در گستره فرهنگ و تمدن ایرانی، در بررسی بناهای برجای مانده در سده ها و هزاره ها، هیچ بنا و عمارتی با مسجد قابل قیاس نیست. استاد محمد یوسف کیانی در این باب نوشته است:

احداث نیایشگاهها در دوران اسلامی بیش از هر نوع بنای دیگر مورد نظر بوده، تا جایی که اگر شهری فاقد مسجد جامع یا آدینه بود، نمی توانست به عنوان یک شهر معرفی شود. معماران ایرانی با سبکهای گونه گون و نقشه های متفاوت و بالاخره تزیینات باشکوه، خانه های خدا را شکوه و جلالی دیگر بخشیدند. نیایشگاههایی چون تاریخانه دامغان، مسجد کبود تبریز، گوهرشاد مشهد و مسجد شیخ لطف الله اصفهان از یادگارهای با ارزش معمارانی است که هنرشان را با عشق و جذبه در آمیخته اند. در جستاری که پیش روی شما است از آرامگاه سخن خواهیم گفت، مجموعه بناهایی که پس از مسجد مقام دوم را داراست و حتی به عقیده برخی از دانشمندان پس از مسجد بیش از هر بنای دیگر مورد توجه عام بوده است.

آرامگاهها نیز در اجتماع ایران دارای برتریهای خاص خود می باشند و به جرأت می توان گفت که توجه مردم به آستان قدس رضوی و حضرت معصومه و هزاران امامزاده دیگر پدیده ای است بی نظیر در سراسر جهان و این سبب شده است که در این گستره، آرامگاهها از گونه گونی ویژه ای برخوردار بوده و در مقابل مسجد که ویژگیهای هماهنگ و یکنواختی را با خود دارد، خودنمایی کنند.

آرامگاهها در سه گروه: امام و امامزادگان، عارفان و مفاخر ملی در حقیقت واسطه هایی هستند که مردم ایران از آنان به عنوان واسطه ارتباط با گذشته و در نهایت با خدا بهره جویی می کنند. امامزاده ها علاوه بر اینکه در همه جا هستند و می توانند مشخصه یک آبادی باشند، نام رسمی صدها و هزارها آبادی در این پهنای مورد بحث، نیز هستند: مشهد مقدس، مزار شریف، آستانه اشرفیه، حضرت معصومه و حضرت عبدالعظيم و امامزاده هاشم و...

ویژگی دیگر آرامگاهها در برابر مسجدها این است که نیایشگاهها در ایران عموما مساجدند که پس از ظهور اسلام در ایران پدید آمده اند، چه آنها که ساخته شده اند و چه آنها که قالبی مناسب برای خود یافته اند، در حالی که آرامگاهها در گستره فرهنگ ایرانی از اقدم ازمنه تاریخی تا عصر ما هویت خود را حفظ کرده اند.خصیصه دیگر امامزاده ها و آرامگاهها این است که در ایران اسلامی امامزاده یا يك بنای آرامگاهی، مشخصه ونمایانگر خصوصیات هویتی یک آبادی است و بسیاری از اعمال مذهبی چون زیارت شب آدینه و شبهای مقدس دیگر در امامزاده انجام می شود و علاوه بر اینکه دیدن مقابر وگور عزیزان از دست رفته یک انتباه است، ایجاد وحدت و هماهنگی می کند و در رخدادهای نظامی و سیاسی نیز برای ساکنان آبادی پناهگاهی مطلوب است.

هویت آرامگاهی گروه بی شماری از عزیزان موردنظر، به ویژه عالمان و شاعران ما معلوم نیست و در زندگینامه آنان نیز بدان اشاره نشده و حتی در بسیاری موارد، تاریخ فوت و محل فوت نیز مورد توجه قرار نگرفته است. البته اگر روزی یک آمار توصیفی دقیق از سنگهای گور نوشته دار و کتابنامه های مدون درباره کتابهای پارسی تدارک و تهیه شود می توان امیدوار بود که هویت بسیاری از آرامگاههای جدید که اکنون مجهول است معلوم شود.

