ديدي اي دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با يار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازي انگيخت آه از آن مست که با مردم هشيار چه کرد اشک من رنگ شفق يافت ز بيمهري يار طالع بيشفقت بين ...
مرا كز عشق به نايد شعاري مبادا تا زي ام بي عشق كاري فلك جز عشق محرابي ندارد جهان بي خاك عشق آبي ندارد غلام عشق شو كانديشه اين است همه صاحبدلان را پيشه اين است اگر بي عشق بودي جان عالم كه بودي زنده ...