آنچه در پی میآید متن سخنرانی استاد عبدالمجید ارفعی در دومین همایش «ایران ورجاوند» (بزرگداشت شادروان دکتر پرویز ورجاوند) است که بر دستِ «دیدهبان یادگارهای فرهنگی و طبیعی ایران» و با یاری «انجمن ایلامشناسی ایران» به تاریخ بیستوششم خردادماه سال 1387 خورشیدی در تالار «ورشو 2» مرکز مشارکتهای مردمی برگزار شد.
در تختجمشید دو دسته گِلنوشته پيدا شدهاند. يك دسته در بين سالهای 1312و 1313 بوده كه در دو اتاق در باروي تختجمشيد، در شمال شرقي آن، بوده و دستهی ديگر هم در سال 1316 در خزانهی تختجمشید. در سال 1314 گِلنوشتههای بارو – که حدود سي هزار تا بود - در پنجاه صندوق با مجوّز دولت ايران براي اين كه دانسته شود به چه زباني نوشته شده و محتوای آنها چیست، براي رمزگشايي به آمریکا رفت. خط آنها ميخي بوده است. البته ما خطهای مختلفي داريم كه به شكل ميخي نوشته شدهاند. برای ارسال، اوّل آنها را در پارافين مايع فرو بردند و بعد در 2353 جعبهی مقوايي و چند پيت نفتي قديمي جاي دادند. روي این جعبهها از يك تا بيست شماره نوشته بودند كه نشان از شمارِ گلنوشتهها در آن جعبه داشت.
دستهی دوم حدود 60-750 گلنوشتهی سالم و ناقص بود كه حدود 120 و اندی از آن را مرحوم كَمِرون در يك كتاب و دو مقاله به چاپ رسانده است. و نوشتههای بارو هم پس از رسيدن به آمریکا، پارافينزدايي و در اواخر سال 1937 آمادهی خواندن شدند كه آنها را در اختيار يك استاد بزرگ به نام «آرنو پوبل» به همراه سه جوان ديگر كه آن زمان تازه دكترايشان را گرفته بودند قرار دادند. نام اين افراد «جورج كَمِرون»، «ريچارد هَلِک» و «پيير پوروِ» بود كه براي رمزگشايي در نظر گرفته شده بودند. به تدريج كه آنها كار را شروع كردند، متوجه شدند كه زبانِ گلنوشتهها ايلامي است و چون در تختجمشید پيدا شده بودند احتمال دادند كه به هخامنشیان تعلق داشته باشد. در آغاز، زمانِ آنها را نميدانستند و فكر میكردند از دورهی خشايارشا است. تا اين كه بر اساس چند گلنوشتهی پيداشده، پي بردند كه سال بيستودومِ فرمانروايي پادشاهِ مربوط به آنها، سال كبيسه بوده و با بررسي كتابهای تاريخي فهميدند تنها فرمانرواي هخامنشي كه سال بيستودوم حكمرانياش سالی كبيسه بوده، داريوش بزرگ است. در اوايل جنگ جهاني دوم هم مرحوم کَمِرون در يكي از گلنوشتهها به نام داريوش برخورد میكند و به درستي مشخص میشود كه كتيبهها، اسناد دورهی داريوش بزرگ است.