یافت نشدن آرامگاهها دلیل بر آن نیست که یاد بزرگی را به این بهانه به دست فراموشی بسپاریم، چه در این صورت می توان به جای آرامگاه بنای یادبود ساخت و تعمیر یا ساختن آرامگاه را به بعد موکول کرد، مثلا نیافتن آرامگاه منوچهری دامغانی نباید مانع از تجليل منوچهری در دامغان باشد. اگر روزی این بناها و آثار آرامگاهی دقیقا مورد بررسی و پژوهش قرار گیرند، مطالب اساسی و مهمی در رابطه با تاریخ اجتماعی سرزمین ما که هنوز گنگ و مبهم است به دست خواهد آمد، مثلا تفکر در این پدیده که چرا و چگونه یک بنای آرامگاهی هزاران سال برجای مانده و مصالحش برای عمارت دیگر به یغما نرفته است و با اینکه قربانی کینه توزی و تعصبات کور مردم هیجان زده نشده است و یا چگونه می توان به کمک بناهای آرامگاهی به یافته شدن حلقه های مفقوده در معماری سنتی ایران کمک کرد، مثلا مطالعه و بررسیهای آرامگاهی برجی، گنبد قابوس، برج لاجیم، برجهای خرقان و آرامگاه امیر اسماعیل سامانی و آتشکده های اکثرأ چهار طاقی دوره های پیش از اسلام، مطالب مهمی را ارائه می دهد و از آن مهمتر اینکه گاهی آنشکده ای با اخذ نام جدید و هویت نوین از تخریب و انهدام در امان مانده است.

ایجاد ارتباط میان ساکنان یک آبادی و سرزمینی که آن آبادی را در بر گرفته است، برای حفظ آن سرزمین با تمام ویژگیهای نژادی و تمدنی اش ضرورت دارد و همان گونه که یک کشاورز از مشاهده گیاهانی که خود پرورانده و بری که از آن می خورد، شادمان و راضی می شود و میان خود و دست پروردگان خود ارتباط ایجاد می کند، جمع شدن مردم آبادی به هنگام نیایش و زیارت در این مکانها علاوه بر ایجاد همخونی و هموطنی، میان آن مردم و خداوند نیز ارتباط برقرار می کند و آن بزرگواران متعلق به دوران گذشته، ارتباط میان انسانها و خداوند را تقویت می کنند و در نهاد زیارت کنندگان شادمانی و آرامش به وجود می آورند، در حقیقت در طی قرون و هزاره ها این شاهدان نا پیدا در ایجاد ارتباطهای اجتماعی نقش مهمی را بر عهده داشته و دارند.

بیشتر این بناها ویژگیهای خاص خود را دارند و علاوه بر افزایش آگاهی در باب خود بنا و بانیان آن و بزرگواران مدفون در آن بنا، عصر آنان را نیز بشناسانند. این دانستنیها اثرات اجتماعی عمیق در روحیه زیارت کنندگان برجا گذاشته و سبب می شود مردمانی که در این عصر پر تنش به رسانه های دروغ پرداز و گمراه کننده شبکه جهانی توجه دارند به خود متوجه شوند. آرامگاه باباطاهر از آن جمله است که هزاران نفر در طی یک سال از آن دیدن می کنند و کمتر کسی از زیارت کنندگان است که تحت تأثیر جذبه آن بنا و شعرهای شاعر که به در و دیوار حک شده یا توسط خوانندگان غیر حرفه ای خوانده می شود، قرار نگیرد. البته سخن اول در این باب را شهیدان در خاک خفته می زنند که چون رابطی مابین حال و گذشته به تقویت اعتقادات دینی، غرور ملی و علاقه وطنی کمک می کنند.

آرامگاه و آرامگاه سازی در عصر کهن

سرآغاز حیات با وحشت و ترس همراه بوده است و جهان را انبوهی از مجهولات فرا گرفته بوده است، بشر نخستین که عوارض طبیعی را به زیان خود می دید، چاره ای جز ادای احترام و تملق گویی به این عوارض طبیعی نداشت، کم کم این حالت دگرگون شد و بشر به تصور خود، خدایانی را خلق کرد که عامل اصلی این تغییرات و خطرات را به آنان نسبت می داد. کوشش بعدی بشر ایجاد ارتباط بین خود و خدایان بود و در برخی سرزمینهای کهن آن زمان چون مردم نمی توانسته اند ارتباط و تشابهی میان انسانها و خدایان بیابند، آلات تناسلی را به عنوان مهمترین وجه تشابه و نشانه خلاقیت پذیرفته به پرستش آن پرداختند، و ایرانیان از معدود مللی هستند که چنین نبودند، در حالی که کل ملل مهم قدیمه به این رویه غلط تمایل داشتند، از جمله مصریان و هندیان و مردم بابل و آشور و یونان و روم. علت عدم توجه ایرانیان به این مذهب کجراهه را باید در تعالیم زرتشتی یافت، چه آیین زرتشتی آیین عمران و آبادی بوده است و برداشت محصول و باروری زمین، از این روست که آناهیتا یا ناهید در میان ارباب و انواع مظاهر قدرت پروردگار مقامی چنین سر فراز و منبع داشته است.

دوران بعد، دوران پرستش روح و شبح است، چه در آن اعصار مردم تصورشان از مرگ فقط یک انتقال بود و باور داشتند که اشباح مردگان همیشه در اجتماع وجود داشته و نمی میرند، ویل دورانت می نویسد:

پرستش اشباح به تدریج پیش رفت تا صورت دین نیاکان را به خود گرفت و همه مردم از مردگان می ترسیدند هنوز هم این ترس کم و بیش به خصوص در آبادیهای کوچک از جمله در نطنز که خود شاهد و ناظر بوده ام وجود دارد و می کوشیدند وسایل خشنودی آنان را فراهم آورند تا مبادا زندگان را مورد لعنت قرار داده زندگی را بر ایشان تلخ سازند. این نوع پرستش نیاکان چنان تکوین و تنظیم شده بود که از یک سو باعث تحکیم مقامات اجتماعی شده از سوی دیگر روح محافظت از جریانات و نظامات قدیم را زنده نگاه می داشت. و به همین ترتیب در سرتاسر جهان انتشار یافت. در مصر و یونان و روم به اوج خود رسید و هنوز با کمال قوت در چین برقرار است. به علاوه بسیاری از ملل هستند که جز نیاکان خود چیزی را نمی پرستند و خدایی را نمی شناسند.

ترس از مردگان به تدریج تغییر شکل یافت و به صورت محبت در آمد و پرستشی که نسبت به اسلاف به عمل می آمد و از ترس آغاز شده بود جای خود را به حس احترام و تقدیس مردگان سپرد و در آخر کار به صورت ورع و تقوای دینی در آمد. در آن روزگارها روش همه خدایان به اعتقاد آن مردم چنین بوده است که به صورت غولان پدیدار می شوند و در آخر کار به شکل پدری مهربان در می آیند و علت اینکه خیلی دیر این هیولاهای وحشتناک مهربان می شوند و مورد علاقه قرار می گیرند، کندی سیر تکامل مدنیت است. به عقیده ویل دورانت توجه به خدایی بشر آخرین مرحله یک تطور و تکامل طولانی به شمار می رود که پس از پرستش ارواح و اشباح تكوین شده است و به عبارت بهتر، بشر پس از پرستش قوای مبهم و اسرار آمیز، متوجه قوای آسمانی و نباتی و جنسی گردید، پس از آن نوبت به حیوانات و در آخر کار زمان پرستش نیاکان رسید، معهذا خدا به عنوان پدر نیز از پرستش آبا و اجداد سرچشمه گرفته و مفهوم ابتدایی آن چنین بوده است که انسانها به معنای وظایف الاعضایی کلمه از خدا متولد شده اند و تنها روحشان مخلوق خدا نبوده است، یونانیان قدیم نیاکان خود را خدا و خدایان را نیاکان خود می دانستند.

