شیخ محمد پسر حاجی عبدالحمید تاجر خامنه ای در سال ۱۲۹۷ در خامنه تولد یافته و تمام اوایل عمر را به تحصیل علوم گذرانیده و در علوم دینیه به مقام اجتهاد رسید. در فضل و تقوی تمیز نموده بود از اول انقلاب آزادی ایران، طرفدار و حامی حرکات ملی گردیده. در سال ۱۳۲۷ به وکالت دوره مجلس شورا انتخاب و در این مدت استقامت فکر و مسلک و پاکدامنی خود را عملا  نشان داد. در اواخر جنگ عمومی (لیدر) فرقه دمکرات آذربایجان و نماینده مجلس انتخاب شده و در تبریز، نخست برای پیشگیری نفوذ انگلیس و بعد ممانعت از استیلای عثمانی کوشش ها نمود و نظامیان عثمانی او را با سه نفر رفیقش آقا میرزا اسماعیل نوبری؛ حاجی محمدعلی آقا بادامچی و اجلال الملک از شهر خارج و مدتی به اسارت بردند. انقلاب روسیه این اوضاع را برهم چید. شیخ گویا این دفعه یعنی بعد از تجربه ها و انقلاب ها و خونریزی ها در ایران و در نتیجه جنگ جهانگیر و اخیرا در تأثیر این انقلاب غریب روسیه، خیالاتی تازه و حدت و قوتی بی اندازه گرفت و برای این که از یک طرف از یک انقلاب حدود نشناسی مانند انقلاب روسیه جلوگیری نموده و از طرف دیگر ایران را از تسلط یک عده خوانین و الواط و از اصول پوسیده حکومت شخصی به درآورده، شالوده یک حکومت صحیح ملی که موافق عصر و عقل گردد بریزد، همت کرده و با عزم قوی و ایمان متین شروع به کار نموده و بر ضد حکومت وقت (حکومت وثوق الدوله) که معاهده با انگلیس بسته و سیاست را در مماشات دیده بود، اعلان عصیان نموده و قیام یک قسمت مهم ایران یعنی آذربایجان را فراهم آورده، ترتیب تمام و اصول و نظامی که شیخ از سلحشور و غیره در میان تمامی عاملین قیام که به هزاران تن می رسیدند داده بود. نظیرش در تمام دوره انقلاب ایران دیده نشده. نطقهای روزانه شیخ که هزاران شنونده داشت هر روز یک مدرسه فکرهای تازه بوده و در اذهان جوانان آذربایجان تأثیر عظیمی نمودند. قدم های تجدد فکری بدین فراخی را قبل از شیخ محمد کسی دیگر از زعمای حریت برنداشته بود. خیالات شیخ عالیتر از این بودند که با الغای حکومت و معاهدة وثوق الدوله آرام گیرند. او یک ایران آزاد و یک حکومت ملی حقیقی می خواست و به آرزوی آن بود افکارآذربایجان را که اولین قیامگاه او بود نخست حاضر نماید تا به تدریج، برای ملت ایران از حال خبردار گردند. شیخ آذربایجان را جزء لاینفک ایران می دانست و از خیالات ترکهای عثمانی و بعضی ترک پرست های مسلمانان قفقاز سخت متنفر بود و یک اتحاد ملی و رفع حکومت اشراف و رفع اصول ظل اللهی را تنها چاره میدید. ولی شیخ به مناسبت خرابی هایی که در ایران مشاهده می کرد، الغای یک انقلاب کورکورانه و بی رویه را تجویز نکرده و حتی الامکان نفوذ صلح آمیز را مایل بود. حکومت وقت و مخصوصا دربار، سخت پا پی حرکات شیخ بودند و برای اطفای نایره قیام که می رفت خان و مان و هستی آنها را آتش زند، سخت می کوشیدند و از ملاحظه کاری و ملایمت شیخ، استفاده می نمودند. مهدی قلی خان مخبرالسلطنه را که تا این تاریخ در جزو څریت طلبان ایران شهرت کرده بود، والی آذربایجان نمودند. مشارالیه نیز با شیخ از در مخالفت درآمد و سرانجام غفلتا از (کازاک)های آزموده سرکردگان قدیم روسی که همواره در این موقع به درد دولت مستبده میخوردند، عده ای را مأمور محاصره و قتل شیخ خیابانی نمود و آنها نیز او را در روز ۲۹ ذیحجه ۱۳۳۹ / ۱۳۰۹ ش در خانه همسایه، گلوله باران کرده و کشته و جسدش را به دست عده ای از اوباش و کوچه گردها که در هر تاریخ و هر ملت برای کمال شناعت این قبیل ارتكابها از آنها پیدا توان کرد، دادند و آنها با نهایت بی احترامی، نعش را در کوچه ها کشیدند. بعد یاران شیخ را نیز گرفتار و خانه صدها از آنها را یغما و خراب کردند. میرزاتقی خان نویسنده جوان روزنامه (تجدد) که اغلب نظرهای شیخ را ثبت و نشر میکرد، نیز انتحار کرد. دربار سلطنت، خبر شهادت شیخ را با مژدگانی هاوانعام ها، استقبال نمود.

نگارش : صادق رضازاده شفق

نوشتن دیدگاه


گزینش نام برای فرزند

نگاره های کمیاب و دیدنی