در سال 1327 مرحوم علاء كه در آن وقت سفير ايران در آمریکا بود ماجرا را پيگيري میكند كه چه مقدار از اين كتيبهها خوانده يا شمارش شده و چه زماني قرار است به ايران برگردد؟ حاصل اين پيگيریها برگشتن 150 گلنوشته و سه صندوق خردهريزههايي بود كه آن زمان میگفتند، در برابر ده تا دوازده هزار گلنوشتهی كموبيش سالم، ارزش مطالعاتي چنداني ندارد. بايد بگويم كه هيچوقت نميتوانيم بگوييم همهی گلنوشتهها سالم است. چون در طول قرنها باران میآمده و نمک و شورهی خاك را شسته و میبرده و به زمين فرو میبرده و این نمک و شوره وارد جايي كه گلنوشتهها انبار شده بودند میشده و نمک و شوره هم وقتي بيرون بيايد و هوا بخورد اتصاع پيدا میكند و باعث تركاندن كتيبه – چه آجر، چه گلنوشته – میشود. يا اين كه اصلاً ممكن است در ساختن آنها از مواد خوبي استفاده نشده باشد؛ كه در گلنوشتههای تختجمشید به اين مورد بسیار برمیخوريم. چون در بسياري از جاها از گِل رودخانهاي كه مثلاً در شوش يا میانرودان بوده، استفاده میشده ولي در كتيبههای تختجمشید اين طور نبوده است و تكههای سنگ هم در آن پيدا میشود. و اينها باعث تخريب كتيبه میشود.
روي هم رفته بين ده تا دوازده هزار كتيبهی خوب براي خواندن داريم. البته بر روي مقدار زيادي از آنها اصلاً چيزي نوشته نشده ولي شمارش شدهاند؛ چون براي نوشتن آماده شده بودند. دستهای فقط نقشِ مُهر هستند كه احتمالاً مسافران به هنگام جابهجايي به عنوان سند با خود میبردهاند. پيگيريهای مرحوم علاء باعث شد گلنوشتههایی كه كَمِرون آنها را خوانده ولي هيچ وقت چاپ نكرده بود به علاوهی سه صندوق به ايران برگردد.
پس از انقلاب و پيگيريهايي كه بر پایهی قرارداد الجزاير پيش آمد، دولت ايران قرار بود ادعاهاي خود را براي اشيايي كه در آمریکا دارد اعلام كند. ولي متأسفانه به علت اين كه زمان زيادي گذشته بود، كساني كه در موزه كار میكردند نميدانستند خردهريزههايي وجود داشتهاند كه شمارش نشده بود. آنها قطعههای خُرد را شمارش کردند که بالغ بر 35 يا 37 هزار قطعه بود، از اینرو با شادماني گفتند كه ما تمام كتيبهها را از آمریکا تحويل گرفتهايم و ديگر هيچ چيز در آنجا نداريم.
من كه در سال 1377 همكاري با سازمان ميراث فرهنگي و موزهی ملي ايران را شروع كردم، درخواست كردم كه آنها را به ايران برگردانند. خواهناخواه كسي زير بار نميرفت و به من گفتند كه بايد ثابت كنم. من با جستوجو در بايگانيهای مركز باستانشناسي سابق و ميراث فرهنگي امروز توانستم اسناد و مداركي جمع كنم كه نشان میداد پنجاه صندوق به آمریکا رفته، نه سه صندوقي كه به ايران برگشته است. سرانجام آنها راضي شدند و به خود من مأموريت دادند كه با آمریکاييها براي بازگرداندن اين كتيبهها مذاكره كنم و فرصتي دست داد كه با رییس وقت مؤسسهی شرقي دانشگاه شيكاگو و يكي از استادانش كه از شاگردان «كمرون» بوده و امروز استاد دورهی «بابلي نو» در مؤسسهی شرقي است و اين كتيبهها اکنون در اختيار اوست، مذاكره كنم. آنها بدون هيچ مشكلي واقعاً پذيرفتند كه تمام گلنوشتهها به ايران برگردد. چون هم برای ايشان جاگير بود و هم كسي نبود كه روي آنها مطالعه كند. در ضمن گفتند كه هزينهی بلیت سفر مرا هم میپذیرند و برای دو ماه اقامت در آمریکا که براي شمارش و بستهبندي كردن نیاز بود، خواستند كه هزينهی اقامتم را دولت ايران بپردازد.
