پژوهشگر حقیقت جویی که گرفتار فروبستگی فکری نباشد، جز صفات برجسته ای مانند عزم آهنین، شجاعت اخلاقی و صراحت بیان از او انتظار نمی رود. مناعت طبع و غنای روحی او، گذشته از استغنای عارفانه در امور دنیوی _  چنان که گذشت_ از هم اینجا نیز دانسته می آید که مدح و ثنای شاعران را در حق خود به هیچ شمرده، آنان را با دشنام و ناسزا رانده و پاسخ گفته است[1].

واقعا آن که بیرونی در گفتار کمابیش دریده گو، لیک در کردار و رفتار نیک و پرهیزگار بوده است[2]. در این خصوص باید گفت که وضع بسیاری از دانشمندان و ادیبان _ که حدود میان معلومات و اعمال را می شناسند _ چنین است چنانکه «گوته» ( (Goetheگوید: «جرمی نمیشناسم که نتوانم آن را مرتکب شوم [3]» بیرونی در نگرش های اخلاقی خود هیچ تأثیری از مکاتب خردگرایی و طبیعت گرایی یونانی نیافته، بل کمابیش مانند باروخ اسپینوزا (1632-1677 م) طبیعت انسانی به مثابه یک مسئله هندسی مظمح نظر او بوده، یا همچون امانوئل کانت (1724-1804 م) بر ارزش های ذاتی فرد تأکید نموده است .[4]

«خردمند جز به امور روحانی ماندگار لذت نمی برد؛ و بی خردی که از حقیقت امور محسوسه آگاهی ندارد و آنها را با لذت ها بر می سنجد، چشم خود به زر و زیورهای خاکی و زمینی میدوزد، چیزهایی که جانور ناگویا را هم خوش می آید و با آنها سرگرم می شود[5]». پیشتر در بیان واجبات اهل علم هم از او بنقل آمد که لذت علم همیشگی و پایدار است؛ و لذایذ جسمانی چون فراخاسته از طبیعت بهیمی است، مر صفات کمالی انسان را زایل کند[6]. باید گفت که کتاب الجماهر بیرونی علاوه بر بعض جوانب علمی شخصیت او (کانی شناسی و جواهرشناسی...) نمایانگر وی به عنوان معلم اخلاق و فلسفه اخلاقی او نیز هست. به طور کلی، اخلاق بیرونی منبعث از عقاید دینی اوست، نظریات وی در این مقوله اساس وحیانی دارد؛ و با هیچیک از مکاتب اخلاقی حکمای یونانی قدیم و اروپایی عهد اخير مطابق نباشد. تنها فلسفه اخلاقی «کانت» حسب ظاهر با نظر بیرونی سازگارتر نماید، این که «خیر» را مطلقا مستقل از واقعات تجربی با قوانین طبیعی می داند. در قیاس با خردگرایی جدلی هم، چنین نماید که وی بیشتر بر امور شهودی تأکید می کند تا امور عقلی و تجربی[7] .

گذشته از قانون طلایی «آنچه برای خود نپسندی بر دیگران روا مدار» مستفاد از سیره و نگره اخلاقی او، و جز اینها (بعض حكمیات و کلمات قصار) همانا در ترویحات ۱۱ و ۱۲ کتاب الجماهر به گونه  انقلابی بر ضد شاهان (و با تعریض بر سلطان محمود غزنوی) که اصول مروت و فتوت را زیر پای می نهند قيام کرده، از جمله گوید که شاهان نمی توانند سوه فضایل باشند[8]. ستم ستیزی بیرونی اساسا در تعريضات بر هدم و تخریب و نابودسازی های سلطان غزنوی در هندوستان [9]، یا آنچه هم اینک یاد شد؛ و از جمله نیز در انتقادش از گروهی شیعیان آشکار میگردد که بر خلاف سیرت علی بن ابی طالب (ع) از توسل به ستمگران و تملق آنان ابا نمی کنند[10] . همچنین از جمله در یکی از مباحث ظل های مثلثاتی) استطرادا درباره این خبر که «سلطان سایه خدا (ظل اللله) بر روی زمین است، گوید که معنای سخن ناظر بر آدم فرهیخته ای است که از طریق حجت و عقل آمده باشد، نه راجع به کسانی که با قهر و غلبه حکومت یابند. خدا که خالق است و آفریدگار، باید که نماینده و سایه اش هم چونین باشد؛ و بر وفق مصالح خلق عمل کند. اما کسی که تبهکارانه زمین را به نابودی میکشد (- کنایت و تلويح به سلطان غزنوی) و عمد، سرزمین ها را ویرانه می کند، همانا که او بر «ضد» خداست نه «ظل» خدا، حاشا که نماینده او بر روی زمین با چنین رفتار نسبت به آفریدگانش باشد» [11]

