان، به ويژه كودكان ضعيفتر سلب كرده و انگيزه درس و مشق را از آنها گرفته است!
اگر امروز در وجود كودكانمان، گلهاي عطرآگين نيكوكاري و مهرورزي را شكوفا نكنيم، در آيندهاي نزديك آسيبهاي اجتماعي همانند كودكآزاري همسرآزاري، شرارت، بزهكاري و قتل، بيش از حال، آسمان سرزمين و فرهنگمان را تيره ميسازد و شادكامي و بهروزي را از مردم ما ميگيرد.
يكي از بهترين و رايج ترين شيوههاي آموزش فضيلتهاي اخلاقي به كودكان، بعد از الگوبودن والدين و رفتارهاي غيركلامي آنها،«قصهگويي» است. خواندن داستانهاي جذاب و آموزنده هم زمينهساز آموختن و رشد صفات مثبت است و هم شيوهاي غيرمستقيم و مؤثر براي از بين بردن خويهاي منفي و ناپسند كه به آن «كتاب درماني» هم ميگويند. بوستان سعدي، به راستي ارزشمندترين، آموزندهترين و جذابترين اثري است كه ميتوان از آن براي آموختن صفات و فضايل اخلاقي بهره گرفت. باب دوم اين منظومه بلند و جاودانه بهترين متن آموزش مهرباني براي همه به خصوص كودكان و نوجوان است.
روزي شبلي، دوست و پير و صميمي حلاج، عارف بزرگ، از مغازه گندم فروش شهر، براي تهيه نان خانواده خود كيسهاي گندم خريد، كيسه سنگين بود. شبلي آن را به دوش گذاشت و پياده و نفس زنان به سوي خانه خود در روستايي نزديك شهر، حركت كرد.
چند ساعت بعد، خسته از سنگيني بار و طولاني بودن راه به خانه رسيد. پارچهاي بزرگ را كف اتاق پهن كرد، گندمها را روي آن ريخت تا هوايي بخورند و تازه بمانند شبلي بعد از خالي كردن كيسه گندم، چشمش به مورچهاي افتاد كه از زير توده گندم بيرون آمده بود، به اين سو و آن سو حركت ميكرد؛ شام مختصري خورد و از خستگي در بستر دراز كشيد.
اما فكر مورچه نميگذاشت با آسودگي به خواب برود با خود زمزمه ميكرد: «از جوانمردي بدور است كه اين مور كوچك را از خانه خود آواره كنم.
مگر سخن زيباي فردوسي شاعر و حكيم بزرگ را نشنيدهاي:
مــيازار مـــوي كــه دانـــه كـــش اســت
كه جان دارد و جان شيرين خوش است(1331)
ســياه انـــدرون بــاشـــد و سنگدل
كه خواهد كه موري شود تنگدل(1332)»
شبلي از جاي خود بلند شد. لباس پوشيد، به آرامي مورچه را گرفت و آن را در جعبهاي كوچك گذاشت و شبانه به طرف شهر روانه شد. رفت و رفت تا نيمه شب به مغازه گندم فروش رسيد. جعبه را باز كرد و مورچه را از زير در مغازه به داخل آن فرستاد و آن گاه خدا را سپاس گفت و با خاطري آرام راه خانه خود را سپاس گفت و با خاطري آرام راه خانه را در پيش گرفت.
سعدي شاعر نامدار ايراني، پس از بيان اين داستان در باب دوم باستان، يادآور ميشود:
درون پراكندگان جمعدار
كه جمعيتت باشد از روزگار(1329)
تلاش كن تا با دلسوزي و مهرباني به افراد پر از تشويش و نگراني آرامش دهي تا در زندگي به آسوده خاطري و شادماني دست يابي.
***
سليگمن و پترسون(2004) در كتاب « توانمنديهاي منش و خصلتها»، مهرباني را در كنار عشق و هوش اجتماعي، توانمنديها و صفات پسنديده «انسانيت» ميدانند و درباره آن مينويسند:
«مهرباني توجه مثبت به غير خود است. دلسوزي و همدردي با ديگران و ياري رساندن به آنها، بدون اين كه در كوتاه مدت يا دراز مدت و بدون اينكه انگيزه آن دستيابي به غرضي شخصي و سودجويانه و حتي كسب اعتبار اجتماعي باشد.»(ص29)
* نگرشها و باورها
افراد مهربان داراي نگرشهاي زير هستند:
* مردم، خودشان براي من اهميت دارند.
* تمام انسانها با هم برابرند و ارزش يكسان دارند.
* رفتار خوب با ديگران، همراه با مهرباني و عشق بهترين شيوه زندگي كردن است.
* گرم و شاد بودن و محبت كردن به ديگران، باعث جلب اعتماد مردم ميشود.
* دادن بهتر از گرفتن است.