وقتي به ايران بازگشتم، گزارش گفتوگوی خود را تقدیم ریاست وقت سازمان میراث فرهنگی کشور کردم. اين موضوع تا مدتي فراموش شد و وقتي دوباره به جريان افتاد، روزي به من زنگ زده شد كه فلاني، براي تو دو ميليون تومان در نظر گرفتهايم كه دو ماه به آمریکا بروي، كه با نرخ آن روز، برابر با روزي 51 يا 52 دلار میشد در حالي كه كرايهی اتاق، شبی 100 دلار بود. من آن مبلغ را نپذيرفتم و گفتم حاضر نيستم با این مقدار بروم. اصرار كردند از آمریکاييها بگيرم و من نپذیرفتم. البته شايد هدفِ ديگري در كار بود و آن اين كه كس ديگري غير از من بايد میرفت كه اين كتيبهها را دريافت كند، چون چند ماهي نگذشته بود كه رونوشت نامهای از مؤسسهی شرقي به من رسيد كه به سازمان ميراث فرهنگي نوشته بودند حاضر نيستند آن كتيبهها را به كس ديگري غير از من برای بازگرداندن تحويل بدهند.
خوب، اينجا هم سرمان به سنگ خورد. یک سال بعد، من دبير هيأت علمي كنگرهای شدم به نام «نخستين همايش پيوندهاي فرهنگي ايران و غرب آسيا» كه وقتي پيشجلسهی كنگره در سال قبل از خودِ كنگره انجام شده بود، تعدادي از استادن دانشگاه شيكاگو كه عضو هيأت علمي کنگره بودند، براي خواندن مقالهها و اين كه بدانيم چگونه كنگره را برگزار كنيم به ايران آمدند. آنها در گفتوگويي با ميراث فرهنگي توافق كردند كه هر چند وقت يك بار 300 گلنوشته را پس از عكس گرفتن به ايران برگردانند. اما وقتي كه اولين گروهِ گلنوشتهها برگشت با هایوهوي و جنجالهای تبلیغاتی در ايران و آمریکا روبهرو شد. دلیلش را هم میدانيد، كه يك خانواده از يهودياني كه در انفجاري در آرژانتين كشته شده بودند ادعاي غرامت كردند كه چون اين كتيبهها اموال دولت ایران هستند، باید حراج شود و وجه آن در اختيار آنها قرار گيرد. چون قانوني در زمان «ريگان» در آمریکا تصويب شده بود كه اگر دولتي در يك امر تروريستي دست داشته باشد، دولت يا دادگاههای آمریکا میتوانند به نفع دادخواه، اموال آنها را ضبط كنند. اما در همانجا قيد شده كه اشياي فرهنگي و نمايشگاهي مستثنا هستند، چون اين اشيا متعلق به دولتها نيستند و به ملتها تعلق دارند. وقتي كه اين ادعا در دادگاه مطرح میشود، از طريق مجاري سياسي دو بار به دولت ايران نامه میدهند كه چنين ادعايي شده و شما وكيلتان را معرفي کنید. متأسفانه چون دولت ايران، نه دادگاه را به رسميت میشناسد و نه اين دادخواهي و ادعا را، از معرفي وكيل خودداري كرده و موضوع را بيپاسخ میگذارد.
دانشگاه شيكاگو، خود، وكيل گرفت و به قول خودشان براي دادگاهِ اول، يك ميليون دلار خرج کرد كه متأسفانه دادگاه به آنها گفت كه شما تنها امانتداريد و صاحب مال نيستيد و چون صاحب مال اينجا حضور ندارد، راي به نفع مدعيان است. دانشگاه شيكاگو درخواست استيناف کرد و موضوع را به دادگاه بالاتر برد كه اين بار، سازمان ميراث فرهنگي که دیگر هوشيار شده بود، وكيلي را معرفي کرد. اما حدود سه هفته پيش كه دادگاه دوم تشكيل شد، ظاهراً حكم داده است كه اين اشيا بايد حراج شود. به هر حال در همين زمان عدهای دیگر هم مدعی آثار ایرانی میشوند و میگويند كه گنجينهی عظيمي از اموال ايران آنجا خوابيده و باید آنها را به نفع ما که از جریانهای روز که شاید دولت ایران در آنها دخالت داشته، زیان دیدهایم پرداخت شود.