خصال وطن خواهانه و ایراندوستانه پرآوازه ابوریحان بیرونی بالاخص از موضع عرب ستیزی آگاهانه او بر می آید، بدین که از جمله «عرب و هند در جاهلیت همسان باشند، زیرا که مرتکب کبائر و فضائح می شوند[12]». باید گفت که این قیاس به نحوی در طوای کلام وی آمده که ایرانیان جلوه ای بس نیک و ستودنی مییابند؛ و به قول استاد کورو یاناکی همین دلیل بر گرایش شعوبی (فرهنگی) اوست.[13] چنانکه تازش سختانه او به قتيبه باهلی ویرانگر میهن او «خوارزم»، تازش خصمانه دیگر به «ابن قتیبہ دینوری در مورد «برتری عرب بر عجم»، یا در بیان عدم اختصاص منازل قمر» به قوم عرب؛ و با گفتاوردهای بسیار از دانشمندان ایرانی (شعوبی) بالجمله نمایانگر جنبه عرب ستیزی و ایرانی گری اوست[14]. با این حال، در این طریق زیاده روی نکرده؛ و با چنین موضعی تا حد دشمنی و تعصب ورزی خام پیش نرفته، که همین خود دلیل بر آزادمنشی و خردمندی او بوده باشد[15]. سرانجام باید گفت که اندیشه اخلاقی وی که آدمی باید عصامی باشد نه عظامی، به وضوح تمام از همان ابیات یا شاعر جاءني...، ولست والله حقا عارفة نسبي، اذ لست أعرف جدی حق معرفة... الخ)» و جز اینها نیز بر می آید[16].


[1] زندگی نامه بیرونی (علی الشابی)، ص 67-64./ معجم الادباء (یاقوت)، ج17،ص189.

[2] معجم الادباء،ج17،ص186./ .Chronologie oriental …(Vor.E.Sachau), p.xxxv

[3] تاریخ الفلسفه فی الاسلام (دی بور)، نعلیق ابوریده، ص306-307. /زندگی نامه (الشابی)، ص67

[4] Journal of The Islamic Research Institute (Pakistan), Vol. XIII, No. 4, Dec. 1974, (ar. s. H. Nadvi), pp. 259, 261.

[5] الجماهر في معرفة الجواهر، طبع کرنكو، دائرة المعارف العثمانيه، حیدرآباد الدكن، ۱۳۵۵ ق، ص12.

[6]The Commemoration Volume ... (ar. F. Rosenthal), pp. 539, 551. Journal of The Llamic Resarch ... (ar. S. H. Nadvi), p. 261./ اندیشمند و انسان (نجفی-خلیلی)،صص72-79

[7] Journal of The Lslamic Research Institute, XII, 4, (ar. S. H. Nadvi), pp. 253, 257, 260, 261, 262

[8] الجماهر، صص ۲۴-۲۶./.258 . Jamal ... (ibid, or. S. Nadwi), p

[9] تحقیق ماللهند، ص ۱۶./ Beruni's India (pr E Sachu), pp. XI, XXIII

[10] الآثار الباقیه، ص ۶۷. اندیشمند و انسان (نجفی- خلیلی)، ص ۱۲۴.

[11] إفراد المقال في امر الظلال، رسائل البيروني، طبع دائرة المعارف العثمانيه، حیدرآباد الدكن، ۱۲۶۷ ق = ص ۸/اندیشمند و انسان (نجفی- خلیلی)، ص ۱۲۷. / The adhaustive realise on shadows, tr & co. . by E. S. Kennedy, Aleppo, 1976, Vol. I, p.45

[12] تحقیق ماللهند، ص ۱۴۸ al-Beruni's India (pr. E Sachau), p. Xxx

[13] یادنامه بیرونی (مجموعه سخنرانی های فارسی)، تهران، ۱۳۵۳، ص ۶۰

[14] الآثار البابه، صص ۲۳۸ ۲۴۰، ۲۵۴، ۳۳۶./بررسی هایی درباره ابوریحان بیرونی تهران، شورای عالی فرهنگ و هنر، ۱۳۵۲، (م. آذرتاش آذرنوش)، ص ۱۷۶./نابغه شهیر ایران ابوریحان (دهخدا)، ص ۲۳،/  Chronologie Oriental…(vor. E. Schau), p. XXVII

[15] تاريخ الأدب الجغرافي (ایگناتی کراچکوفسکی) نقله صلاح الدين عثمان هاشم، القاهره ۱۹۶۳، ص ۲۵۱./تاريخ الفلسفة في الاسلام (دی بور)، تعليق محمد عبدالهادی ابوریده ص ۲۹۹.

[16] رش: معجم الأدباء (یاقوت)، ج ۱۷، ص ۱۸۹./زندگینامه بیرونی (ترجمه اذکائی)، ص ۶۷ و ۱۶۹.

 .....................

ابوریحان بیرونی - پرویز اذکائی

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی