+3 تراز
562 بازدید
در زبانشناسی از سوی

رویارویی با راستینگی هر چند دردناک ، بایاست؛ گریز از آن و نادیده گرفتن پَراسه(مسئله) و دشواری، از کاستی و نبود دلیری است!

چند سال پیش با خواندن شاهنامه، اندیشیدم که ایرانی به فردوسی بزرگ بسیارسرفراز

است، ولی چگونه است که راه وی را پیگیرنبوده است؟ چگونه است، کسانی را که استاد و بزرگان می نامیم! تا این اندازه ازراه و روش تنها رادمرد زبان پارسی دوری گزیده وکناره گرفته اند؟ چگونه است که این استادان ، و بی شمار« دکتر» درزبانشناسی، دراین هزار و سیسد سال کژراهی را برگزیده اند؟ چگونه می توان تا این اندازه بی مهر به زبان خویشتن بود؟ چگونه می توان به هستی و کیستی خویش آسیب رسانید؟ چگونه شاین(ممکن) است که زبان و فرهنگ چندین هزارساله را برای خودخواهی و خودنمایی به نابودی کشانید؟ وبجای نگهبانی از نبیگ های ارزشمند،به یاری زبان بیگانه شتافت و با بی ارجی، زبان نیاکان را پایمال کرد؟ دانش آموختگان، فرهوشان و بزرگان!کشورما آسیب شیانش (جبران) ناپذیری به زبان پارسی روا داشته اند و این براستی نابخشودنی است. مردم هم ازاین دانشمندان! پیروی کرده اند. در سده های پسین هم یکی از بی شمار استادان برنخواست که فریاد زند « بس است» زبان پارسی را به نابودی خواهیم کشانید! تنها رادمرد و بزرگ راستین ایران فردوسی است و بس.

 هنگامی که « واژه نامه، پارسی به پارسی » را آماده می کردم،(چهار سال به درازاکشید)؛

این اندیشه رهایم نمی کرد که چگونه شاین(ممکن)است که دستور زبان مردمی به زبان بیگانه باشد؟چگونه دردرازای این هزاروسیسد سال، استادان،دکترای زباشناس ودانش آموختگان زبانشناسی، دستوری به زبان پارسی فراهم نیاورده اند؟

  پس از پایان واژه نامه، واسونیدم (تصمیم گرفتم) «دستور زبان خانلری» را به پارسی

برگردانم، با دو دکترای زبانشناسی در میان گذاشتم، یکی نوشت:« نه، نه، اینکار را نکن

هیچ خوب نیست»! دیگری نوشت: «  اینکار را نکن، ابروریزی می شود»!! چرا  باید برگرداندن دستور به زبان پارسی مایه آبروریزی شود؟ این استادان و دانش آموختگان از چه می ترسیدند؟ چرا دستوربه زبان پارسی که هر ایرانی درسه سال پایانی دبستان و شش سال دبیرستان باید بیاموزد؛ باید مایه آبروریزی باشد! سپس دریافتم که استادان و دانش آموختگان، می ترسیدند و می ترسند که در کارشان لغزش و یا نادرستی پیش آید و به سرال (عنوان) استاد و دکترای ایشان آسیب رساند!

آنها بیشتر دراندیشه خودنمایی و سرال خویش بوده اند، تا یاری به زبان نیاکان!

چند تن از استادان! هم از آرمان من آگاه شدند و با پیشداوری تند و تیز، فرموده بودند!:

« که چنین کاری یک دزدی ادبی، دغلکاری، و خیانت به فرهنگ و ادب ایران است»! 

آیا روی آوردن به زبان نیاکان مان که یکی  از« چهار زبان کهن درکنار«  سانسکریت،  لایتن و یونانی » شناخته شده است، و، تنها زبان کهن زنده درجهان؛ دزدی ادبی و خیانت است ؟! آیا، روی آوردن به  فرهنگ ایرانی و کوشش در راه باززیواندن زبان نیاکان این یگانه بی همتای هستی و کیستی ایرانی؛ خیانت و دزدی ادبی است؟! و یا اینکه؛ با نابخردی و خودنمایی، راه برتنداب ویرانگر زبان تازی گشودن و زبان نیاکان خود، پایمال نمودن ؟!

کدامیک نادرستی، ناسپاسی، فریبکاری، دغاکاری و دشمنکامی است ؟!

 « به کام دشمنم کردی نه نیکوست         که بد کاریست دشمنکامی ای دوست»

                                                    ( نظامی)   

  ـــ زبان پارسی درپرتگاه نابودی است واینگونه واکنش آنهم ازسوی استادان! به راستی  شگفت و بارآور بسی اندوه است. شوند این گونه واکنش ها چیست ؟

   « فرهنگ و ادب ایران باید به زبان مردم ایران باشد و یا فشرده گلو زیربارخروارها واژگان بیگانه» !؟ دانشمند و فرهیخته بودن، تنها نوشتن چندین نبیگ نیست!  هازمان (جامعه) از دانشمند چشمداشت رفتار و کرداری خردمندانه و هشیارانه دارد! وگرنه چه برتری بر دیگر مردمان ؟!

  در یک هازمان، زمانی که پراسه ای (مسئله) پیش می آید، خردمندانه آنست که با دشواری روبرو شد و آن را از پیش پای برداشت. نادیده گرفتن و گریز، همان واکنشی که دراین هزارو سیسد سال روش دانش آموختگان و استادان بوده است، برآیندی ویرانگر و آسیبی ژرف دربرداشته است، و راه چاره بسیار دشوار و پیچیده می نماید.

 خواست ـ یازش ـ پشتکار ـ دلیری، دلیری و باز هم دلیری !

زمانی که یک دشواری و پراسه ای که به نگر چاره ناپذیر می آید، رخ می دهد، آیا رویگردانی، نادیده گرفتن، خود را گول زدن، لختی و سستی، آن دشواری را از پیش پای برمی دارد؟آیا دراین چندین سده استادان به امید چشمبندی بودندکه با« چوب شگفت خود» و با یک تکان، پراسه و دشواری را از میان بردارد؟!

سده ها رویگردانی گذشتگان وگریزآنهاازخویشکاری دراین هزاروسیسد سال، هرچه بیشتر واژگان  نرم و نازک، گوشنواز و دلنوازپارسی را ناتوان وبه پرتگاه نابودی کشانیده است. 

 اگر امروز، همین امروز با همکاری و همیاری ، با دلیری با این تنداب خروشان رویارو نشویم وکاری بایا انجام ندهیم، نبایدازاین پس خودراایرانی، فرزند فردوسی و برماندبر  (وارث) یکی از بزرگترین شارینش های ( تمدن های) جهان بدانیم! 

برای لویش(حل) این دشواری و پاسداری و پالایش زبان پارسی، بایاست،  سد در سد بایاست که با دشواری روبرو شویم و آن را از پیش پای برداریم! چگونه:

*  با بکار بردن واژگان پارسی در نوشتار و گفتار.

* آگاه کردن دیگران با گفتگوی خردمندانه. 

* مهر و ارج به روان پاک  نیاکان.

* مهر و ارج به روان پاک و سی سال رنج  فردوسی.

* با براه انداختن بازی با واژگان در گردهمایی های خانوادگی و دوستانه.

   آری بهمین سادگی، هیچ دردسری ندارد ! هر روز یک تسو ( ساعت)از زندگی خود را برای درمان بیمار رنجورمان  زمان بگذاریم ! همسنج پذیر با سی سال رنج نیست !! 

رویارویی با دشواری : خواست، یازش، پشتکار و دلیری، بازهم دلیری !

پیشنهاد رویارویی با دشواری وداشتن دلیری، با یادی از پدر خردمند و دلیرم همراه است. شایسته است که از آن یاد کنیم و بیاموزیم.

حسین بطحایی در 22 امرداد 1293 خورشیدی در همدان چشم به جهان گشود.

آموزش دبستانی و دبیرستانی را در ده سال گذرانید. آموزش دانشگاهی را در تهران در رشته ی دانش های زاستاری [علوم طبیعی] گذرانید و دو کارشناسی [ لیسانس] از دانشسرا و دانشکده دانش های زاستاری دریافت کرد.

در آغاز کارگزاری چند سال دبیر « زاستاری = طبیعی» دبیرستان ها، سپس فرنشین دبیرستان و پس ازآن جایگاه فرنشین[رئیس] آموزش و پرورش دراستان های همدان، لرستان، کرمانشاهان و کردستان به ایشان پیشنهاد و سپرده شد[محول شد].

پیشنهادجایگاه(پست) شهردارهمدان وپذیرش آن ازسوی پدر با آرمان(هدف) بسیارارزنده وی در یاری به مردم و ارج به تندرستی و آسایش آنها، همراه رهاورد بسیار ارزشمند ساختن « بند (سد) شهناز» و شایش داشتن آب لوله کشی برای مردم همدان بود.

در آن زمان همدان آب لوله کشی نداشت و آب چاه ها شور بود، مردم ناچار بودند آب آشامیدنی را از کسانی بنام « آبی» ! که با گاری اب ازچشمه های  دامنۀ کوه الوند می ـ اوردند خریداری کنند؛ مردم دردسربسیار داشتند.

پروژۀ ساختن بندی (سدی) برای شهر همدان را، کارشناسانی که پدربه همدان فراخوانده بودند، انجام پذیر(قابل اجرا) دانستند. پدر گزارشی با برآیند پژوهش کارشناسان به دربار فرستادند، زیرا خود شاه می بایست پروانه می داد. پدر نامه ای از شاه دریافت می کند، با این نوشتار که : « چگونگی همدان درخور ساختن بند نیست»! پدربا گزارش ویژه دیگر به «شاه» یادآورمی شود که: « آرمان تندرستی مردم است و ساختن «بند» دربایست است. و سپس افزوده بودند که: « شاهنشاه که مهندس بند سازی نیستند» !

بدینگونه در نامه ای که ازسوی شاه برای پدرم فرستاده می شود، به وی پروانه ای همراه با« کارت سپید» داده می شود. بند با آمدن شاه و شهناز به همدان گشایش یافت. 

مردم دارای آب لوله کشی و آشامیدنی شدند و دردسر از سرراه برداشته شد.   

اکنون، چنانچه پدر، از رویارویی با دشواری می گریخت و آن را نادیده می گرفت، یا از ترس از دست دادن جایگاهش به شاه می نوشت « بله قربان شما درست می فرمایید»! مانند دیگر چاپلوسان پیرامون شاه ! این بند هرگز ساخته نشده بود.

پدر دلیر، خردمند و درستکارم برای مردم آسایش فراهم آوردند.

یادآوری ـــ  اگر واژه ی پیشنهاد برای هر«جایگاه» آورده شده است، باین شوند است که، پدرم هیچگاه در جستجوی بدست آوردن جایگاهی نبودند، آرمان پدر یاری به مردم ازراه فراهم آوردن زندگی بهتر و پیرامونی همراه با تندرستی  برای همگان بوده است.از این روی در جایگاه ها و خورتاکی هایی (مسئولیت)که داشتند به بهترین روش برای رسیدن به آرمان ارزشمند خویش کوشیدند.

       خردمندان جنگل نشین « KAGUI=کاگوی» ــ  بسیار آموزنده !

رفتار مردان کاگوی با اروپاییان در همسنجی با رفتار دانشمندان ایرانی با دشمنان !!

     رویارویی با راستینگی ، هر چند دردناک ، بایاست؛ تا بتوان راه درستی برگزید.

     گزارشی گواهمند ( مستند )  از رفتارمردان کاگوی.  

   گزارشگر به همراه « توما پـِسکـِه» اِسپاش نورد (فضانورد)که دو بار و هر بار شش ماه دریک «ساتلیت = Satellite » زیسته است به دیدار مردم جنگل نشین « KOGUI» رفتند.این مردمان جنگل نشین چگونه رفتار کردند؟  

  نخست، گزارشگر می بایست از پیش پروانه دیدار می گرفت، که این کاربا پادرمیانی کسی که با این مردمان آشنا بود، انجام شد. ولی گزارشگر برای این دیدار می بایست پیمان می بست که، تنها و تنها از نهاده ای سخن رانده شود که مردمان کاگوی خواهانند.

   و آن نهاده در باره ی «آلودگی زیستگاه و آسیبی که مردمان شارینمند (متمدن) بر گوی زمین روا داشته اند، بود». 

   دیدار انجام شد وفرنشین کاگوی،اروپاییان را بسیارسرزنش کرد، پرسش هایی از گزارشگر در پیوند با این آسیب و پرسش هایی از توما پسکه داشت که در آن بالا چه کار سودمندی می توان برای گوی زمین انجام داد؟! و با خشم می گفت: شما نمی فهمید که نابود کردن جنگل ها و آلوده کردن دریاهاو دریابارها( اقیانوس ها) چه آسیب شیانش ناپذیر ( جبران ناپذیر) فراهم می آورد.شما نمی فهمید را بارها باز گفت! و هنگامی که توما پسکه با سرفرازی فرتورهای خود را در « ساتلیت» و برون ازآن، و فرتور گوی زمین که از بالا گرفته بود به این مردمان نشان داد، فرتورها را دست به دست گرداندند، ولی کمترین نشان از شگفتی، شیفتگی، و ستایش در چهره ی هیچیک از آنان دیده نشد! این مردمان خردمند و آگاه خود را به پای کسی که به اسپاش رفته بود نیانداختند، ونکه با فروتنی و خردمندی نشان دادند که مردمان بزرگی هستند.

 در پایان:

1 ـ استاد ابوالقاسم پرتواعظم، در پیشگفتار « نخستین دستور» به پارسی، نوشتار سرشار از واژگان تازیِ دستورنویسان را گواه آورده اند، و در پایان نوشته اند: « شاید از لغزش برکنار نمانده باشم، روشنگری هر خواننده را ارج می گذارم، دشنام ها را پاسخ نمی گویم » !شگفت است! چرا به کسی که در پاسداری از زبان پارسی ، دستوری ارزنده فراهم آورده است، (هر چند با کمی لغزش)، بجای آفرین گفتن، دشنام داده اند!؟

2ـ هر مردمی هوده (حق) دارند باوری دینی داشته باشند و به زبان آن دین نیایش کنند، ولی شایسته است که زبان خویشتن را نیز گرامی داشته و پاسدار باشند.

2 پاسخ

+1 تراز
از سوی (4,357 تراز)
ویراست در از سوی
آفرین بر شما،
من نیز از خرد این مردم فرومانده ام.ایشان به هر چیز پروا کنند مانند: کفش، جامه، خودرو، ... همه باید نو و درست باشند. بژ فاید (حتا) یک کرت از خود نپرسند آیا زوانشان پس از 1400 سال درست و خوب مانده است یا نه؟ آیا آن را درستانه آموخته اند یا نه؟ و اگر آن را «شیرین»! دانند چه سود-ی دارد که دیگر زوانان «شیرین» نه اند؟

مردم بایند از خود بپرسند که آیا زوانشان چُنان که باید باشد هست یا نه؟

+1
از سوی

بزرگوار، برای رسیدن به این خواسته که همانا پاسداشت زبان پارسی‌ست بهترین و بایسته‌ترین کار، ویرایش و پیراستن نسک‌های آموزش‌ و پرورش و دانشگاه‌ها از واژگان بیگانه است، بچه‌ها بیشترِ این واژه‌های تازی و لاتین را در پرتو همین نسک‌ها و آموزش‌ها فرا می‌گیرند و نهاد دیگر، صداوسیماست که شوربختانه هیچ پایشی روی کار آنها نیست، از آگهی‌ کالاها با نامهای بیگانه بگیر تا مجریان و مهمانان برنامه‌ها که هرجور می‌خواهند بر زبان می‌تازند و...

پیش‌نیاز برای رسیدن به این خواسته، فشار به نهادهای یاد شده برای پیراستگی و نوآرایی روند کاریشان است.
به امید روزهای بهتر
0 تراز
از سوی (26 تراز)

درود

از خداوند برای شما بردباری و پایداری و پیروزی خواستارم.
دلسوزان ‌نو‌‌‌‌اندیش به‌ناچار همیشه با سنگ‌اندازیهای بیشمار ستیزه‌گران کژاندیش روبرو خواهند بود.
فرهنگستان نخست هم کم ستیزه‌گر نداشت ولی میوه‌ی شیرین کارشان را ما امروز می‌چشیم، باید آینده را نگریست و امیدوارانه راهِ درست را پیمود.
سپاس فراوان از شما
0
از سوی

هم میهن ارجمند

درود، از پیام پرمهر و دلگرم کننده ی شما بسیار خشنود و سپاسگزارم.

نگرش ها و گفتار ناامید کننده، باژگون، بارآور پایداری و کوشش بیشتر در راه سپند پاسداری از زبان پارسی است. اندوهبارترین دراین هزار و چهار سد سال رفتار نابخردانه کسانی است که ما « بزرگان! دانشمندان ! و دانش آموختگان!» می ـ نامیم. فرنشین تیره ی « کاگوی» به گزارشگر هشدار داده بود که « چنانچه بخواهید از نهاده ی دیگری مگر آسیب به زاستار (طبیعت) سخن بگویید، بیدرنگ شما را از دهکده بیرون خواهیم کرد«! در یک برنامه گواهمند دیگر فرنشین «جنگل نشینان زوئه» به گزارشگر گفت:«چندین سال پیش شما با باورهای خود چشم ما را بستید! زمانی که چشم باز کردیم! ما باور های شما را داشتیم ! و شما « زمین های»  ما را »!!!

 ایرانی چه زمانی چشم می گشاید!؟  

 با ارج و سپاسمندی  

فرزاد 

گفتمان های پیشنهادی

+3 تراز
1 پاسخ
آغاز گفتمان مارس 15, 2020 در پالایش زبان از سوی فرزاد بتهایی
+3 تراز
0 پاسخ
+3 تراز
1 پاسخ
+2 تراز
2 پاسخ
آغاز گفتمان نوامبر 19, 2016 در زبان و گویش از سوی مهدی زیدآبادی نژاد (3,641 تراز)
0 تراز
2 پاسخ
آغاز گفتمان مارس 12, 2016 در پالایش زبان از سوی ВОСПУҲР (4,357 تراز)
...