مهرمیهن | رسانه ی فرهنگ ایران

شاخ درآوردن خواجه نصیرالدین طوسی

خواجه در آغاز جوانی به بغداد رفت تا شاید تقربی در دستگاه خلیفه حاصل کند. یکی از کتابهای خود را که برای تقدیم به خلیفه آورده بود، همراه داشت. خلیفه به همراه ابن حاجب سوار بر کشتی تفریحی بر دجله گردش می کردند. خواجه را نزد آنها بردند و خلیفه کتاب را از خواجه گرفت و به دست ابن حاجب داد. ابن خاجب کتاب را سرسری ورق زد و گفت: مزخرفاتی را به هم بسته ای و کتاب را به رودخانه انداخت و از صدای برخورد آن با آب و قطراتی که به هر سو پرتاب شد، اظهار شادی کرد و گفت: اعجبني تلمه. و آنگاه روی به خواجه کرد و از سر استهزاء و تمسخر پرسید:
اهل کجائی؟ خواجه گفت: از طوسم. ابن حاجب پرسید: از خران طوسی یا از گاوان آنجا؟ خواجه گفت: از گاوان طوسم. ابن حاجب گفت: پس شاخت کجاست؟ خواجه گفت: شاخم را جا گذاشته ام، می روم تا آن را بیاورم. این را گفت و از نزد آنان دور شد. وقتی بغداد به تصرف هلاکو درآمد، خواجه به شرحی که توضیح خواهیم داد به دنبال ابن حاجب فرستاد و چون او را در محضر خواجه و هلاکو حاضر کردند، با اشاره و کنایه به ابن حاجب فهماند که: این همان شاخی است که وعده اش را داده بودم.

بن مایه : خواجه نصیرالدین طوسی - نوشته ی  : پناهی سمنانی

نوشتن دیدگاه


دستاوردهای هموندان ما

بارگذاری
شما هم می توانید دستاوردهای خود در زمینه ی فرهنگ ایران را برای نمایش در پهرست بالا از اینجا بفرستید.
 

گزینش نام برای فرزند

 

نگاره های کمیاب و دیدنی

XML