... چرا؟ خود ميکشي مرا و فغان ميکني چرا؟ گر در کمين کشتن عشاق نيستي تير کرشمه را به کمان ميکني چرا ؟ گر در خيال مرهم دلهاي خستهاي آن تار طره مشک فشان ميکني چرا؟ هنوز غزل تمام نشده بود که حاجي سرورخان خواجه ...
... و بگويد: به نوبتند ملوک اندر اين سپنج سراي/ کنون که نوبت توست اي ملک به عدل گراي/ نگويمت چو زبان آوران رنگ آميز/ که ابر مشک فشاني و؟گوهرزاي/ نکاهد آن چه نصيب است عمر نفزايد/ پس اين چه فايده گفتن که ...
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد عالم پير دگر باره جوان خواهد شد ارغوان جام عقيقي به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقايق نگران خواهد شد اين تطاول كه كشيد از غم هجران بلبل تا سرا پردهء گل نعرهزنان خواهد ...