به قول یکی از استادان دانشگاه شیکاگو، اگر بزِ كسي در خاورميانهی امروز كشته شده باشد، ادعاي غرامت از دولت ايران میكند. عدهای از سربازان آمریکايي هم كه در بيروت بودند ادعاي غرامت كردند و انگشت گذاشتند روي اشياي ايران؛ نه تنها در مؤسسهی شرقي دانشگاه شيكاگو بلكه در موزهی پنسيلوانيا كه در دامغان همكاري كرده است؛ موزهی متروپولتين كه اشياي ايراني بسياري دارد؛ هاروارد كه «تپه يحيا» را حفاري كرده، و دادگاه هم گفته كه اسنادشان را تحويل دهند که آیا واقعاً اينها مال دولت ايران است یا نه. و این امر كه بعضي وقتها گرفتاري ايجاد میشود. مثلاً اشيايي متعلق به ايران رفته به دانشگاه شيكاگو، چيزهايي كه بر اساس تقسيمبندي مرسوم آن روزگار سهم دانشگاه شيكاگو میشده، اسنادِ آن در يك كشتي بوده كه در جنگ جهاني دوم اژدر خورده و زير آب رفته است. يا خردهسفالهايي كه از «چُغاميش» دارد كه در تپهی خليلي يا خليليان در نزديكي دزفول بوده، پس از انقلاب اسنادش از بين رفته است. حالا چهقدر سهم آنها بوده؟! به هر حال دانشگاه شيكاگو به همراه دانشگاه پنسيلوانيا، متروپلتینميزيوم و دانشگاههای ديگر آمریکا هم درگير اين مسأله هستند و گرفتاري دارند و متأسفانه جستهوگريخته از آمریکا به من خبر میرسد كه عملكرد وكيل ايران خيلي ضعيف است و نتوانسته آن طور كه بايد – حال عمد يا غير عمد - دفاع كند.
اين تاريخچهی گلنوشتهها بود. ولي اگر بخواهيم دربارهی خود گلنوشتهها صحبت كنيم، اسناد اداري يا مالي دستگاه ايالت فارس هستند. من از كلمهی ايالت به جاي استان استفاده كردم چون استان فارس امروز مثله شده است؛ يك تكهاش استان بوشهر است، يك تكه استان كهگیلويه و بويراحمد، يك تكه استان هرمزگان است، يك تكهاش هم جزو يزد شده و يك تكه هم جزو اصفهان. منظور من از ايالت فارس، از حدود يزد تا كرانهی رود مارون است كه امروز در خوزستان است و بهبهان در كنار آن قرار دارد. زمان اين گلنوشتهها از سال سيزدهم تا بيستوهشتمِ پادشاهی داريوش بزرگ است. يعني از سال 509 و اگر اشتباه نكنم تا 494 يا 496، و در بردارندهی فعاليتهای ادارهی مالي دستگاه داريوش است.
آنها را به چند فصل تقسيم میكنيم. اول اين كه در 31 گروه (كاتگوري) جاي داده شدهاند که اين بستگي به فعل بهکار گرفته در متن و نحوهی اجراي كاري كه انجام میشود، دارد؛ كه از حملونقل شروع میشود تا تحويل دادن، انبار كردن، ذخيره كردن براي غذا و علوفه، و هزینه و دستمزدهای سران حكومتي، شخص داريوش و خانوادهاش، اجراي مراسم ديني يا توليد كالايي مثل دادن جو براي آبجو درست كردن يا پوست چهارپا را به دبّاغي بردن كه پس از تمام اين چيزها به دريافتكنندهی غايي میرسيم كه شامل كساني میشد كه براي آنها هزينه كرده بودند. مثل كارگراني كه با عنوانی بهخصوص یا شخصی بهخصوص با ذكر نام آمده است و البته بعضيها نام دارند ولي شغلشان ذكر نشده است و گروههای مختلف كارگري، چه زن و چه مرد و چه بچه كه خانوادهی كارگري بودند. بعد حقوقهای ويژهی – مشابه اضافهکاری - كه به آنها داده میشد.
