روزی یکی از همسایگان نزد ملا نصرالدین آمدکه خر او را به امانت بگیرد . ملانصرالدین گفت: متاسفانه خرم خانه نیست . در همین هنگام خر ملا شروع به عر عر کرد . مرد همسایه گفت : اما صدای خرت که از خانه می آید ...
... خندید و به او گفت اگر گوشت به حرف خردمندانت بود ، من هم اکنون در حال جنگیدن با سپاه یاغی عثمانی بودم و مرا به هند چکار ؟ ...نصراﷲ میرزا فرزند نادر به پدر گفت چه لزومی بود در روز مراسم ازدواج من این همه ...