مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

ابوريحان بيروني، نزديك تر به انسان معاصر


وقتي ايالت سرسبز گرگان را به قصد زادگاهش خوارزم ترك مي كرد، هم در انديشه ده سالي از جوانش بود كه در پناه حاكمان آل زياد گذرانده بود، و هم بيم ناك آينده اي كه به آن پا مي گذاشت. او كه ده سال قبل در پي درگيري دو تيره از خاندان بزرگ خوارزمشاهي و در خطر افتادن مطالعه و آزمايشاتش، محل زندگي خود را ترك كرده بود، اين بار از سخت گيري و سنگ دلي شمس المعالي قابوس بن وشمگير راهي وطن شده بود.

تنها اميدش نيز شايعاتي بود كه از اقتدار نسبي خاندان مامون خوارزمشاه و مراعات حال دانشمندان در بارگاه اين خانواده اصيل ايراني شنيده بود. هنگامي كه ابوريحان محمدبن احمد بيروني حوالي سال 400 قمري وارد جرجانيه (گرگانج) شد، در بار امير ابوالعباس مامون بن مامون خوارزمشاه، از مراكز مهم جنبش هاي فكري و علمي آن عصر محسوب مي شد.
پيش و پس از ابوريحان، بزرگاني چون، ابوعلي سينا و ابوسهل مسيحي كه از جمله حكماي عصر خود به حساب مي آمدند، ابوالخير خمار كه در طب او را ثالث بقراط و جالينوس دانسته اند، و ابونصر عراق كه در رياضي ثاني بطلميوس شمرده مي شد نيز به منطقه امن حكمرانان خوارزمشاهي روي آورده بودند. ابوريحان در چنين جمعي به عنوان دانشمند نجوم و رياضيات شهره بود. جز اينها او را هوش و بينشي هم بود كه هفت سال رايزن سياسي اميرخوارزمشاهي شود. طي اين مدت تلاش فراوان كرد و تمهيدات بي شمار چيد تا خطر تهديد آميز تركان تازشگر شرقي را نمايان سازد. خطري كه نه چندان دور دامن خود او را هم گرفت.
ابوريحان از خرمن دانش عبدالصمد بن اول عبدالصمد و پيش از او از نزد ابونصر منصور بن علي عراق رياضي دان و منجم خوشه هاي فراواني چيد، اما اگر دانشش در علم نجوم در حد و اندازه استادانش باقي مانده بود، شايد سرنوشتي جز آن چه سر عبدالصمد رفت براي او نيز قابل تصور نبود. نقل است كه وقتي سلطان محمود غزنوي به سال 408 ق خوارزم را تسخير كرد، بسياري از مردمان از جمله فضلاي آن شهر را كشت. جرم عبدالصمد نزد سلطان ترك، قرمطي بودن و انتسابش به فرقه اسماعيليه بود. ابوريحان هم به همين كفر منتسب بود اما اشتهارش به نجوم او را نجات داد. ابوريحان همراه با ديگر اسيران به غزنين عازم شد.

