درویشی بی سر و پا ، خواجه ای را گفت : اگر من بر در سرای تو بمیرم با من چه می کنی ؟ گفت : تو را کفن کنم و بگور سپارم . گفت : امروز به زندگی مرا پیراهنی پوشان و چون بمیرم بی کفن بخاک سپار . خواجه بخندید ...
... بدین منوال اگر تقدیر بی تدبیر خواهد بود عجب نبود اگر گویند لایق بی کفن مانده است... *** الا، شعر عجم، فردا مرا تو زنده خواهی داشت الا، شور دل دنیا، مرا تو زنده خواهی داشت به زیر سنگ های ...
...
شوی بنگاه مار و لانه مور
به گورستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم حال دولتمند و درویش
نه دولتمندی بی کفن در خاک رفت
نه دولتمندی برد از یک کفن بیش
سعدی بزرگوار نیز پیرامون مرگ چنین می فرماید :
بده ...