روستایی ای با زن خویش در کار دامادی دو پسر جوان خود رای میزد و از تنگدستی و ناتوانایی خویش گله می کرد . پسر کهتر که تا آنگاه در گوشه ای خاموش نشسته بود ، چاره اندیشی را سر بر آورد و گفت : پدر ! امسال ...
پسری را مادر تا گاه دامادی از شیر باز نکرده بود و پسر چنان خو گرفته بود که تا پستان خشک مادر نمکیدی، به خواب نشدی.چون شب عروسی در رسید، نیم شب در دل مادر افتاد که شاید فرزندش به واسطه ی ترک مألوف، به خواب ...
... هستی از جان عزیزتر بر ما بر چنین دختری به آزادی اختیارت کنم به دامادی و آن چه دارم ز گوسفند و شتر دهمت تا ز مایه گردی پر خیر که این خبر را شنید،شادمان شد و از سفر چشم پوشید.فردای آن روز جشنی برپا کردند ...
... و متداول است و دامادی که بتواند عروس خود را بدزدد، با عرضه تلقی می شود و از این رو در کتاب های جامعه شناسی خانواده از نوعی ازدواج با عنوان «ازدواج ربایشی» نام برده می شود.
کتک خوردن از ماهی: در کره پس ...
... و شادمانی دختر را خواستگاری کرد و به عقد پسر خویش در آورد .
زان عروسی و از آن دامادی مادرش کرد فراوان شادی
از بخت بد ، عروس با مادرشوی خود سر سازگاری نداشت و کینه ی او را در دل می پروراند. ...
... مرده است ، دامادی او باید در بیست و هفت سالگی یا پیش از آن صورت گرفته باشد . باز بنا به اشاره خود او ، ما می توانیم تصور کنیم که دوران جوانی و میانه سالی شاعر در آرامش و رفاه گذشته ( چو بودم جوان برترم ...