ديوان استاد گرانماية شعر و ادب، جناب« عبدالعلي اديب برومند» به نام «پژواك ادب» به دستم افتاد. با شناختي كه با خواندن آثار پر ارج اين راد مرد سخنسنج و هنر شناس دريافته، يا در حد توان از اين و آن شنيده، ...
استاد ادیب برومند
...............
من کیم قوم بلوچستانیم
قومى از ملیّت ایرانیم
زاده ایرانم و مام وطن
پروراندْ از بهر کشور بانیَم[۱]
در رهش سرزنده حال و جان به کف
بهر سربازى ...
درود باد زِ من ایلِ بختیاری را خجسته مردمِ ایران پرستِ کاری را درود باد به قومی که در حوادثِ دهر به دستِ هموطنان داد، دستِ یاری را به روزِ معرکه بنشست بر سمندِ مراد نمود تازه، کهن رسمِ شهسواری را ...
اى پسر هر که صاحب هنرست
بیشک از دیگران، بزرگترست
بهر فرزند بهترین میراث
از پدر علم و دانش و هنرست
به هنر کوش کز هنر خیزد
هر چه اسباب عزت بشرست
آدمى راست برترى زکمال
ورنه او هم زجنس جانورست ...
برخيز اي جوان دلاور از جان غم دمار برآور برخيز و شادمانه برافروز از شوق و ذوق، در دلت آذر برخيز و تن سپار به ورزش گاه طلوعِ خسرو خاور بر دامن نشاط درآويز او را به عقد خويش درآور ...
بسی خوانده ای وصف گندآوران که بردندگوی از سرسروران به پیکار دشمن فشردند پای تبه ساخته دستبرد سران کنون بشنوازفتح خونینه شهر که یکچند تازید دشمن برآن فرستادصدام ناپاکدل سوی «خرمی شهر» جیشی گران سپه راند ...
خرّما شهر «سپاهان» خاصه در ارديبهشت کز صفايش بازيابى جلوه خرّم بهشت در کنار زندهرودش ديده دل برگشاى کِش نوآيين منظراست آيينة ارديبهشت بنگر از هر سو به هم پيوسته خرمنهاى گل بنگر از هر جا ...
... همه گه عزّ وعلايش هر ژاژ كه خايد يكي از جمله امارات بيرنگ بود از پي تحقيق، حنايش القصه «اديب» است كه تا آن دم واپس دلبسته ايران بود و چامهسرايش
استاد ادیب برومند ........... پينوشتها: ...
سر ریز غم عشق توام از دل غم خیز چون باده ناب کهن از ساغر لبریز در پیچ و خم شاخ درختان به شب تار بس ناله برآید ز من و مرغ شباویز(۱) بی خویشم و بی تابم و چون آهوی وحشی پیوسته دوان در پیِ آن چشم دل آویز ...
استاد ادیب برومند:
اي گرامي كشور ايران، به قربان تو جان اي كه از عشق تو دارم روح و تن شاد و جوان مهر تو در خاطرم، دُر دانه داني سر به مُهر ياد تو در سينهام، گسترده خواني دلستان در هوايت ...
از دل و جان دوستدار کشورم دوستدار کشوری نام آورم
نام او از روزگار باستان بوده بس فخرآفرین در دفترم
نام این بشکوه مرز جان فزای بسترد گرد ملال از خاطرم
کوههای سربلندش آکنند پهلوانی ...
یک شب از شبهای سرد روزگار
قصه انگیز و دراز آهنگ و تار
بودم اندر خانه تنها بی رفیق
با غم بی همزبانی همکنار
ناگهم زنگِ در آمد در خروش
زی من آمد همدمی فرزانه وار
وارهانیدم ...
زندگی نامه و آثار
عبدالعلی ادیب برومند در بیست و یکم خرداد ماه ۱۳۰۳در زادگاهش شهر« گـز» از شهرستان برخوار اصفهان به دنیا آمده است .پدرش مرحوم مصطفی قلیخان برومند از خوانین گـز بود که از حسن خط و مقدمات ...
من ایرانیام، باشد ایران سرایم
به وصف سرایم، قصیدت سرایم
درخشنده فرهنگ ایران زمین را
ستایشگر قدر و فرّ و بهایم
ز ایران همه شوق، پا تا به فرقم
ز ایران همه شور، سر تا به پایم ...
به گیتی بسی شهریار آمدند که با یک جهان اقتدار آمدند
از آغازِ تاریخ تا این زمان بسی گونه گون شهریار آمدند
گروهی ستایشگرِ خویشتن ز خودکامگی نابکار آمدند!
گروهی ستمگستر و سنگدل به خونخوارگی در ...
... ی غمین " از استاد ادیب برومند
دریاچهای غمین که ارومیّه نامِ اوست بس شِکوه از زمین و زمان در پیامِ اوست نالان زِ روزگار و زِ ابنای روزگار باشد چنان که لعن و هجا در کلامِ اوست گوید که ...
نه هر که همرهِ دل، پای بند جانانی ست چو من به راه محبت، گذشته ازجانی ست دراین قفس منم از فرقت گلی غمگین خوشا به حالت مرغی که درگلستانی ست به میزبانی عشقت، بسی سرافرازم اگرچه خانۀ دل را، نخوانده مهمانی ...
صبح روز پانزدهم اسفند ماه ۱۳۴۵ هنگامى که باماشین سوارى از اصفهان عازم تهران بودم، خبر اندوهبار در گذشت دکتر محمد مصدق را در چهاردهم اسفند شنیدم در طى راه این ترجیعبند را در سوگ آن شادروان سرودم.
در ...