* اين صفت نيكو در درازناي تاريخ و در سراسر جهان و در همه فرهنگها و آئينهاي انساني ريشه استوار دارد. آن كس كه به ديگران مهر ميورزد، هيجانهاي مثبت خوشبيني، رضايت از زندگي و اميد را در خود پرورش ميدهد و از محبت و دوستي گرم ديگران برخوردار ميشود.
سعدي و آموزش مهرباني
شاعران و نويسندگان ايراني، در آثار بزرگ خود به مباني و آموزههاي روان شناسي مثبت بسيار بيشتر از توصيف روان رنجوريها و بيماريها پرداختهاند.
در اين ميان سعدي، به ويژه در بوستان، كه به قول مرحوم دكتر غلامحسين يوسفي، سراسر آن از فروغ انسانيت و ايثار وجوانمردي، نوراني و دلگشاست، به بيان فضيلتهاي اساسي انساني و نيرومنديهاي منش پرداخته است. سعدي درباب دوم بوستان كه بر آن نام احسان گذاشته است و اين صفت به مفهوم مهرباني بسيار نزديك است.(سپيده دانايي؛34)
در 499 بيت و 25 داستان كوتاه و جذاب، مهرباني، روشهاي ابراز آن، فرجام مهربانان و پاداشهاي دنيوي و اخروي آنان را با زيبايي تمام توصيف كرده است.
مهرورزي مرزي نميشناسد
سعدي به ما ميآموزد كه همه جانداران غير ستمگر، چه انسانهاي خداپرست و ديندار و چه كافران و گناهكاران و حتي حيوانات، سزاوار همدردي و مهربانياند.
در نخستين داستان، خداوند پيامبر بزرگ ابراهيم(ع) را سرزنش ميكند كه چرا مهمان پير خود را، پس از آن كه فهميد او خدا را باور ندارد، از خانه خود بيرون كرده است.
منش داده صد سال روزي و جان
تو را نفرت آمد از او يك زمان؟!(1177)
در هيجدهمين داستان در شبي سرد و زمستاني كه باران از آسمان ميباريد و سيل بر روي زمين جاري بود، فرمانرواي شهري بزرگ با زيردستان خود از بياباني ميگذشتند. به مردي برخورد كردند كه الاغش در گل فرو رفته بود و به زمين و زمان دشنام ميداد. فرمانرواي قدرتمند، حال او را پرسيد. مرد گرفتار به جاي پاسخ، فرياد زد و بدترين سخنان را به زبان آورد. همراهان گفتند: قربان! به خاطر گستاخي، با شمشير سرش را از تن جدا كن. فرمانده پاك دل و شكيبا، وقتي وضع ناراحت كننده مرد را ديد كه در آن گرماي سوزناك، تنها وسيله زندگيش از بين رفته و خودش رنجور و درمانده شده است و از بيچارگي، جز دشنام و نفرين چارهاي نميبيند، خشم خود را فرو خورد و دستور داد به مرد گرفتار لباس گرم، پول زياد و اسبي سالم و چابك بدهند.
زرش داد و اسب و قبا پوستين
چه نيكو بود مهر در وقت كين (1483)
مهرباني حيوانات
قضيه شبلي را خوانديم كه چگونه مورچهاي را شبانه از روستاي خود به مغازه گندم فروش شهر برگرداند تا دور از لانه خودش سرگردان نماند. علاوه بر اين، داستان مردي كه در بيابان تفتيدهاي سگي را ديد كه از تشنگي در حال جان كندن بود آن گاه كلاه خود را به شال دستارش بست و از چاهي، مقداري آب بيرون آورد و به سگ داد. و نيز حكايت مردي جوان كه با احسان، گوسفندي را چنان رام و مطيع خود كرده بود كه هر كجا او ميرفت گوسفند، بدون اين كه طنابي در گردنش باشد، با علاقه به دنبال مرد جوان ميدويد؛ نمونههاي ديگري هستند از محبتكردن به حيوانات.
شيوههاي مهرباني
سعدي در باب دوم بوستان كه كمي بيش از 20 صفحه و حدود 6000 كلمه است در تابلوهايي زيبا و رنگارنگ، شيوههاي مهر ورزيدن را به گونههاي زير برايمان ترسيم كرده است:
1ـ مهمان كردن افراد غريبه؛
2ـ خريد كردن از مغازههاي كم رونق؛
3ـ ضمانت كردن بدهكار و رهانيدن او از زندان؛
4ـ بخشيدن بيش از حد توان (ايثار) به نيازمندان؛
5ـ احترام گذاشتن و كمك كردن به درماندهاي كه در گذشته داراي عزت و مقام بوده است؛
6ـ نجات گرفتار، با نقشه و برنامه هر چند به زيان خود نجات دهنده باشد؛
7ـ پرداخت بدهي خود بيش از اصل آن (با رضايت خود، نه اصرار و اجبار طلبكار)؛
8ـ با خوشرويي جواب درخواست كنندگان را دادن؛
9ـ شكيبايي ورزيدن بر سخنان و رفتارهاي ناشايست دردمندان و بدي آنها را با خوبي پاسخ دادن؛
10ـ درست كردن سايبان و پناهگاه براي در راه ماندگان.