چندي بعد، سلطان محمود كه طمع علم ابوريحان را داشت او را در تمام سفرهاي جنگي اش به هندوستان، همراه برد. او كه فضلاي دربار خوارزمشاهي را كشته و كتابخانه آن شهر را به آتش كشيده بود، نمي توانست به «دانشمند اسير» خود بدگمان نباشد. اين بدگماني شش ماه بيروني را به حبس در قلعه اي در شهر نندنه (نزديكي پنجاب غربي) كشاند. با اين حال نه سفرهاي اجباري ابوريحان و نه حبس در كشوري نسبتا بيگانه، او را از خواندن، تحقيق كردن و مطالعه باز نداشت. بيروني آزمايش هاي جدي ستاره شناسي خود را در همان شهري انجام داد كه چندي را در آن زنداني بود. كتاب تحقيقاتي ماللهند نيز كه به زندگي، خصوصيات مذهبي و انديشه هندويان مي پردازد، حاصل سيزده سال دوري از وطن و تحت نظر بودن است. او طي همين سفرها يعني در فاصله سال هاي 408 تا 421 هجري قمري زبان سانسكريت آموخت، در حوزه تاريخ، جامعه شناسي، مردم شناسي و دين شناسي هندوان تحقيق كرد و چندين كتاب از اين زبان به عربي و برعكس ترجمه كرد.
بيروني را بنيان گذار داخل كردن روش تجربي در تحليل علمي دانسته اند. او با شيوه استدلالش، برهان هاي مجرد عقلاني را رد كرده و به تجربه و مطالعات عيني تاكيد ورزيد. كتاب هايي نظير القانون المسعودي، كه آن را دايره المعارف نجومي نيز خوانده اند، همچنين آثار الباقيه عن القرون الخاليه كه به ذكر تاريخ زندگي اقوام مختلف ايراني، يهود، صائبي، عرب، قبطي، يوناني و رومي پرداخته و اختلاف آنها را در تقويم سالانه بررسي كرده و اعياد و رسومشان را آورده است، همگي بيان گر نوع نگاه اين دانشمند به مسايل علمي است.
كساني كه به سبك نگارش آثار ابوريحان آشنايي دارند، خشك و ثقيل بودن متون به جاي مانده از او را برآمده از ساختار فكري _ علمي او مي دانند. منش روحي و رواني بيروني، پيچيده و بغرنج است، در عين حال او علم را به طبقه خواص متعلق مي داند، پس چندان ابايي ندارد اگر آن گونه بنويسد كه عوام از درك آن عاجز باشند. اما همين شيوه ثقيل، خود او را نيز گاه مي آزارد. شايد بتوان ترجمه داستان ها، حكايات و افسانه هاي كهن يا نو از زبان هاي مختلف به عربي از عربي به ديگر زبان ها را ناشي از تلاش ابوريحان براي رفع خشكي مباحث علمي دانست.
هر چه باشد، وامق و عذرا _ داستان عشقي يونان باستان، شادبهر و چشمه زندگي، اورمزد و مهريا و جز اينها كه توسط ابوريحان ترجمه و تاليف شده اند گونه اي متفاوت از سبك نگارشي است كه اين منجم اديب از خود به جا گذاشته است. آشنايي او با ادبيات كهن، آن هم ادبيات ساير ملل، تا بدان پايه است كه در آن زمان با ايلياد و اوديسه اثر معروف هومر، شاعر يوناني سده هفتم قبل از ميلاد آشنايي داشته است.
دانشمند آمريكايي، جرج سارتون بي جهت نيمه نخست سده پنجم قمري را كه مصادف با اوج قدرت كليسا در قروني موصوف به وسطي است، عصر فعاليت هاي روشن گرانه سترگ در ايران زمين و به تعبير ديگر عصر بيروني نمي خواند. او گر چه از ديدن شخصيت هايي چون ابن سينا غفلت نورزيده، اما عقيده دارد ابوريحان بيروني نماينده مناسب تري از عصري است كه به روح انتقادي سده نوزدهم اروپا نزديك است. اما چنين نگاهي به اين دانشمند، تنها به دليل هوشمندي او نيست. ذكاوت و دقت نظر بيروني اگر در دوره اي از زندگي اش او را به كشف قاره آمريكا نايل كرده يا به او آن توانايي را داده است تا طي رصد هاي دقيق و علمي، طول سال خورشيدي را تنها يك ثانيه متفاوت از آن چه امروزه با محاسبات علمي دقيق به دست آمده، تعيين كند يا طول شعاع زمين را از فراز كوهي در صد كيلومتري جنوب اسلام آباد پاكستان با 15 كيلومتر اختلاف به دست آورد، اما ما را از بررسي اخلاق و منش او بي نياز نمي كند. بي شك آن چه روحيه اين منجم و رياضي دان قرن چهارم و پنجم هجري قمري را به روحيه منتقدانه و كاشف انسان معاصر نزديك تر كند، تفكري است كه در نهاد او شكل گرفته است.
ابوريحان بيروني در شب جمعه دوم رجب سنه 440 هجري و احتمالا در شهر غزنه در سن 78 سالگي، با كوهي از سئولات و پرسش هاي علمي اما رها از تمام تعصبات و تعلقات از دنيا رفت.

بن مایه : خبرگزاری میراث فرهنگی

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML