درود
به نگر من واژه الفنج کمی در گویش و خوانش سخت است و بهتر است واژه ی جم که خود پارسی است را بهره بگیریم.
جمع واژه ای اربیده(معرب) از جم پارسی است.
جم در پارسی به دو مانا(معنی) است.
یکم: شکوه/دوم: گردهمایی
جَمع
واژه ای ست پارسی که اَرَبیده شده و وات " ع" یکی برای لَفزِش یا تلفظ و واگویی آسان تر و دیگری چون در زبان اربی می خواستند سِتاک یا ریشه دست کَم سه تایی یا ثلاثی باشد به آن " ع " افزوده و اِزافه ( اضافه ) شده،
در اسل ( اصل ) از گام ، کام و هم ریشه با :
انگلیسی : come
آلمانی : kommen
می باشد و این جور جَمع ( جَئم ) را می فهمیدند : به هم رسیدن و گِرد هم آمدن ، گامیدن ، کامیدن ، آمدن
جَمشید : جَم - شید هم که سازنده نخستین شهر بود کاری کرد که همه جَم شُدند ( جَم شَوید ، جَم شید ) اگرچه شید به مینه ی روشنایی و نور هم گفته شده که می تواند مینش دوم آن باشد.
ما از دو وات " ج و م " سه واژه داریم که با سه سِدادار گوناگون اَدا می شود :
جَم : با آوای کوتاهِ : اَ
جَئم ( جَمع ) : با آوای کوتاه کِشیده : اَاَ
جام : با آوای بُلند : آ
می توان از جَئم کارواژه ساخت :
جَئمیدن ، جَئماندن یا جَمئیدن ، جَمئاندن
همچنین میشود از ریشه اد که ریشه ای ایرانیست بهره برد.
اَدِستن،اَدِفتن،اَدِش = to add
{واژه �اَد� یا �اَذ� در پهلوی اشکانی یک حرف اضافه و به معنای با، به همراه، به علاوه و . . . است}
بن مایه: دستور زبان پارتی، حسن رضائی