روان شناسان مثبتگرا با بررسيهاي علمي و تجربي ثابت كردهاند كه ابراز توانمنديهاي منش يا همان صفات پسنديدهاي كه زير مجموعه فضايل شش گانه انساني هستند، باعث افزايش هيجانهاي حسي مانند شادي، خوشبيني و رضايت از زندگي ميشود؛ اعتماد به نفس را بالا ميبرد، روابط اجتماعي سالم را در پي ميآورد و صفات پسنديده ديگر را تقويت ميكند. سعدي هم به روشني از پيامدهاي مثبت احسان ياد ميكند و به دليل جهانبيني توحيدي اصيل و محكمي كه دارد، علاوه بر بيان بهرههاي دنيوي مهرورزي، ارزشهاي الهي و اُخروي را نيز برجسته ميسازد.
از نظر سعدي پيامدهاي مهرباني در پنج گروه جاي ميگيرند.
1ـ سلامت روان
نـخواهــي كــه باشـي پراكنــده دل
پراكنـدگان را زخاطر مَهِل»(1130)
2ـ رفع سختيهاي زندگي
مـشو تــا تــواني ز رحــمت بري
كه رحمت برندت، چو رحمت بري(1155)
به حــال دل خســتگان درنگر
كه روزي دلي خسته باشي مگر(1139)
درون فــرومانــدگــان شــادكن
زروز فروماندگي ياد كن (1140)
3ـ دوست شدن مخالفان و دشمنان
به لطفي كه ديـده اســت پيل دمان
نــيارد همـي حمــله برپيلبان(1348)
4ـ رفع شدن و درمان مشكلات چاره ناپذير
داستان مرد نابينايي كه در ماندهاي بي پناه را كه گرفتار خشم مردي خودخواه و مغرور شده بود، به خانه خود برد واز او به گرمي پذيرايي كرد، فرداي آن روز چشمش بينا شد.
شب از نرگسش، قطره چندي چكيد
سحر ديده بركرد و عالم بديد(1494)
اگر بوسه بر خاك مردي زني
به مردي كه پيش آيدت روشني(1500)
5ـ بخشايش خداوند، آرامش و رستگاري بعد از مرگ
كسـي خــسبد آســوده در زيـر گل
كه خسبد از او مردم آسوده دل(1127)
خــبر داد پيـغمبر از حـال مرد
كه داور گناهان او عفو كرد(1282)
كه يارب بر اين بنده بخشايشي
كز او ديدهام وقتي آسايشي(1583)
درويش را توشه از بوسه به
سعدي در جاي جاي آثار پربار و نغز خود بر اين نكته تصريح كرده است كه «به عمل كار برآيد به سخنداني نيست»
در باب دوم بوستان، كه موضوع آن احساس و مهرباني است، از مردي سخنور و خوش بيان ياد ميكند كه اهل نماز و روزه و شبزندهداري بود، مرتب ذكر ميگفت و دعا ميكرد ولي جز حرف زدن، در عمل خيرش به كسي نميرسيد؛ اين شاعر پرآوازه جهاني كه مانند حافظ، مولانا و عطار و ديگر عارفان زندهدل، با مدعيان دينداري و مردم دوستي كه جز حرفزدن هنري ندارند، سر ستيز دارد، آن زاهد نماي حراف را ريشخند ميكند و ميسرايد:
كرامت جوانمردي و نان دهي است
مقالات بيهوده طبل تهي است(1348)
با هر كس نبايد مهربان بود
با آن كه سعدي سفارش ميكند كه شايسته است هميشه انگيزه مهرورزي را در خود زنده نگه داريم و در هر موقعيتي كه هستيم، به دنبال نيازمندي باشيم تا به او ياري برسانيم، اما با روشنبيني و دورانديشي هشدار ميدهد كه مبادا به ستمگران كه روش و خوي آنها آزار رساني به بندگان خداست، محبت كنيم.
او حكايت مردي را بيان ميكند كه زنبورها بر سقف خانهاش لانه كرده بودند، اما با سادهدلي آنها را از منزلش نميراند، روزي زنبورها زن صاحب خانه را به سختي نبش زدند و آزردند. زن در كوي بر زن ميدويد و فرياد ميزد:
كــسي با بـدان نيـكويي چـون كـند
بـدان را تحــمل، بـد افــزون كـند
شماره ابيات مطابق بوستان تصحيح دكتر غلامحسين يوسفي چاپ انتشارات خوارزمي است.
دیدگاهها