اما این مطلب در مورد ایران و ایرانیان درست نیست و هیچگاه در ایران، پیش از اسلام و بعد از اسلام و عصر مزدیسنایی و زردشت یا اسلام به خدایی موجودات توجه نداشتند و احترام به در گذشتگان از این نقطه نظر نبوده است که بشر حالت خدایی دارد یا می تواند داشته باشد. درباره دوران مهر پرستی چیزی نخواهیم گفت چه این آیین اگر چه در ایران خلق شد، اما به اروپا رفت و در اروپا جان گرفت و اثری عمیق بر آیین مسیحیت گذاشت و به جای خدای یگانه مقتدر آیین موسی، خدای مهربان نشست و تثليث جای وحدت را گرفت. سخنان مورخ بزرگ ویل دورانت با توجه به این مطلب قابل قبول و قابل توجیه است که ایرانیان چه در اعصار پیش از اسلام و چه در عصر اسلامی، توجه به نیاکان خود داشته اند و این توجه که آمیزه ای است از خداشناسی و ترس از مرگ و علاقه و محبت به پدر و مادر و نیاکان، هیچ وقت به مرحله پرستش مردگان نرسیده و اینکه امروز برخی از فرق مسلمان ادعا می کنند که ساختن آرامگاه بر گور مردگان شرک است در مورد ایران صادق نیست، چه این پدیده آمیزه ای است از احترام و علاقه به نیاکان و کوشایی در حفظ میراث دینی فرهنگی و تکوین شناسنامه ملی برای خود و قدر شناسی از کسانی که ایشان را در زیر چتر حمایت خود پرورانده اند.

آرامگاه و آرامگاه سازی در ایران پیش از باستان

آرامگاه و آرامگاه سازی در ایران را باید از خلق و ابداع زیگورات یا هرم مطبق در ایلام قديم مورد بررسی قرار داد با این آغاز که بزرگترین زیگورات جهان در خوزستان کنونی (ایلام قدیم) قرار داشته و دارد: زیگورات چغازنبیل در هفت تپه که در اصطلاح محلی و بومی به معنای زنبیل وارونه است.

پیش از ورود به اصل مطلب، هنگام معرفی این نخستین بنای آرامگاهی در سرزمین ایران، که در نوع خود بزرگترین و سالم ترین نیز هست، باید نظری به بابل داشته باشیم چه معروف ترین زیگورات جهان زیگورات یا برج بابل است. گرچه برخی از کارشناسان برج بابل را جدا از زیگوراتها مورد بررسی قرار می دهند. در بابل بر خلاف مصر مردم از احساس جاودانگی شدن به هیچ وجه ابراز خشنودی نمی کردند. روحیات این مردم و اخلاقیات ایشان در کل مشابه بود با روحیات یونانیان قدیم یا انسان غربی متمدن در عصر حاضر. دین بابلی یک دین خاکی و زمینی و عملی بود. بابلی در آن هنگام که نماز می خواند و نماز می گذاشت درخواست پاداشی در بهشت نمی کرد بلکه خیرات زمینی را طلب میکرد، نمی توانست به خدایان خود در آن سوی گور اعتقاد داشته باشد و این در حالی است که در یکی از متنهای بابلی، مردوک به عنوان زنده کننده مردگان وصف شده و در داستان طوفان چنان آمده که نجات یافتگان از طوفان زندگی جاودانه خواهند داشت. در آن جامعه اعتقاد بر این بود که مردگان از قدیسان و بدکاران و هوشمندان و ابلهان، همه بدون تفاوت به جایگاه تاریکی در شکم زمین فرو می روند و هیچ یک از ایشان پس از این روی روشنایی را نخواهند دید. به بهشت اعتقاد داشتند، اما بهشتی ویژه خدایان، در آن سوراخ تاریک که انسانها را پس از مرگ می بلعید، جای نعمت و خوشگذرانی نبود و بیشتر مردم در آن کیفر و عذاب می دیدند. مردگان ابدالدهر دست و پا بسته و در مانده بودند، از سرما می لرزیدند و گرسنه و تشنه به سر می بردند مگر آنکه فرزندانشان در اوقات معین خوراکی در گورشان می گذاشتند، هر کس در زمین بیشتر گناه کرده بود در آنجا عذاب فراوان تر می چشید، بر این گونه اشخاص بیماری جذام چیره می شد و با اراده خدا بانوی آن سوراخ و خواجه دستیارش در عذاب دادن به ایشان ابتکارات جدید کرده برایشان عذاب ابدی فراهم می ساختند.