مثلاً اگر نگاه كنيد در شهر شيراز حقوقها تا پیش از سالِ بيستم داريوش، هميشه به شراب پرداخت شده و بعضي وقتها اضافه بر آن، گندم يا جو به آنها میدادند. ولي از سال بيستم به بعد كمي اوضاع تغيير میكند و گندم جانشين شراب میشود و شراب است كه بعضي وقتها اضافه بر آن، به آنها داده میشد. يا مادراني كه بچه به دنيا میآوردند يك نوبت - به اندازهی يك روزِ ماه – چيزي اضافه به آنها میدادند كه اگر فرزندشان پسر بود دو برابر كسي كه دختر به دنيا آورده بود، دريافت میكرد. و نيز مسافران كه گروه عظيمي بودند كه در سفر بودند و بيشتر از شوش به تختجمشید يا شهر ديگري كه احتمالاً در شمال نیریز است براي استخراج معدن آهن میروند. يا اين كه از اين سوي، يعني شرق به شوش میآمدند. بايد اين را در نظر داشته باشيم كه بيشتر مواقع، شاه (داريوش) در شوش ساكن بود و زمان خيلي كمي را در تختجمشید زندگي میكرد و آن هم براي اجراي مراسمی ویژه به آنجا میرفت. بر اساس گلنوشتهها، شوش، پايتخت سياسي بوده و میتوانيم بگوييم كه داريوش اكثر وقتها را در شوش میگذرانيد نه تختجمشيد.
حال میرسيم به كارگرانِ روزمزدي كه تخصص خاصي داشتند و از شهري به شهر ديگر براي اجراي كاری ویژه میرفتند كه روزمزد، حقوق دريافت میكردند كه حتا اگر 12 ماه حضور داشتند و حقوق میگرفتند حقوقشان روزمزد حساب شده است. و نيز جانوران كه علوفهشان را میدادند و شامل اسب و خر و شتر بود و نيز انواع و اقسام ماكيان كه پرورش میدادند. و علاوه بر علوفهی اسبانی که پیشتاز بودند و پیرَّدَزیش خوانده میشدند و در مسير میان دو منزلگاه رفتوآمد میكردند، كمي شراب هم براي تقويت به آنها داده میشد. سپس نامههايي كه فرادستي به زيردستش فرمان میدهد كه فلان كار را انجام دهد. و همچنین برچسبها. باید اشاره شود که در هنگام ساخت و شکل دادن گلنوشتهها بندی مويين بهصورت حلقه برای آویختن در آن مینهادند كه قبل از آويزان كردن گلنوشتههای مربوط به شخصی، برچسب كوچكي هم بر آن مینهادند كه يا اسم طرفي بوده كه كتيبهها به او مربوط میشده، يا اسم كالايي كه در کتیبه آمده بود. مثلاً مینوشتند گندم، كه بعضي وقتها سال و اسم محل هم آورده میشود. ولي به طور كلي خيلي كوچك هستند.
گزارشهای روزانه و سالانه هم هست كه مثل دفترند. اما موضوعي كه حتماً بايد در مورد اين گلنوشتهها گفت اين است كه سرشار از واژههای ايراني هستند كه بسياري از آنها هنوز ردیابي نشدهاند و زبانشناسان ايران و كساني كه كار ايرانشناسي میكنند بايد روي آنها كار كنند. سالها مرحوم «گِرشويچ» روي اسمها و بسياري از اين واژهها كار كرده و مقدار زيادي از آنها را معرفي كرد. «بَنوِنیست» نيز كار كرده و اين اواخر «مايرهوفر» است كه اين كار را به خصوص روي نامها انجام داده است. ولي هنوز معني خيلي از واژهها را نميدانيم.
نيز اين آثار از نظر جغرافيايي بسيار غنياند و به كمك نقشِ مُهرها و نشانهايي كه در آنهاست میتوانيم نقشهای از جغرافياي شمال فارس، از حدود نيريز تا نزديكيهای رود مارون، ارایه كنيم. و شاهراهِ اصلي تختجمشید به شوش تا رود مارون را هم كموبيش میتوانيم مشخص كنيم. همينطور منزلگاههايش و نيز كموبيش فاصلههايشان. در ضمن خيلي از جاها را كه حتا امروز هم نامشان باقي مانده در ميان اين گلنوشتهها پيدا میكنيم. اگر در میان شما كسي اهل شيراز باشد حتماً با كلمههای دودَج، داريون و هزار، آشنايي دارد كه تمام اينها بازمانده از زمان داريوش است. حتا خود شيراز و نيريز و خیر. زرقان كه در این متنها رکَّن آمده و در سنگنوشتهی بیستون، در متن فارسی باستان آن «رَگَ»، و بعد «ز» به آن اضافه شده است. در اوايل اسلام رَكان میگفتند. اين است كه بايد گفت اطلاعات بسياري به ما میدهند. در واقع سيستم اداري و مالي داريوش را به ما نشان میدهند.
در آن روز گروهي هستند كه كارشان تخصيص کار و کارگران بود. گمارندگان كار به كارگران كه در كل ايالت فارس از شش نفر بيشتر نيستند و حدود سي و چند نفر هم هستند كه تقسیمکنندهی كالاها هستند و اين مسؤوليت را دارند كه اين كار را انجام دهند. و حدود دو، سه هزار نفر كه هر كدام در شهرهای مختلف زير دست اين سي و چند نفر كار میكنند و كالا را به مصرفكنندهی غايي میرسانند. در ضمن نامهای مختلف بسيار با شغلهای مختلف هم به چشم میخورد و نام بسياري از كالاها، ميوهها و درختها كه از بعضي از آنها، امروز هم استفاده میكنيم. مثل كلمهی «دوددَ» كه «توت» است. يا «وومروددَ» كه «اَمرود» میشود و «بايَ» كه «به» است، و همانند اينها. بعضي وقتها ردّ پايي از آنها را در زبان فارسي امروز هم میبينيم. مثلاً گوسفند «يک بُر» (یک ساله) و «دو بُر» (دو ساله) كه احتمالاً واژهی ايلامي «بِل» است كه به صورت «بُر» باقي مانده. يا مثلاً در شيراز به گوشت خوب میگويند «كُوِ» که به احتمال، همان واژهی ایلامی به معنای «برّه» است. يا «چَپِش» كه در فارس و خوزستان میگوييم، بازماندهای از دوران هخامنشي به معنای میش است. به واقع بسياري از واژههايي كه امروزه در ايران هست ريشههايش را میتوانيم در آنجا ببينيم و درك كنيم و نيز نام مكانها، جاها و شهرها كه شايد خيليها از آنها از دوران پیش از هخامنشي باقي مانده است.
تا كنون نزديك چهار هزار و هفتصد و اندی از اين گلنوشتهها خوانده شده است. از گلنوشتههای باروي تختجمشید 2587 تا در يك كتاب و 33 تا در يك مجله چاپ شده است. امیدوارم کار من هم كه ترجمهی متن 164 گلنوشته است بهزودی به چاپ برسد. 2586 گلنوشتهی ديگرخوانده هم هست كه حدود ششصد و اندی از آنها را به فارسي و انگلیسی ترجمه كردهام که امیدوارم آنها هم روزی به چاپ برسند.
دکتر عبدالمجید ارفعی - فصلنامهي فروزش، شمارهي دوم (بهار 1388)
دیدگاهها
با سپاس دوباره
-----------------------
سرپرست دیدگاه ها:
بر بانو گردآفرید درود
از شما خواهشمندیم به تالار گفتگوی مهرمیهن اندر آیید و پس از نام نویسی در تالار گفتمان ,در بخش "تاریخ ایران باستان" و یا در بخش " پرسش های تاریخی فرهنگی" این سوال را با ایجاد یک جستار تازه مطرح فرمایید تا پاسخ کامل را دریافت نمایید .
با سپاس