در این شکی نیست که عمر اهرام از عمر زیگوراتها بیشتر است، زیگوراتها را می توان اهرام ساده شده پنداشت که به جای آوردن و نصب آن همه سنگهای عظیم غول آسا عمارتی پلکانی ساخته شود، با خصوصیاتی مشابه با اهرام و با مصالحی بی دوام تر و به همین دلیل زیگوراتها سالم نمانده و دچار خرابی و انهدام شده اند. وولی درباره زیگوراتها عقیده خاص خود را دارد :

از شواهد تاریخی چنین بر می آید که مردمان مشرق زمین از ابتدا کوهها و بلندیها را نشانه ای از قدرتهای ماورای طبیعت دانسته و آنها را ستایش می کردند. گفته شده که ساختمان زیگوراتها (و اهرام) که از لحاظ ساختمانی و حجم شباهتی به کوهها داشته اند و در فلات ایران و میانرودان می توانسته اند در ذهن مردم آن زمان جایگزین قدرت کوهها باشند، بر این اساس انجام گرفته است.

دکتر مهدی فرشاد که این مطلب را در کتاب خود تاریخ مهندسی نقل کرده است می نویسد:

سومریان نخستین ملتی بودند که به ساختن زیگوراتها دست بردند، در سومر زیگوراتهایی که در ۲۲۰ پیش از میلاد ساخته شده بود جهت انجام پژوهشهای ستاره شناسی نیز، به عنوان یک نقطه بلند و مسلط به اطراف استفاده می شده است : یکی از بزرگترین زیگوراتها زیگورات ایلامی چغازنبیل است که در زمان شکوفایی تمدن ایلامیان، در اونتاشی نزدیک شوش در ۱۲۵۰ پیش از میلاد توسط اونتاش گال فرمانروای ایلام ساخته شده است. این زیگورات یک نمایشگاه - آرامگاه به شمار می آمده است. دیوارهای این زیگورات با آجر پخته لعابدار به رنگ آبی و سبز، نماسازی شده بود و کل زیگورات از قسمتهای پنجگانه به صورت برجهای مربع و متحدالمرکز و به بلندیهای مختلف که روی هم قرار گرفته بودند تشکیل یافته بوده است. در داخل این آرامگاه قرنیها، آبروها و پله ها و تونلهایی قرار داشته و در بالای آن عبادتگاهی ساخته شده بوده است با موزاییکهای عاجی.

در جهان باستان ۲۵ زیگورات ساخته شد که دو دستگاه آن در ایران قرار داشت، سرزمین ایلام که از آن جمله بود زیگورات چغازنبیل بزرگترین در نوع خود. ویل دورانت هنگام توصیف بابل بر مبنای نوشته های باستانی برج بابل چنین می نویسد:

مسافری که به این شهر نزدیک می شد. چنان می دیده است که بر بالای کوهی از ساختمان برج مدرج یا زیگورات هفت طبقه ای قرار دارد که دیوارهای آن از کاشی منقش درخشنده پوشیده شده و نوک این برج نزدیک ۲۰۰ متر از سطح زمین بلندتر است، بر بالای برج ضریحی بود و در آن میز بزرگ زرین و تخت مزینی جای داشت که هر شب زنی در آنجا انتظار مشیت الهی را می کشید. گمان بیشتر آن است که این بنای رفیع از اهرام مصر و از بناهای تمام دوره ها جز آنچه به روزگار ما ساخته شده بلندتر بوده است. این بنا را برج بابل می خوانند.

بابل، مدت چند قرن یکی از استانهای شاهنشاهی پارس بوده است و اکنون در اینجا پیش از آنکه درباره چغازنبیل سخن بگویم اشاره ای به آرامگاههای مهم بابل می کنیم: بابلیان بیشتر اجساد مردگان را در زیرزمینهای سقف دار به خاک می سپردند و گاهی مردگان را می سوزاندند و خاکستر آن را در گلدانهای محفوظ نگه می داشتند (شبیه گورستان هنرمندان در هالیوود) مردگان را با مواد خاصی تحنيط نمی کردند ولی کسانی بودند که کارشان مرده شویی بود، پس از شستن مرده لباس نیکو بر وی می پوشاندند و گونه هایش را رنگین و مژه هایش را سیاه می کردند و انگشترهایی بر انگشتان او می نهادند و لباسهای زیرپوش اضافی با وی به خاک می سپردند. اگر مرده زن بود شیشه های عطر و شانه و گردها و روغن های آرایش در گور او می گذاشتند تا بوی خوش و زیبایی چهره خود را در جهان دیگر حفظ کنند. معتقد بودند که اگر مرده چنانکه باید و شاید به خاک سپرده نشود به زندگان آسیب و گزند خواهد رسانید و اگر او را اصلا دفن نکنند روحش در کنار مستراحها و ناودانها برای دست یافتن به خرده های طعام سرگردان می ماند و ممکن است تمام یک شهر را گرفتار وبا و طاعون کند.

آرامگاه ها در ایران کهن

 آرامگاههای ایلامی – ایرانی

دکتر عیسی بهنام دانشمند باستان شناس می نویسد:

امروز، وقتی از دولت جهانی ایران یاد می کنیم بلافاصله پارسه (تخت جمشید) به خاطر مان می آید. برای اینکه در تخت جمشید قسمتی از ستونهای سنگی کاخ آپادانای داریوش هنوز سر به آسمان دارند و نقوش برجسته پلکانهایش با ما رازهای نهفته را حکایت می کنند، ولی در شوش چیزی جز یک انبوه خاکت باقی نمانده، با این حال باید متوجه بود که تخت جمشید در واقع یکی از پایتختهای دولت گسترش یافته ایران بود که از املاک خصوصی خاندان داریوش به شمار می رفت. در حالی که حکمرانان هخامنشی بیشتر در پایتخت اصلی هخامنشی یعنی شوش اقامت داشتند و از آنجا بود که مقدمات لشکرکشی به یونان آماده می شد و در شوش بود که پادشاهان هخامنشی سفیران يونان را می پذیرفتند، یونانیها تنها شهر شوش را به عنوان پایتخت دولت هخامنشی ایران می شناختند و هردوت حتی از آرامگاه کوروش در پاسارگاد سخنی به میان نیاورده و ندانسته است که مؤسس شاهنشاهی ایران در آنجا مدفون است.

استاد از این مقدمه نتیجه گیری می کند که پایه و اساس حکومت هخامنشی بر تمدن و فرهنگ و گستره جغرافیایی ایلام و پایتختش شوش استوار شده بوده است و بنابراین شکی نیست که روشن شدن تاریخ شوش به روشن شدن تاریخ ایران کمک مؤثری خواهد کرد و اهمیت شوش از نظر تاریخی از ویرانه های عظیم تخت جمشید بیشتر است.

فراموش نکنیم که پیش از گسترده شدن تمدن ایران در این صفحات آشوربانی پال شوش را تصرف و آن را لگدکوب سم ستوران خود کرد و سراسر آن سرزمین را به منطقه ای غیر قابل استفاده مبدل ساخت. حتی از دزدیدن استخوان پادشاهان ایلام و حمل آن به آشور کوتاهی نکرد، او خود می نویسد مجسمه شاهی از طلا و نقره را به انضمام استخوانهای شاهانی که گورهاشان را شکافته بود به نینوا برد

در ارتباط با آرامگاه و آرامگاه سازی در عصر ایلامیان به مجسمه ای ۲۱ سانتیمتری اشاره می کنیم که نگارنده مقاله دکتر نگهبان تصویرش را در مقاله خود آورده است و می نویسد که این مجسمه متعلق است به سال ۱۲۵۰ یعنی ۳۲۵۰ سال پیش و این نکته را ارائه می کند که مردم آن زمان عقیده داشتند که اگر مجسمه ای از این نوع در گورشان یا در کنار آرامگاهشان وجود داشته باشد روحشان می تواند در موقع لزوم در آن حلول کند و به همین سبب هرگاه که برایشان میسر می شد به ساختن مجسمه مردگانشان می پرداختند و آن را در آرامگاهشان قرار می دادند.

حفاری در هفت تپه و کشف آثار مهم آرامگاهی این منطقه به همت و کوششهای دانشمند معاصر دکتر عزت الله نگهبان صورت پذیر شد. در حقیقت وی به تکمیل عملیات باستان شناسی دانشمندان فرانسوی و ادامه راهی که ایشان آغاز کرده بودند پرداخت.

آرامگاه در گستره ی فرهنگ ایرانی – دکتر مهدی غروی

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی